۱۳۹۶ تیر ۲۳, جمعه

اهم

اهمیت چالش پیرامون نظریهء ولایت

تقی روزبه
هنوز چندی از واکنش تند ناصر مکارمشیرازی به سخنان روحانی در بارهء منشاءمشروعیت ولایت ولی فقیه بر جامعه نگذشتهبود که او، در اظهار نظر و یا حتی می توان گفت بیان فتواگونهء جدیدش،* سخنی بالکل متفاوتی بر زبان 

این نوع نوسانات شدید نظری - فقهی، حول مهم ترین و حساس ترین مسأله، بیانگر عمق و شدت بحران و کشاکش های موجود در نظام، و به یک تعبیر در جامعه، است. همچنين، بی تردید، آن چه که در بیت مراجع می گذرد بی ارتباط با عوامل و بند و بست های بیرون از بیت و رعایت "مصلحت" نیست، همان گونه که بی ارتباط با منافع و مداخل این حضرات هم نیست.

او، در نخستین واکنش اش، به روحانی تاخته بود که گویا فقط یک صفحه از نهج البلاغه را دیده و سایر منابع چون قرآن و دیگر متون مذهبی در بارهء منشاء مشروعیت ولایت را ندیده است. او در همین سخنان مقولهء دموکراسی را هم به عنوان یک پدیدهء غربی موردح مله قرار داده بود. سخنان نخستین او البته نمی توانست خوش آیند اصول گرایان و جریانات تندرو نباشد

اما بزودی کسانی مثل مجتهد شبستری هم لب به انتقاد گشودند و مشخصاً خطاب به او پرسش ها و انتقادهائی را مطرحساختند.

لذا فتوای اخیر او، که با فیلمی هم همراه بود و به عنوان پاسخ به یکی ازپرسش های رسمی صورت می گرفت، طبعاً نمی توانست برای نهاد ولایت مطلقه و مدافعان سینه چاک آن، ازمصباح و جنتی و یزدی و صادق لاریجانی تا سران سپاه و ... چالش برانگیز نباشد، چرا که به روشنی معلوم می کرد که او نيز، مانند بیشترمدرسین و مراجع با نفوذ و اکثرا دارای رویکرد سنتی، مقام و جایگاه ولایت و امامت معصومان را کاملاً از حاکمان غیرمعصوم (در ایام غیبت) جدا کرده و برای حاکمیت های فعلی و غیرمعصوم، همان مراجعه به آراء عمومی و دمکراسی را، با هر اشکالی که داشته باشد، تنها گزینهء ممکن برای کسب احراز مشروعیت حاکمان می داند.

بر طبق همین فتوا معلوم می شود که «دموکراسی» شرقی و غربی ندارد و جایگزین مناسبی برای اعمال حاکمیت در ایام غییت است. ابراز این نظر توسط مرجعی که در سال های اخیر- ولو از باب مصلحت - حامی پر و پا قرص نظام ولایت مطلقه شناخته می شد و تعریضی نسبت به آن صورت نمی گرفت، به منزلهء ریختن آب سردی بود به دیگ جوشان مدافعان ولایت، که به خصوص، این روزها، ولایت و امامت فقیه و خامنه ای را امتداد امامت شیعه و معصومان نصب شده توسط خدا، و کشف شده توسط خبرگان می دانند که رآی مردم در مشروعیت بخشیدن به آن نافذ نیست.

بیانیهء جنتی، که از طرف مجلس خبرگان و در پاسخ به ادعای روحانی انتشار یافت، و نیز بیانیهء یزدی، به عنوان رئیس جامعه مدرسین قم، ناظر بر همین قرائت بود و اخیراً هم سعیدی، نمایندهء خامنه ای در سپاه، بطور مبسوطی در دفاع از منشاء مشروعیت الهی ولایت و حمله به نظرآن ها که رأی مردم را منشآ مشروعیت می دانند سخنان تندی داشته است.

شخص خامنه ای، گرچه در سال های دههء 60 و 70 و اواسط 80 در مورد این مساله سخنانی گفته است که در آن ها به شکل التقاطی و مبهمی هم مؤثر بودن رأی مردم در مشروعیت بخشیدن به نظام سخن به میان آمده و هم از منشاء الهی آن، با این وجود در سال های اخیر در این باره بطور مستقیم و صریح سخنی نگفته و فتوائی صادر نکرده است، بلکه با سکوت معنادار و رفتار عملی خود، و از جمله چینش مهره ها، ترجیح داده است که از زبان برگزیدگان و نظرکردگانی چون جنتی ها و یزدی ها و مصباح ها و... پیوند و نزدیکی خود با قرائت مسلط در منصوبین دستگاه های انتصابی را نشان بدهد. بهرحال، برای دانستن نظر واقعی خامنه ای، به عنوان ولی و رهبرنظام، شاخص واقعی همان نصب و عزل ها و عملکرد وی است که بروشنی حاکی از گرایش او به اقتدار مطلق است. چنان که او در همهء زمینه های خُرد و ریز بی ربط به او اظهار نظر می کند، مگر در مورد موضوعی که بیش از همه به او ربط دارد!



بحران اقتدار و اهمیت ابعادجدید شکاف های رژیم

شکل گیری و آشکار شدن چنین اختلافاتی حول نظریهء حاکمیت و منشاء مشروعیت نظام در شرایط کنونی بحران، در شرایطی که خامنه ای فرمان «آتش به اختیار» صادر کرده و خیز بزرگی برای وادار کردن دولت به ایفای نقش تدارکاتچی برای خود و جناح ولائی برداشته، و شمشیر داموکلس تهدید به سرنوشتی مشابه بنی صدر را بالای سر او قرار داده است، چه اهمیت و نیز پی آمدهائی می تواند داشته باشد؟

بی تردید، شکل گیری مناقشات حول نظریهء حاکمیت در فضای سیاسی کنونی واجد اهمیت زیادی است، حتی اگر نتوان پاسخی سر راست و قاطع در بارهء پی آمدهای آن داشت. در شرایط کنونی از تأثیر تشدید شکاف های درونی استبدادحاکم حول مبانی و بنیادهای وجودی و ماهیتی و ضد دموکراتیک نظام و تاثیرآن در شکل گیری و تقویت قطب بندی واقعی جامعه، بجای قطب بندی های کاذب و زائده وار، حول دموکراسی و عدالت اجتماعی از یکسو و نیز اثرات آن در تغییر کفهء توازن نیرو در ساختار قدرت به زیان کانون اصلی قدرت و استبداد مطلقه نمی توان غافل بود؛ بویژه اگر در نظر بگیرم که، در ورای همهء این مجادلات، هدف اصلی و نهائی سرکوب مردم و وادار کردن آن ها به تمکین و سرسپردگی و بندگی در برابر نظام ولائی و ولی فقیه مطلق العنان آن است؛ آن گاه اهمیت آن ها در بهم زدن توازن قوا و پیشروی جنبش ضد استبدادی - مطالباتی مردم، و جلوگیری از بحران آفرینی و ورود رژیم به باتلاق جنگ های تازهء منظقه ای و فشارهای بین المللی روشن تر می شود. چرا، که جریان حاکم دستخوش بحران اقتدار و آشفتگی شده، برای حفظ موقعیت در ساختار قدرت تمامی تلاش اش را برای امنیتی کردن بیشتر فضای جامعه و قطب بندی آن حول محور دوگانهء دشمن و نظام بکار گرفته است. انگار که مداخلات منطقه ای و تسلیح و پرتاب موشک های بالیستیک برای آن است که جای اقتدار و بحران هسته ای را بگیرد. بخصوص که سیر برخی رویدادهای جهانی همچون نعمت آسمانی شرایط مناسبی برای صید مراد فراهم سازد. چنان که در موردبهره برداری از واقعهء حملهء داعش و تبدیل آن به سکوی پیشروی حول امنیتی کردن فضا و برخ کشیدن اقتدار موشکی، و یا از ادعای وزیرخارجه ددولت ترامپ مبنی بر سیاست تغییر رژیم و برنامهء تحریم های گستردهء سنا و یا تشکیل بلوک ضد ایران شاهدش هستیم. تا بتواند در برابر با باصطلاح شعار برجام های داخلی و منطقه ای حریف، شعار مرگ برجام را مطرح کند.

بهرحال، این جناح به این گونه تهدیدها هم چون نعمتی آسمانی برای تقویت موقعیت متزلزل خود می نگرد. با این همه به نظر می رسد که علیرغم مانورهای مقطعی، حجم و عمق بحران های انباشته شده در جامعه و ریشه های بحران اقتدار در هرم قدرت، عمیق تر از آن باشد که این گونه ترفند ها و دوپینگ ها، در صورتی که راهبرد کانونی کردن تضادها حول ولایت مطلقه و عدالت اجتماعی، و بهره گیری اصولی از شکاف های بالائی ها توسط بخش های پیشرو آگاه ترجامعه پیش برده شود، بتواند جلوی واگرائی و تشتت صفوف اصول گرایان را سد کند و مرهمی پایدار برای بحران باشد.

سوای تأکیدروحانی بر مواضع خود با وجودحملات خامنه ای به آن ها، رویکردهای انتقادی اخیربرخی از اصول گرایان با نفوذ و سرشناسی مثل علی لاریجانی و با هنر نسبت به سخنان سخنگوی قوه قضائی-اژه ای- در نمازجمعه پیرامون وقوع فتنه ( و تهدیدضمنی دولت به سرنوشت بنی صدر....) و یا سخنان زاکانی ( از سازمان دهنده گان اصلی جمنا) که خواهان حتی آتش بس یکطرفه شده و حمایت و ستایش احمدتوکلی از سخن او که باید با آب طلا نوشته شود و ابرازنظربرخی دیگر، همه و همه گویای تداوم فرایندآشفتگی در صفوف اصول گرایانی است که تعرض کنونی را با توجه به شرایط عمومی و حساس کشور و منطقه و سیاست های تهاجمی دولت آمریکا، چندان عقلانی نمی یابند. چنان که حتی فرمانده سپاه ناچار می شود ولو مزورانه و با مظلوم نمائی و علی وار استخوان در گلو، از تحمل و سکوت در برابرحجمه به سپاه-همان دولت تفنگ به دست- و این که گویا سپاه دوستدارصلح است و مخالف جنگ ... سخن بگوید و یا معاون سیاسی سپاه، ولوتدلیسانه، از سوءاستفاده و یا برخوردغیرهوشمندانه از فرمان آتش به اختیار حرف بزنذ. در حقیقت اصول گرایانی چون زاکانی ها... از یکسو به تدارک و ضرورت بازسازی صفوف اصول گرایان، بویژه پس از شکست بزرگ انتخاباتی، هم چون شرط لازمی برای پیشروی های بعدی تأکیددارند، و از سوی دیگر می کوشند که آهنگ و ریتم تهاجم خود را در تناسب با وضعیت و شرایط کنونی پیش ببرند. و در عین حال به حریف خود که با پیروزی در یک «انتخابات» دوقطبی شده و پرچالش، گویا فیلش یادهندوستان کرده خاطرنشان سازند که حواسشان باشد، این آن ها هستند که دارند خشم حضرت آقا را کنترل می کنند. چنین هشداری بخصوص به هنگام چینش اعضای کابینه جدید، برای فراموش نکردن سهمیه شایسته حضرت آقا واجداهمیت است!

از جنبه دیگر اگر در نظربگیریم که ناصرمکارم شیرازی همواره مرجعی بوده است فرصت طلب و معطوف به قدرت که رفتارخویش را با توازن قدرت و تآمین منافع و از جمله محترم شمردن اتوریته و حریمش در حوزه تنظیم می کند، چنان که در زمان شاه که هنوز مرجع هم نبود با نگارش کتاب فیلسوف نماها (با تم ضد مارکسیستی هم خوان با رگ خواب شاه) خود را از جایزه سلطنتی محروم نکرد و در حوزه هم سال های طولانی از شاگردان و حامیان پروپاقرص شریعتمداری بود، و سپس با گردش روزگار و پیروزی خمینی، نانخوارولایت او و خامنه ای شد. البته او در عین حال نگران افزایش اقتدارامثال مصباح یزدی ها و محمدیزدی ها در کنترل حوزه هم بوده هست؛ تا معلوم می شود که بعیداست رویکردجدیداو، با توجه به شم قوی و معطوف به قدرتی که دارد، بدون وراندازکردن توازن قوا و رصدکردن جهت وزش باد صورت گرفت باشد. البته در این میان نباید فشارپیروانش براو را هم نادیده گرفت. بهرصورت، اردوی حاکم را بیش از آن متشتت یافته است که بخواهد هم چنان در ابرازنظر نسبت به منشآ مشروعیت حاکمیت تقیه کند.



کانون منازعات داخلی

اهمیت این مناقشات در این است که صرفا در حوزه نظری نبوده و با تحولات جامعه و صف آرائی ها و وزن کشی های درونی رژیم، و مشخصا با نتیجه انتخابات ریاست جمهوی و حلال و حرام کردن اراء آن گره خورده است. در نظامی که سیاست و قدرت با دین و آن هم با واپس گرایانه ترین قرائت از دین گره خورده باشد و اصل ولایت فقیه تئوری حاکمیت را تشکیل دهد، وقتی این احکام با نبض زندگی در می افتند، ترکش های آن مستقیم قدرت سیاسی را نشانه می گیرند. و چنین است که رژیم ناگزیرمی شود بیش از گذشته ماسک از چهره باصطلاح مردم سالاری دینی خود کنار بزند و با گندیده ترین واژگان استبدادی روی صحنه ظاهر شود. ورود به این مرحله بیانگرتعمیق بحران و گره خوردن جوانب و وجوه گوناگون نظری، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یک بحران واحد بیکدیگر، و لاجرم در راستای کانونی شدن بحران ها، گسل ها و تضادهای جامعه حول حول مرکزنظام ولایتمدار و بی مهار گردد که حتی طیف بندی های درونی سیستم هم از آن متآثر شوند. از این روست که آن را باید یک گام مهم در جهت تعمیق بحران بشمارآورد. سوای صف گسترده تحریم کنندگان سیستم و نقش آنان در دو قطبی شدن جامعه و سیستم، انتخابات رژیم حتی در میان رأی دهندگان هم عملا تبدیل به رفراندومی شد بین دو رویکرد و جهت گیری های جناحی در حوزه های کلان اعم از سیاست خارجی و منطقه ای معطوف به تعامل یا تنش آفرینی، اقتصادباز یا بسته، فصل الخطاب بودن قانون یا اقتدارفراقانونی رهبر و نهادهای انتصابی و نزدیک به او، تساهل و تسامح اجتماعی و فرهنگی در برابربرخوردهای سخت گیرانه و تحمیل گرایانه با مسائل اجتماعی و فرهنگی. چنان که پیداست این کشاکش ها جملگی با مشروط ساختن اختیارات ولی فقیه و کنترل اقتصادسیاسی متعلق به آن ملازمه دارد. شدت این رویاروئی ها چنان است که نظام را در برابر دو راهی گزینش تعامل با جهان و یا در لاک خود فرورفتن و مواجه با دبحران ها و تنش های بیشتر قرارداده است. دولت روحانی و حامیانش برای کنترل بحران و رونق اقتصادی نیاز به ورودسرمایه های خارجی و تکنولوژی های جدید ( حتی برای تداوم و گسترش فروش نفت و بازیافت چاه های نفتی فرسوده و نیز اجرای برنامه های مصوب بالادستی دارند. بطورکلی اقتصادنیمه ویران پس از تحریم ها، درست مثل نیاز اقتصادنیمه ویران پس از جنگ 8 ساله به تنفس و سرمایه گذاری)، کاستن از شدت تنش های منطقه ای و خارجی، و آتش بس داخلی و حمایت از سیاست های دولت دارد. در دو کلمه محل منازعات را می توان در " تعامل" با قدرت های جهانی و اعمال "قانون" در داخل خواند. یعنی درست همان چیزی که دستگاه ولایت بدلیل نگرانی از تضعیف موقعیت خویش، در برابرآن ایستاده است.

این که خامنه ای با چنین شدت و حدتی به دور از عقلانیت حکومت گری شخصا و مستقیما واردمنازعه قدرت شده و سنگی را به چاه انداخته است که صدعاقل هم قادر به بیرون آوردنش نیستند، نشان دهنده آن است که اولا تضادهای حاکمیت اکنون به گونه ای عریان به بالاترین نقطه هرم قدرت رسیده است، ثانیا بیانگربحران اقتدار در اصلی ترین حلقه قدرت است که موقعیت خامنه ای را تهدید کرده و او را مجبور می کند که رأسا و با کنارگذاشتن تشریفات بیطرفی یک طرف دعوابشود، و ثالثا بیانگرآن است که تشتت اصول گرایان، پایگاه اصلی و اخص سیاسی ولایت مطلقه چنان است که امیدی برای کنترل بحران به صرف تکیه به آن ها وجودندارد.

وجه غیرعقلانی این نوع سیاست ورزی در آنست که خامنه ای در رویاروئی مستقیم با نتیجه انتخابات دوقطبی شده، خود را به عنوان رهبرنظام و عامل تمامی مصائب موجود و طرف اصلی مناقشات،در تیررس خشم جامعه قرارداده است. حالت تهاجمی گرفتن، آن هم اندک زمانی پس از برگزاری انتخابات که هنوز تنفیذی صورت نگرفته و بعد از نمایش شکست بزرگشان، بیش از آن که نشانه اقتداری که او بدنبال آن است باشد، بیانگربحران اقتدار و نگرانی از آن است.

گذشت آن زمان که می شد از مردم به عنوان سیاهی لشکر و سربازان گوش بفرمان نظام و سوم شخص بی هویت نام برد. امروزه، بخصوص آن ها که در همین نظام چشم به جهان گشوده اند، یاد گرفته اند که چگونه با استفاده از ابزارهای نوین ارتباطی و شبکه ها و هشتک ها جریان سازی کنند، با جامعه واقعی تماس بگیرند و صدای خود را به گوش صاحبان قدرت و جهانیان برسانند، سازمان یابی کنند و فضا ها و مکان هائی را از دست حاکمان بیرون بکشند و اجازه ندهند که بنام آن ها سخن بگویند. وقتی مرجع مرتجع و ابن الوقتی مثل ناصرمکارم شیرازی اعتراف می کند که جز دموکراسی و مراجعه به رای مردم راه دیگری وجودندارد، و وقتی خطبه خوان مجنون قدرتی به نام علم الهدی می گوید خطراصلی مردم هستند، دارند به همین واقعیت گریزناپذیرزمانه و تغییرسبک و ذائقه و مطالبات جامعه اشاره می کنند. با این همه نمی توان فراموش کرد که برای صاحبان قدرت، حفظ قدرت مقدس ترین وظیفه است و لو آن که با رذیلانه ترین سلوک همراه شود. بهمین دلیل حاضرنیستند حتی در انتخابات خود برگزارکرده به رقیب پیروز فرصت عرض اندام بدهند و از همان لحظه پیروزی، ضدحمله های خود را شروع کرده و با شعارمرگ برآخوندآمریکائی و روحانی-بیی صدرپیوندتان مبارک به استقبال او رفته اند. آن ها با سترونی ذاتی خود، از خود بدیل و برنامه اثباتی برای ساختن مدینه فاضله جامعه اسلامی و مقابله با بحران های خود بارآورده ندارند، مگر دفاع بهرقیمت از منافع ممتاز خود و اقتصادی سیاسی متکی به رانت قدرت بی مهار. حتی اگر فاقدجانشینی ی برای روحانی باشند که هستند، و نگران فرودبحران باشند که هستند، بازهم با تکیه به برتری وزن خود در ساختارقدرت به سیاست فلج ساختن و زمین گیرکردن حریف ادامه می دهند. چنان که خامنه ای در دیداراخیرش با مقامات قضائی با بسط یداختیارات این قوه به حوزه نظارت بر کل قوا و تشوق آن ها به ابرازنظر در همه امورسیاسی داخلی و خارجی، زمینه نظارت و مداخله آن بر قوه مجریه و یا مقننه را فراهم ساخت و معلوم ساخت که با تکیه برکدام اهرم و قوه برآنست تا راه پیشروی خود را بگشاید.



وسوسهء کودتا؟!

با همه این ها، حرف و نتیجه نهائی را نه صرفا رهبر و اختیارات حقوقی او و بازی با شاه مهره های سپاه و قوه قضائیه که توازن واقعی قوا و اقتدارحقیقی در صحنه عمل خواهدزد. و در این عرصه نه فقط توازن نیرو در سطح جامعه ناراضی به زیان حاکمیت بویژه جناح حاکم در جریان است، و نه فقط انباشت بحران اقتصادی و معضلات اجتماعی یا بحران زیست محیطی، وسوسه مبادرت به کودتا را در توازن قوای موجود به یک ریسک بزرگ با پی آمدهائی نامعلوم تبدیل می کند (حتی اگر در گام اول هم پیروز شود)، بلکه با پی آمدهای نامعلوم بحران های خطیرمنطقه ای و جهانی درکمین و تاثیرگذار بر سرنوشت کشور نیز مواجه است؛ بطوری که فعال شدن همزمان این بحران ها نفس ها را در سینه ها حبس می کند. مهم تر از همه، در قیاس با دوره کودتای سیاسی علیه بنی صدر، نه روحانی باندازه بنی صدرغیرخودی است و نه خامنه ای نفوذ و اقتدارخمینی را دارد. امروزه برخلاف آن زمان، اصول گرایان و حامیان و پایگاه اجتماعی ولایت فقیه نه در حال فشرده شدن و تحکیم صفوف خویش، بلکه در جهت تجزیه و واگرائی بیشتر هستند که بویژه پس از شکست انتخاباتی اخیر شتاب بیشتری هم یافته است. همانطور که در سطورپیشین اشاره شد، بحران سیاسی را می توان بحران اقتداررهبری نامید. چنین بحرانی البته عدم وقوع نوعی کودتا را تضمین نمی کند، اما احتمال آن را کمتر می کند و یا به تعویق می اندازد و چه بسا در صورت وقوع، آن را شکننده و بسیار پرریسک، با پی آمدهای نامعلوم و پردامنه تبدیل می کند. آن چه که فعلا در پشت این بلبشوی جنگ قدرتجریان دارد، نه عملیاتی کردن آن در شرایط کنونی است و نهکنارنهادن فرمان آتش به اختیار است؛ بلکه به عقب راندن حریف وهوشمندکردن، سامان بخشیدن و کارآساختن ضدحمله یا حتی مقدمه چینی و تدارک لازم برای آن، اگر ضرورت یافت و اگر تصمیم گرفته شد. آن چه که در این مورد به طورقطع می توان گفت این است که نخست، قدرت بویژه از نوع مطلقه و آسمانی اش از هیچ تلاشی برای حفظ خود کوتاهی نمی کند. دوم، جمهوری اسلامی نشان داده است که برسرقدرت با هیچ کس تعارف ندارد و آمادگی و تجربه حمله های پیشدستانه برای حفظ آن را دارد. گرچه از جنبه دیگری همین قدرت نشان داده است تحت شرایطی که ناگزیر گردد، برای حفظ خود حتی ممکن است دست به عقب نشنی های موقت و تاکتیکی هم بزند. سوم، و نکته مهم آن است که قدرت خود امر ثابت و پایداری نیست، بلکه می تواند دستخوش سستی و گسست و ضعف اراده شود و با رخدادها و رویدادهای غیرمترقبه غافلگیر گردد.

می توان پرسید آن چه که مشاهده می کنیم، یعنی ناگزیری تعرض مبتنی برضعف از چه چیزی منشأ می گیرد؟: از همان بحران اقتدار. کانون اقتدار، برای کنترل جامعه و حفظ نظم همواره باید خود را اقتدارمندتر از آن چه واقعا هست نشان بدهد و وقتی چنین نشود دچاربحران بازتولیداقتدارمی گردد. از آن جا که منشأ نهائی و اصلی قدرت خودجامعه است، باندازه ای که این جامعه از نظام فاصله بگیرد، بهمان اندازه بازتولیداقتداردچارکاستی و بحران می شود. تا آنجا که به عزم و توان هسته اصلی قدرتبرمی گردد، و در چهارچوب بحران های ادواری فرساینده و قانونمندمناقشات درونی نظام، اکنون نظام در حال گذر از فازگشایش به فازانقباضی و لاجرم تصفیه صفوف متورم شده از نفوذگرایش های «غیرخودی» است و این در حالی است که چرخه بازتولیدقدرت و رافع بحران، خود دچاربحران شده است و بنظر می رسد سیستم حتی توان لازم برای عبوربی خطر و بدون تکانه های بزرگ از این گردنه را هم ندارد.

بطورکلی همانطور که در مقیاس جهانی در ملتقای کشاکش نظم کهن و دستخوش بحران با آشکال نوین نظم جدید هستیم و تحولات با نوعی عدم قطعیت و حتی بعضا با حالت های التقاطی و ترکیبی مواجه است، بهمان سان تحولات داخلی ایران هم که به درجاتی از تحولات منطقه ای و جهانی تأثیرمی پذیرد، خصلتی کمابیش نامتعین دارد.

06.07.2017

____________________________________ 

*- «اطلاعیه دفترآیت اله ناصرمکارم شیرازی در پاسخ به دو سؤال مهم از معظم له»


جالب است که در حالی که رسانه ها سخنان نخست مکارم شیرازی را در سطح وسیعی انتشاردادند، این فتوای اخیراو را اکثررسانه ها بشکل معناداری مسکوت گذاشتند. این سکوت در موردرسانه های اصول گرا قابل فهم است. اما در مورد رسانه های نزدیک دولت و اصلاح طلبان چه؟ آیا دستوری از بالاآمده یا خودسانسوری موجب آن شده؟ حتی در این فتوا به تبع رسانه های داخل در رسانه های بزرگ خارج از کشور نیز انتشاردرخوری نیافته است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر