۱۴۰۲ مرداد ۶, جمعه

 فروپاشی یک حکومت! پای‌کوبی شادمانه یک ملت

ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_2.jpgفروپاشی حکومت‌های خودکامه و مستبد از همان لحظه شروع به حکومت‌داری آعاز می‌شود. موریانه‌های شهوت و قدرت که در ذات چنین رژیم‌های بی‌مایه و تمامیت‌خواهی خوابیده‌اند، شروع به جویدن پایه‌های به‌ظاهر محکم اما چوبی و سست بارگاهشان می‌کنند، تا زمانی که فرو ریزند.

فروپاشی جمهوری اسلامی نیز هم‌زمان با پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد. از لحظه‌ای که خمینی سوار بر جیپ رفیق‌دوست برج آزادی را پشت سر خود گذاشت. به بهشت زهرا رفت تا تخم نفرت بیفشاند و زندگی را به‌سخره بگیرد. او قاصد مرگ بود و آبادگر گورستان‌ها. پیام‌آورغم و اندوه، دشمن رقص و شادی.

فروپاشی حکومت اسلامی از زمانی آغاز شد که خمینی سرمست از قتل عام وزیران و فرماندهان حکومت پهلوی توسط خلخالی او را نماد شجاعت خواند. هشت سال جنگ را با لجاجت خود بر مردم تحمیل نمود. سردر خانه‌ها را با حجله‌های عزا آذین بست! مادران در سوگ نشاند! خانه به ماتم‌کده مبدل ساخت.

در میان جنون حاصل از تن دادن به پایان جنگی که از روز نخست سرانجام آن معلوم بود جام زهر را که تلخاب مرگ‌آور آن در کام مردم ریخته شد را سرکشید و با جباریتی که تاریخ سراع ندارد حکم بر قتل عام هزاران زندانی سیاسی داد.

دهان ناصحان و خیرخواهان مردم بست! کاله عربده جویان و مرگ‌آفرینان گشود. پرچم سفید زندگی، صلح و دوستی با جهان را فرو کشید. پرچم مزین شده به تصویری ترسان از الله را که خون‌ریز بود و جبار برافراشت.

خدائی که جز مرگ و نیستی پیام دیگری نداشت. خدائی بازیچه دست عوام‌فریبان.

زمان لازم بود تا خدای خمینی و خامنه‌ای نقاب از چهره‌شان گرفته شود. تا در پس آن چهره خدائی که جز یک راهزن بی‌مایه و سخت جبار نیود! آشکار شود. خدائی در خدمت مفسدان حاکم نشسته بر سریر قدرت.

مرگ آرام و تدریجی حکومت اسلامی از لحظه‌ای آعاز شد که خمینی اصل ولایت فقیه را بر تارک قانون اساسی نشاند و تاج ولایت را موروثی آخوند‌ها کرد و حفظ بیضه اسلام را به هر قیمت اوجب واجبات خواند.

امر بر بستن دانشگاه‌ها داد. تحصیل‌کردگان و علمان علم را مفسدان در خدمت امریکا نامید و راهی جز خارج شدن اندیشمندان، صاحبان سرمایه، تحصیل‌کردگان، روشنفکران، هنرمندان و مغزهای زیبا که جملگی را طاغوتی اطلاق می‌کرد باقی نگذاشت.

افراد دلسوز صاحب اندیشه در میان خروش مردمی که هنوز نمی‌دانستند چه کلاهی بر سرشان رفته است از دور خارج شده و در حاشیه قرار گرفتند.

اجرای تمامی این نقشه‌های ابران برباد ده ممکن نبود جز در سایه ملتی که همراه با انقلابیون و بخشی از روشنفکران خویش غرق در نئشه انقلاب شعاری! ساده‌دلانه دل به چنین حکومتی بسته بودند. حکومتی که امروز کوس رسوائیش بر سر هر کوی و برزن زده می‌شود.

حمایت برخی احزاب و سازمان‌های سیاسی هر چند کوتاه از این حکومت مایه شرمساری امروز است.

تصور این که روزی حکومتی با چنین پایگاه وسیع توده‌ای چنان غرق فساد وتباهی خواهد گردید! که حتی کودکان دبستانی نیزاز او تبرا خواهند جست و سرنگونی اورا را فریاد خواهد زد قابل تصور نبود.

عملکرد فاجعه بارحکومتی که در تمامی عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وهنری به بن بست رسیده و تنها راه بقای خود را در سرکوب مردم می‌بیند. حکومتی که از درتوانش هم نیست که به گونه دیگرعمل کند. حکومت وجاهت واعتبار خود را از نظرسیاسی، اقتصادی، اخلاقی، اجتماعی بطور کامل وجهه خود از دست داده وسقوط کرده است

آن چه از آن حامیان روز‌های اول انقلاب بجا مانده نفرت دم افزون بحکومتیست که با عملکرد خود روز به روز، دامنه این نفرت را گسترده تر می‌سازد.

مرگ اخلاقی یک حکومت سنگین تر از مرگ فیزیکی آن است!

جمهوری اسلامی دیر وقتی است که از نظر معنوی، وجاهت ملی ومشروعیت دولت مداری مرده است.

حکومتی که در افکار مردم ووجدان اجتماعی جامعه جائی ندارد! وبه نفرت در آن نگریسته می‌شود. دیگر حکومت نیست! مترسگی است با نظامیان چند، وفرو مایگانی دزد و فاسد عوعوکنان حلقه زده بر دور وی.

مرگی حاصل سی سال حکومت مطلقه ولی فقیه! ولایتی که جز کینه جوئی سادیستی، دمدمی مجازی، غروردل بهم زن، بی رحمی در سرکوب مردم، تصمیمات غلط، تفکرات شیطانی مملو ازنفرت، عدم تشخیص درست از نادرست، نوچه پروری، یاوه گوئی، دشمن تراشی وعدم پاسخگوئی به عمل کرده‌های خود، کار دیگری انجام نداد و باعث عریانی شرم آورهرچه بیشترکراهت نظام فقاهتی وحکومت اسلامی در مقابل چشمان مردم گردید.

مردی که همه را بی بصیرت میخواند. خود در بی بصیرتی کامل پرده دری کرد. شرم از میان برداشت وبا بی شرمی مردم را بی خردانی نامید که قادر به تشخیص سره از ناسره نمی‌باشند. مردمی کهاز نظر او قادر نیستند حتی در یک رفراندم آزادشرکت کنند.

رژیمی که می‌خواست از ملت یک امت بسازد. حال همان اندک امت گرد آمده بدور سفره حکومت را نیز کم کم از دست می‌دهد این خدای تفرعن وکینه امروز کار را بجائی رسانده که دیگر نه راه برگشتی برای او ونه مردم باقی نمانده است. عدوی سبب خیر شده! هر چند ببهای سنگین..

مردمی بجان امده از تمامی عمل کرد‌های رژیم! در اعتراض به حکومت بمیدان می‌آیند تا از شرافت اخلاقی خود، از حرمت وفردیت پایمال شده خویش، از آزادی و خواست عدالت خواهانه خود دفاع کنند.

مردمی که بارگذران معیشی سخت جانشان را بلب رسانده است.

سفره‌های خالی، بیکاری ونبود هیچ کورسوی روشنی بسوی آینده آن‌ها را بخیابان‌ها می‌کشاند، ودرتداوم خود لشگری می‌سازد برای رزم نهائی.

تا باردیگر در سیمائی انسان ایرانی، صلح خواه ودموکرات که چهل سال حکومت اسلامی لطمات مادی ومعنوی سنگینی برآنها وکشور وارد ساخته ظاهر گردد. خشت برخشت این حکومت نالایق نگذارد. بنای پوشالی آن را درهم ریزد.

با بزیر کشیدن فیزیکی این جرثومه فساد هرچند به سختی! به ترمیم خرابی‌ها وزخم‌های خود بپردازند وپایه حکومتی واقعا دموکراتیک منطبق با نرم هابی جهان معاصر را پی بریزند.

این دور نیست. من این را اززمزمه‌های مدام مردم، از اعتراضات متعدد نسبت به هرآنچه که بوی حکومت می‌دهد احساس می‌کنم. ازهمبستگی دم افزون مردم وخلق‌های میهنم ایران! مانند روز روشن می‌بینم! که فروپاشی نزدیک است. تا این لحظه نیز پیروزی از آن مردم است.

مردمی که دارند رشته‌های پاره شده اتحاد میان خود را بهم پیوند می‌دهند. با دقت به خود، بعمل کرد خود، ّ به توانائی‌های خود و وضعف حکومت می‌نگرند. هر آن چه حکومتی وبو گندوست است پس می‌زنند. دل برعناصر شادی آور زندگی می‌بندند. خدمتگزار گلستان زندگی می‌شوند. چراغ دل در مسیر باد نوروزی می‌افروزند. در جرگه صبح خیزان در آمده روز فتح و فیروزی را بشارت می‌دهند. چنگ وسرود را جای گزین نوحه وشیون می‌کنند. به ریشه‌های ملی، فرهنگی، هنری و تمدنی خود برمی گردند. ریشه هائی که رمز پایداری آنهاست

دانائی از مینوی خرد پرسید: " راه رسیدن به بهشت ورستگاری چیست؟ "مینوی خرد پاسخ داد: "هنگامی که خرد را به پشتیبانی گیرند ومینوی شادی را مانندسلاح، زره وجوشن بر تن پوشند. "ما چنین می‌کنیم.

ابوالفضل محققی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر