۱۳۹۶ تیر ۱۳, سه‌شنبه

خا

خامنه ای در مقام رهبر اصولگرایان
رابطه معکوس قدرت و صراحت


امید منتظری: 

تنش‌های اخیر میان رهبر و سپاه پاسداران با رئیس‌جمهوری چه دلالت های پیدا و پنهانی دارد؟
چرا تعبیرهای خامنه‌ای به حداکثر وضوح رسیده؟
دعوا بر سر چیست؟
این جدال‌ سیاسی بر چه پس‌زمینه‌ای رخ می‌دهد؟ این مقاله کوشیده است پاسخی برای این پرسش ها باشد. 
رهبر ایران به پیشانی صحنه آمده، مداخلات سیاسی‌اش رنگ و بویی متفاوت گرفته و از تعابیری سرراست استفاده می‌کند.

اما در ساحت سیاست، قدرت و صراحت رابطه‌ای معکوس دارند.

هر چه حاکم صریح‌تر سخن بگوید، بدان معناست که در فرایند اِعمال قدرت وقفه یا اختلالی پیش آمده است.

اصولاً حاکم زمانی خود به جلوی صحنه می‌آید که سلسله مراتب و روابط قدرت به خوبی کار نمی‌کند.

قدرت امری فیزیکی است - درست به همین خاطر با خشونت و درد تداعی می‌شود—؛ اما قدرت بالقوه همواره از قدرتِ بالفعل هولناک‌تر و مؤثرتر است، چراکه غایت و حد نهایی آن مشخص نیست.

به همین خاطر شاید استعاره «اتاق تاریک» عکاسی بهترین توصیف برای جایگاهی است که حاکم مقتدر در آن قرار می‌گیرد؛ آنجا که شرط اساسی ظهور تصویری که او می‌خواهد از جامعه بازنمایی کند تاریکی است.

در کالبدشناسی قدرت مدرن که چیدمانی از روابط پنهان و سلسله مراتب است، "ابهام" از خصلت‌‌های اصلی حاکم به شمار می‌آید.این درست خلاف موقعیت فعلی خامنه‌ای است.

او اکنون به شیوه سنتی اعمال قدرت می‌کوشد تا اراده‌اش را "بی‌واسطه" بر افراد و گروه‌ها و حتی دولت منتخب تحمیل کند.

ماجرا از آنجا آغاز شد که او بر خلاف موضع بی‌طرفانه‌اش در انتخابات ۹۲، در جریان برگزاری دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری انتقادات صریحی را علیه حسن روحانی ایراد کرد.

از آن پس نیز در پی شکست ابراهیم رئیسی، رهبر ایران خود پیشتاز حمله به شخص رئیس جمهور یا برنامه‌های دولت بوده.

اما چه دلایلی رهبر ایران را متقاعد یا درواقع مجبور کرده تا در قبال دولت منتخب تغییر رفتار دهد؟

خامنه‌ای در مقام رهبری اصولگرایان

شاید خامنه‌ای مایل نباشد وحدتی که اصولگرایان از خلال اجماع بر سر رئیسی به دست آوردند به راحتی از کف برود.

علی‌الخصوص در شرایطی که رقیب سیاسی‌ آنها یعنی اصلاح‌طلبان، مشغول تجدید سازمان‌اند و توانسته‌اند در چند انتخابات اخیر نقشی جدی ایفا کنند.

خامنه‌ای باید نگران باشد، نگران شکست‌های پیاپی اصولگرایان تندرو در چهار انتخابات اخیر.

این امر ممکن است بخش معتدل اصولگرایان را بیش از پیش به روحانی و اعتدال‌گرایان نزدیک کند.

بدین ترتیب، خامنه‌ای از طریق موضع‌گیری علیه دولت و دو قطبی کردن فضا می‌تواند از همبستگی بخشی از اصولگرایان با اعتدال‌گرایان پیشگیری کند.

در واقع، کاربرد استعاره "بنی صدر" بیش از آنکه هشداری به دولت یا تهدید به عزل باشد، زنهاری به اصولگرایان بود.

اصولگرایانی که می‌توانند توازن مجلس شورای اسلامی را به نفع یا علیه دولت تغییر دهند. اکنون خامنه‌ ای خط قرمز برای این دسته را زد و بند با حسن روحانی قرار داده است.

بدین معنا تندی مواضع رهبر ایران اخطاری پیشگیرانه برای تشکیل کابینه دولت دوازدهم هم محسوب می‌شود. کابینه‌ای که گمان می‌رود روحانی با دست بازتری بچیند. از این رو، جلسات رأی اعتماد در مجلس به‌نحوی یک وزن‌کشی سیاسی هم هست.

شاید تمام این دلایل بود که سر آخر خامنه‌ای را متقاعد کرد تا پس از شکست ابراهیم رئیسی، خود به ناچار در مقام عامل اتحاد اصولگرایان وارد صحنه شود.

حقیقت آن است که تندرو‌های محافظه‌کار ایرانی دیگر به‌ جز خود خامنه ای شخصیت سیاسی مورد وثوقی ندارند که بر سرش اجماع کنند. این امر پس از مرگ خامنه‌ای خود را بیشتر هم نشان خواهد داد.

این موضوع پس از شکست ابراهیم رئیسی بییشتر هم به چشم آمد. تولیت آستان قدس که حتی در هیأت ولی فقیه هم تصویر شده بود، نه تنها عملکرد قابل قبولی در رقابت‌های انتخاباتی نداشت، بلکه پس از انتخابات حتی نتوانست در جایگاه یکی از ریش‌سفیدان اصولگرا ظاهر شود.

علاوه بر این، اصولگرایان که شکاف‌ها و انشعاب‌های متعددی را در دهه گذشته پشت سر گذاشته‌اند، هنوز برنامه‌ای عملی و عینی برای کشورداری و اقتصاد ندارند.

شاید به همین دلیل هویت این جریان بدل به هویتی واکنشی شده که جز از خلال ضدیت با دولت‌های مستقر شناخته نمی‌شود. از این جهت، شاید خیال حسن روحانی هم تا حدی راحت است؛ لفاظی و جدل جناح مقابل بدیل و رقیب برنامه‌های دولت اعتدال به شمار نمی‌آید.

در مجموع برای هسته‌سخت حکومت دوران آن ثباتِ اجتماعی- سیاسی که از پی سرکوب و کنترل اعتراضات سال ۸۸ پیش آمده بود، گذشته؛ هواپیما از حالت خلبان خودکار(autopilot) خارج شده و بار دیگر رهبر ایران ناچار است، خود مستقیماً پا به عرصه سیاسی بگذارد.

گرچه باید تصدیق کرد که در طول رقابت‌های انتخاباتی حسن روحانی نیز جایگاه تازه‌ای یافته. اگر در سال ۹۲، بزرگترین حامی روحانی اکبر هاشمی رفسنجانی بود، در انتخابات اخیر این محمد خاتمی بود که نقشی به سزا ایفا کرد؛ امری که به نزدیکی افزون‌تر روحانی با اصلاح‌طلبان ترجمه می‌شود.

بدین‌سان روحانی در جایگاهی قرار گرفته که او را بیش از پیش در تقابل با رهبر قرار می‌دهد.

با این همه، به نظر می‌رسد تغییر شیوه حکمرانی خامنه‌ای، یعنی مداخلات شدید و شتابان او بیش از همه در سایه بحرانی شکل گرفته که می‌توان از آن به "دوران جانشینی" یاد کرد.

دوران جانشینی و احتضار سیاسی

در حکومت‌هایی که جابه‌جایی قدرت تابع سازوکاری دموکراتیک نیست، غالباً یک قاعده تاریخی جاری است: "دوران جانشینی" دورانی خشنی خواهد بود، عصر نزاع‌های خونین.
مسئله آنجاست که در نظام قانونی مثل ایران، جایگاه حقوقی رهبری به خاطر موقعیت خاص، ویژه و غیرمتعارفش با کالبد، خصوصیات و رفتار شخص حاکم درهم می‌آمیزد و ترکیبی یگانه و ویژه می‌سازد، که انتخاب یا تراشیدن جانشین برای آن، کاری دشوار است.

در چنین موقعیت‌هایی فقدان یک حاکم جایگزین رقبا و نیروهای سیاسی را بر آن می‌دارد تا با شتابی فزاینده، یعنی توسل به روش‌های نامتعارف و بعضاً خشن، این «خلاء» را پُر کنند.
در ایران، چند سالی است که "دوران جانشینی" آغاز شده؛ دستکم از زمان جراحی پروستات رهبر در سال ۱۳۹۳.

گمانه‌زنی‌ بر سرمرگ و جانشینی خامنه‌ای آنقدر از سوی جناح‌های سیاسی تکرار شده که به نحوی در فضای جامعه "قریب‌الوقوع" بودن آن القا شده است.

استمرار و فوریت این بحث مشخصاً بر سرنوشت انتخابات مجالس شورای اسلامی و خبرگان در ۱۳۹۴ و انتخابات ریاست جمهوری در۱۳۹۶ تأثیرگذار گذاشت.

با وجود این، هر چقدر از احتمال مرگ خامنه‌ای صریح‌تر سخن گفته می‌شود، بحث‌ها درباره جایگزین احتمالی او نامشخص‌تر می‌شود.

این موضوع از یک سو برای آینده سیاسی حکومت در شرایط جدال‌های بین‌المللی مسئله‌ساز است، و از سوی دیگر به لحاظ روانی به بلوک اصولگرایی ضربه می‌زند.

یقیناً برای خامنه‌ای این مسائل دغدغه‌هایی حیاتی به شمار می‌آیند. اینکه بیت مدرنی که او بنیان گذاشته چه سرنوشتی می‌یابد؟ چه کسی وارث این دولت عظیم موازی خواهد بود؟ جناح سیاسی بحران‌زده نزدیک به او، یعنی اصولگرایان، در غیابش چگونه بر اختلافات و انشعاباتشان غلبه می‌کنند؟

رهبر ایران برای پاسخ به این پرسش‌ها راه آسانی در پیش ندارد. شکست‌های منصوبانش در انتخابات‌های چهار ساله گذشته، رتق و فتق امور پس از مرگ را برای خامنه‌ای سخت کرده.

دستکم اگر شانس نامزدهای احتمالی و بالقوه رهبری یکی پس از دیگری سقوط نمی‌کرد، امروز نیروهای نزدیک به خامنه‌ای و منصوبانش در وضعیت روانی بهتری قرار می‌گرفتند. هاشمی شاهرودی بیمار است، و ابراهیم رئیسی هم عملکرد قابل قبولی نداشته و الی آخر.

کار آسان رهبر آینده

هر چند نباید فراموش کرد که سومین رهبر جمهوری اسلامی کار چندان سختی برای حکمرانی در پیش ندارد. خامنه‌ای به حساب کاریزمای نداشته‌اش در سال ۱۳۶۸، به جای بیت کلاسیک خمینی یک بوروکراسی تمام عیار ساخت. بیت او اکنون به ازای تمام وزارتخانه‌های دولت، نهاد و نمایندگی دارد. در واقع رهبر جدید احتمالاً تنها تا رسیدن به صدارت اَبَرنهاد بیت رهبری راه سختی خواهد داشت.

دفعه اول، دوران جانشینی رهبری جمهوری اسلامی مملوء از تحولاتی پر هزینه بود: پایان جنگ، تغییر قانون اساسی، برکناری منتظری از قائم مقامی و کشتار هزاران تن از مخالفان.

اینبار باید دید خامنه‌ای دوران احتضار قدرتش را چگونه به پایان می‌برد.

در حال حاضر با توجه به عدم انسجام جریان‌های اصولگرا، قوی‌ترین متحد رهبری ایران سپاه پاسداران است؛ نظامیانی که با بال‌های اقتصادی خود در کنار بوروکراسی بیت رهبری هسته سخت حکومت را تشکیل می‌دهند.

همزمان اصلی‌ترین رقیبان خامنه‌ای برای سر و سامان دادن به آینده "نظام"، دولت و گروه‌ها و مجموعه‌های همبسته‌اش به شمار می‌روند.

شاید به همین حساب امروز جدی‌ترین رقیب روحانی نیز سپاه از کار درآمده. نهادی که رئیس جمهور آن را "دولت با تفنگ" می‌خواند.

هرچند گذشته از جنبه‌های اقتصادی، دیگر محورِ اساسی رقابت سپاه و دولت تفسیر "گفتمان امنیت ملی" است؛ گفتمانی که در سال ۹۲ راه روحانی برای ریاست‌جمهوری را باز کرد، اما به‌راحتی ممکن است در شرایط جنگی فعلی، این گفتمان بدل به تیغی دولبه شود و کار را از دست دولت به در کند.

هرچند دولت احتمال خواهد داد که در چهارساله آینده دیگر دستاوردی همسنگ برجام را تجربه نکند. به همین دلیل شاید جدل‌های فعلی با خامنه‌ای و سپاه، برای روحانی فرصت فراهم کند تا بحران‌ها و ناکامی‌های دولت آینده را به تعویق بیاندازد.

بی بی سی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر