دکتر علیرضا نوری زاده در مقاله ای بنام "تازه معنای "هیچی" را فهمیدهایم", بعد از قریب به ٤۳ سال اعتراف می کند که تازه معنی سخن "هیچ" خمینی در مورد احساس او در بازگشت به ایران را فهمیده است. ایشان در آن زمان دبیر سیاسی روزنامه اطلاعات بودند. و ظاهرا در زمان اعدام مسئولین کشوری و لشکری رژیم گذشته در بالای پشت بام مدرسه رفاه حضور داشتند و تیترهای سیاسی روزنامه اطلاعات روز بعد و روزهای بعدتر (و بدتر) که به همراه این نوشتار ضمیمه متن هستند, بوضوح نشان می دهد که ایشان بعنوان سردبیر روزنامه اطلاعات از آن اعدام های نوع داعشی و طالبانی خوشحال بودند (این ادعای من نیست بلکه تیترهای درشت و متعدد روزنامه اطلاعات قبل و یا بعد از اعدام ها است).
در آن زمان بنده یک "دانشجوی شهرستانی" بودم و نه ادعای بصیرت سیاسی داشتم و نه مدعی فضل و کرامات ژورنالیستی و آینده نگری. اما حداقل اندک شعور و بینایی را داشتم که سیاهی مطلق را ببینم و در زادگاه خودم چابهار سخنرانی و تظاهرات به راه بیندازم و با دست خط خودم و "رنگ فشاری" بر خلاف تیترهای درشت روزنامه اطلاعات, دیکتاتوری اسلامی را محکوم بکنم (تصویر زیر).
از آن روز (اسفند ۵۷ تا به امروز عقیده ام در مورد پیدایش "داعشیعه" در ایران عوض نشده و نان به نرخ روز نخورده ام که هیچ؛ بلکه با صراحت نقد و روشنگری بعضی ها را (از جمله دکتر نوری زاده) را از خود دلخور کرده ام. زیرا معتقدم مشکل اساسی ما فرهنگی و "بادسنج بودن" و رنگ عوض کردن و ابن الوقت بودن است. تا زمانی که این مشکل فرهنگی را بصورت صادقانه و بی رحمانه زیر ذره بین نقد قرار ندهیم, تاریخ تلخ خود را مثل همسایگان عقب مانده خود تکرار می کنیم. البته بنده به این نکته ظریف نمی پردازم که هزینه مرکز مطالعات و تلویزیون آقای دکتر نوری زاده احتمالا توسط همان افراد یا کشورهایی تامین می شود که سایتی که مقاله اولیه در آن منتشر شده نیز توسط همان منابع (نه چندان طرفدار دموکراسی) تامین مالی می شود.
سوال بنده از جناب آقای دکتر نوری زاده این است: شما اگر واقعا مخالف اعدام بودید (اینگونه که اکنون ادعا می کنید) و مدعی هستند که فقط وظیفه روزنامه نگاری خود را انجام می دادید و نه تایید و یا تکذیب؛ پس چرا بعنوان دبیر سیاسی روزنامه اطلاعات آن تیترهای درشت و زشت را هر روز در صفحه اول روزنامه اطلاعات در تایید اعدام ها منتشر می کردید؟ تیترهایی درشتی مثل " امشب ٢٢ خائن دیگر اعدام یا مجازات میشوند" و یا "تیرباران رهبران رژیم منفور شاه" و تیترهای بدتر از آن. همه ما بدون تعارف و بدون استثناء در مقابل تاریخ مسئول و پاسخگو هستیم.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
چهارشنبه ١٠ شهریور ١٤٠٠
پاورقی: بر طبق نوشته ایرج مصداقی و تصویر بریده از روزنامه اطلاعات علیرضا نوری زاده در مطلبی در روزنامه به مرحوم فرخرو پارسا حمله کرده و با تیتر درشت نوشته: " آقا را برای ما باقی بگذارید". لینک مطلب اینجاست.
https://www.pezhvakeiran.com/
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد، پاسخ علیرضا نوریزاده به عبدالستار دوشوکی
در پاسخ به تیتری که آقای عبدالستار دوشوکی برای نوشته خود علیه من انتخاب کردهاند باید بگویم اتفاقاً دوزاری ایشان است که سالها بعد از روی کارآمدن رژیم جهل و جور و فساد (از توصیفات من از رژیم از چهل سال پیش) افتاده است ورنه در همان مقاله ایندیپندنت فارسی من به تفصیل نوشتهام از کی شمشیر قلم را علیه رژیم برداشتهام. جناب دوشوکی بعد از بیرون آمدن از ایران به پاکستان به یاری دکتر رضا حسینبر، باز به خانه پدری بازگشتند در معیت غلام... خان که قرار بود در اولین دوره مجلس رژیم انتخاب شود، شد ولی مثل مرحوم ابوالفضل قاسمی نمایندگیاش را لغو کردند. دوزاری ایشان نه در بازگشت به وطن و نه حتی در دوران اقامت در دبی هم نیفتاده بود؛ وگرنه.... (بگذارید حداقل پردهای بین ما باشد)
شگفتا که من هنوز زندهام و ایشان مثل حسین بازجو برایم پرونده میسازد. حضرت، اگر بهعنوان دبیر سیاسی روزنامه اطلاعات به کمک مرحوم آیتالله سید هادی خسروشاهی به بام مدرسه رفاه نرفته بودم و شرح آن فاجعه را نمینوشتم چه کسی میدانست در آن پنجشنبه شب / بامداد جمعه چه گذشت؟ بدون آنکه مثل آقای دوشوکی مزهپراکنی کنم و از آقای مصداقی شاهد بگیرم به ایشان یادآور میشوم آنچه در باره زنده یاد فرخرو پارسا نوشتم به گواه خانواده ایشان در کتاب ماندگار دوست و همکارم منصوره پیرنیا تأیید شده است. راستی را این کینهورزی حضرت دوشوکی آیا ادامه دشمنی ایشان با جناب حسینبر نیست؟ او دوست ۵۰ ساله من از روزگار تحصیل در ایران است و در همه این سالها به جز مهر و شرافت و آزادگی از او ندیدهام. این چه کینهای است که حالا پای مرا میگیرید؟ بارها در باب ایشان از من گله کردهاید! چرا؟ حسینبر که بهجز مبارزه برای تحقق خواستههای برحق هموطنان بلوچ و همه ایرانیان، کاری نکردهست؟
حضرت دوشوکی تیتر روزنامه ما را زندهیاد سردبیر و دو معاونش حسین شمس ایلی و زندهیاد علی باستانی میزدند. تیتر مورد استفاده شما در باب اعدامها را نیز آنها زدند. اما لابد حضرتعالی در سومین روز انقلاب با مخالفان خمینی مجلس بحث و جدل داشتید؟ لابد دانشجوی سادهای بودهاید که در خیابان فریاد مرگ بر خمینی سرداده بودید. یاللعجب آقای مصداقی درپی موضوعی که ربطی به امروز ندارد مطلبی را نوشت. این چه ربطی به مقوله دوزاری دارد؟ لینک گذاشتهاید که من چیزی بگویم و آقای مصداقی پاسخی دهد و به جای آنکه امروز همه ما پشت و پناه او در مورد حمید نوری و به زندان انداختناش باشیم، مشغول جنگ و جدال برسر امری شویم که هیچ ربطی به مقاله من ندارد. آقاجان از میان آنهمه مطلب دوزاری و لینک جناب ایرج مصداقی را یافتی؟
من این روزها در کلاب هاوس و از آماری که از شمار بینندگان تلویزیونم "ایران فردا " دارم، آنقدر از چهل سال مبارزه خود راضیام که سخنان امثال شما نومیدم نمیکند. چنان از من در چهل و سه سال پیش نوشتهاید که انگار آن روز پنجاه ساله بودم و چنان از خود فرمودهاید که انگار کودک معصوم شیرخوارهای بودهاید که به علت نبوغ ره دانشگاه گرفتهاید. آقاجان به کارت برس، پزشکی را دنبال کن، دل از کینه حسینبر بشوی و با دادن لینک مطلب آقای مصداقی تلاش نکن در مطالب من تشکیک کنی. آقای مصداقی هیچوقت ادعا نکرد عین حقیقت را همیشه میداند. هرکسی میتواند نظری داشته باشد. ایشان هم روزی مطلبی نوشتند که من فراموش کردهام کما اینکه ایشان هم مطلبی را که من در باره کتاب ارزندهشان نوشتم و دور از انصاف بود فراموش کردهاند. این روزها بهترین خدمت به مقام معظم به جان هم انداختن مبارزان است، در کلاب هاوس زیر کلاه شرعی دفاع از وحدت ایران با متهم کردن اقوام به تجزیهطلبی و سفیدشویی کردن من، و در بیرون با عدم درک صحیح از عنوان «تازه معنای هیچی را فهمیدیم» ـ که من از فردای انقلاب فهمیدم - و عکس هزار بار منتشر شده من در آغاز انقلاب، تیتر اطلاعات و لینک مطلب جناب مصداقی را پشت هم ردیف کردن، تلاش شود بعد از نیم قرن نوشتن و گفتن، شأن و جایگاه مرا تخریب کنند و احسنت حسین بازجو را نصیب برند و مرا با ایرج مصداقی درگیر کنند. بازی شناخته شدهای است اما من مسئولیتهای مهمتری دارم که یکی از آنها حمایت از تلاشهای ایرج مصداقی در به دام انداختن و محاکمه حمید نوری از دژخیمان رژیم ولایت فقیه است.
جناب دوشوکی اینکه با تحریف و کذب در باره من، قصد کسب شهرت و جنجال بهپا کردن داشته باشید، از نظر من تلاش بیثمری است. من هنوز زندهام پس از رفتنم هم؛ حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد. زمانه را قلم و دفتری و دیوانی است.
*من دیگر وقت خود را برای پاسخگویی به سخنان شما به هدر نخواهم داد بدرود آقای عبدالستار دوشوکی برای همیشه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر