مردم دیگر نباید فریب اصلاح طلبان را بخورند!
مجتبی واحدی
دیدگاه نو
حدود چهل سال از استقرار جمهوری اسلامی در ایران و بیش از بیست سال از آغاز پروژه موسوم به اصلاحات می گذرد. دولت اصلاحات در حالی روی کار آمد که حاکمیت جمهوری اسلامی در بدترین شرایط از نظر انزوای بین المللی و در اوج مشکلات اقتصادی – تورمحدود چهل و نه در صد – در داخل بود. بانکهای معتبر جهانی، حاضر به گشایش اعتبار اسنادی برای تجارت با ایران نبودند و شرکتهای بیمه بینالمللی، محموله های ارسالی به ایران را بیمه نمی کردند. در عرصه دیپلماتیک نیز اکثر سفرای اروپایی ایران را ترککرده بودند. در چنان شرایطی، انتخاب خاتمی که ظاهرا مطلوب رهبر جمهوری اسلامی نبود نهایتا بیشترین منفعت را برای او تامین کرد زیرا نظام حکومتی را از بحران داخلی و انزوای خارجی نجات داد.
منتخبِ انتخابات سال هفتاد و شش و حامیان او، وابسته به جناحی از حکومت بودند که زمانی، در منتها الیه چپ سیاسی، قرار داشت و به اقدامات رادیکال مشهور بود. آنان اما از سال هفتاد و شش، خود را اصلاح طلب نامیدند و طرفداران خود را به اصلاح در چارچوب قانون اساسی، امیدوار ساختند. در عین حال جناح مقابل، می دانست که تمکین رهبر در برابر انتخابات سال هفتاد و شش، نه همراهی با خواسته رای دهندگان بلکه ناشی از فریب کاری او برای عبور از بحران بوده است. لذا از نخستین سال ریاست جمهوری خاتمی و به موازات آسودگی خیال رهبر از انزوای بین المللی، ایستادگی در برابر خواسته های رای دهندگان آغاز شد. ضرب و شتم دو وزیر شاخص خاتمی توسط عوامل سردار نقدی، استیضاح وزیر کشور قبل از پایان نخستین سال فعالیت دولت و ساماندهی قتلهای زنجیره ای، اقداماتدولتپنهان – وابسته به رهبر – تا قبل از رسیدن دولت نخستِ خاتمی به پایاننیمه اول بود. درآن زمان به نظر می رسید رهبر از یکسو به حفظ دولت خاتمی نیاز دارد و از سوی دیگر تثبیت و تقویت گفتمان مورد نظر او را بر نمی تابد. در چنان فضایی، مجلس در ادامه اقدامات ایذایی و پس از برکناری عبداله نوری از وزارت کشور، مقدمات تصویب قانونی برای محدود سازی مطبوعات را مهیا کرد. این قانون، قبل از تصویب نیز قربانی گرفت. توقیف روزنامه سلام به خاطر افشای ” نقش سعید امامی در تنظیم لایحه ضد مطبوعات” و متعاقب آن، حمله وحشیانه به کوی دانشگاه، پیامدهای تلاش جناح وابسته به رهبر برای تضعیف موقعیت داخلی دولت بود. اوجگیری تلاشهای مخرب رهبر و عوامل او، نهایتا خاتمی را به واکنش واداشت و جنایت کوی دانشگاه را تاوان افشای نقش وزارت اطلاعات در قتلهای زنجیره ای دانست.
دو سال و نیمپس از روی کار آمدن خاتمی، رهبر همچنان بر این باور بود حفظ ویترین اصلاح طلبانه حکومت، برای تداوم تنش زدایی با سایر کشورها ضروری است. لذا در حالی که عوامل او به ساماندهی پلیدترین اقدامات – مانند قتلهای زنجیره ای – مشغول بودند او به باز کردن نسبی فضای انتخابات مجلس ششم، تن داد. در آن انتخابات اگرچه همچون چهار دوره قبل از آن، همه غیر خودی ها رد صلاحیت شدند اما بسیاری از اصلاح طلبانی که از سال شصت و نه در هر انتخابات، رد صلاحیت می شدند اجازه یافتند تا در رقابت های انتخاباتی عرض اندام کنند. تلقی اکثریت جامعه از مخالفت قلبی رهبر با نامزدهای اصلاح طلب و تلاش او برای تشکیل مجلسی مخالف با دولت، موجب تهییج عمومی و نهایتا تسلط اصلاح طلبان بر اکثریت کرسی های مجلس ششم شد. در واقع آنمجلس، حاصل دو گانه ” تنش زدایی در خارج- بحران آفرینی در داخل ” بود.
با استقرار مجلس ششم، گروهی از اصلاح طلبان در حدی دچار توهم قدرت شدند که توصیه کروبی رئیس مجلس ششم برای تعامل قدرتمندانه با سایر بخش های حاکمیت را غیر قابل قبول می دانستند. اما این دوره چندان به درازا نکشید. با نزدیک شدن به پایان مجلس ششمو محرومکردن قریب به اتفاق چهره های شاخص آن مجلس از حضور درقابتهای مجلس هفتم، اصلاح طلبانحکومتی به جایگاه واقعی خویش پی بردند و این، آغاز استحاله آنان بود. از آنروز، حفظ موقعیت حکومتی به دغدغه اصلی اغلب اصلاح طلبان تبدیل شد. آنان که تا دو سال قبل از آن، حاضر به تعامل با شرکای حکومتی خویشنبودند ناگاه تغییر رویه دادند. البته همراه ساختن مردم با این تغییر فاحش، نیاز به اقداماتی داشت که تنها از ” متخصصان جنگروانی در جناح اصلاحات ” بر می آمد. لزوم تن دادن به اصلاحات تدریجی بدون ارائه معیار مشخصی برای ” اصلاح ” و ” تدریج “، مهم ترین حربه این گروه بود. درواقع آنان تلاش می کردند اتفاقات کوچک وبزرگ را ” روند عادی ” اصلاح جلوه دهند. برای توضیح رویه ” عادی نمایی ” باید به اتفاقاتی توجه کرد که یکسال پس از رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هفتم، به وقوع پیوست. در آن زمان، اصلاح طلبان با معرفی چهار کاندیدا در رقابت برای تعیینرئیس جمهور وارد شدند. این رفتار غیر خردمندانه، کار را برای رهبر جمهوری اسلامی آسان کرد و او با زحمت کمتر توانست انتخابات را مهندسی کند. پایان نمایش انتخاباتی سال هشتاد و چهار که به انتخاب احمدی نژاد منجر شد آغاز رسمی نخستین مرحله از تلاش اصلاح طلبان برای عادی نمایی اوضاع بود. تنها ساعاتی بعد از اعتراض رسمی هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی به تقلبات گسترده در انتخابات، محمد خاتمی در گفتگو با خبرنگارانادعا کرد که ” سالم ترین وبهترینانتخابات، برگزار شده است”. اما تلاش رهبر اصلاحات برای نزدیکشدن به رهبرجمهوری اسلامی، ثمری برای اصلاح طلبان نداشت زیرا رهبر، سرمست از تسلط نزدیکانخود بر دولت و مجلس، انگیزه ای برای میدان دادن به اصلاح طلبان نداشت.
چهار سال پس از انتخابات پرحاشیه سال هشتاد و چهار، بسیاری از فعالان اصلاح طلب، بار دیگر به عرصه انتخابات ریاست جمهوری وارد شدند تا به خیال خود به جریان ” احمدی نژاد ” پایان دهند. اغلب آنان می دانستند احمدی نژاد هزینه های زیادی به کشور تحمیل کرده اما مصیبت اصلی برای کشور و مردم، نه احمدی نژاد و اختیارات محدود او، بلکه زیاده خواهی های رهبر است. در عین حال سیاست ” عادی سازی یا عادی نمایی “، اقتضای دیگری داشت و نیازمند جلوه ای جدید بود. جلوه جدید از ” عادی سازی ” در کشور، در جریان انتخابات سال هشتاد و هشت به نمایش گذاشته شد. همه کاندیداها، عامدانه حملات خود را متوجه رئیس دولت می کردند و با وعده بهبود اوضاع از طریق یک دوره ای شدناحمدی نژاد، ایندروغ را به جامعه منتقل می کردند که ” اتفاق غیر عادی در کشور نیفتاده و اغلب مشکلات، ناشی از غفلت مردم و اصلاح طلبان در سال هشتاد و چهار است.” در واقع با این تبلیغات، خواسته یا ناخواسته، ذهن مردم را از ریشه اصلی مشکلات – رهبر با اختیار نامحدود و پاسخگویی صفر- منحرف می کردند و همه اتفاقات را به تحولات عادی و اشتباه سیاسی مردم و جناحها نسبت می دادند. سخندر اینباب، بسیار است و شرح آناز حوصله یکمقاله خارج.
اما نتیجه تحولات سال هشتاد و هشت، آنگونه نبود که اصلاح طلبان می خواستند. سرکوب شدید از یکسو و درک دقیق رهبر از خصلت ” منتظر الحکومه ” بودنبرخی اصلاح طلبان به هر قیمت، منجر به اعمال محدودیت های بی سابقه علیه سران و کادرهای میانی جبهه اصلاحات شد و این آغاز مرحله جدید از استحاله آنان بود که همچنان ادامه دارد.اکنون با گذشت بیست و یکسال از آغاز دوره ای که آن را دوره اصلاحات نامیدند، بسیاری ازاصلاح طلبان، نه تنها بیش از صاحبان اصلی قدرت، برای ” عادی نمایی اوضاع” تلاش می کنندبلکه با ترسیمفضای جهنمی از سایر نقاطجهان، ایرانیان را به سپاساز خدا و برخی بندگانویژه خداوند به خاطر حضور در بهشت نسبی، فرا می خوانند. تا حدود یک دهه بعد از آغاز اصلاحات، گاه به تصریح یا در لفافه، انتقاداتی متوجه رهبر می شد. اما اکنون شرایط متفاوتی بر اردوگاه اصلاحات حاکم است. در شرایط جدید، همه انتقادات متوجه عوامل دست دوم و سومحکومتی است. افرادی در گوشه و کنار جبهه اصلاحات و نیز سفرای ظاهرا تبعیدی اصلاحات از پاریس تا لندن و از تورنتو تا نیویورک، با شیدایی خاصی از خردمندی های رهبر می گویند و عزت آفرینی های او برای ایران! سخنگویان جبهه اصلاحات، با آب و تاب فراوان، از امنیت بی نظیر ایرانمی گویند و جهنمی که در سایر نقاط،جهان از خاورمیانه تا اروپا را احاطه کرده است. تاسف آورترینبخش از ” انجاموظیفه ” این طیف، مخفی نگهداشتن نقش جمهوری اسلامی در ایجاد وضعیتکنونی در سوریه، یمن، عراق، افغانستان و… ترساندن مردماز سوریه ای شدن ایران در صورت سرنگونی جمهوری اسلامی است. آنان تمام توان تبلیغاتی و تجربیات چهل ساله خویش در ایجاد جنگ روانی را به کار می گیرند تا ثابتکنند ” سوریه ای شدن “، مهمترین خطر برای ایرانو ایرانیان است. در چنین فضایی، باید بر ظلمی که بر دراویش می رود چشمبست، چون فضا سازی در مورد آن، چهره حکومت را تخربب می کند و موجب تقویتموضع دشمنانی می شود که به دنبال سوریه ای کردنایرانهستند. باید اعدام جوان کُرد را نادیده گرفت بلکهتلویحا از آنحمایتکرد زیرا بنا بر ادعای نهادهای حکومتی، با نیروهای بر انداز، همکاری داشته و براندازی مساوی است با سوریه ای شدنایران! باید هم زبان با حکومت، دخترانخیابان انقلاب را محکومکرد زیرا اقدامآزادیخواهانه آنان، بهانه به دست نهادهای حقوق بشری می دهد و کار را برای کسانی که خواهان سوریه ای شدن ایران هستند آسان می کند. بایددر برابر بی کفایتی های دولت که وضعیت ارز و پول ملی را به وضعیت ” فاجعه ” رسانده، سکوت کرد زیرا تضعیف دولت، موجب تقویت دشمنان داخلی برجام می شود و تضعیف برجام یعنی سوریه ای شدن ایران! باید چشم ها را بست تا اخراج بهاییان از مدرسه و دانشگاه، ممنوع الخروجی مولوی عبدالحمید، حصر رهبر دروایش گنابادی، وضعیت آرش صادقی، گلرخ ایرایی و آتنا دائمی در زنداان ودهها فاجعه ضد حقوق بشری دیگر را ندید تا لزومی به موضعگیری در برابرآنها نباشد، زیرا فریاد زدن در برابر این فجایع، موجب محکومیت بین المللی ایرانمی شود و این یعنی جاده صاف کنی برای سوریه ای شدن ایران ! باید سخن رئیس کمیته امداد در مورد وجود دوازده میلیون فقیر مطلق در کشور و ارسال میلیاردها دلار به سوریه، لبنان، فلسطین و عراق را نادیده گرفت زیرا پرداختن به آن، در واقع مُهر تایید بر اظهارات ترامپ است و می تواند خطر اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی را افزایش دهد واین یعنی افزایش احتمال سوریه ای شدن. خلاصه بنا بر تحلیل فریبکارانه اصلاح طلبان، سخن گفتن از هر درد فردی یا جمعی، حتی اگر ذره ای موجب تضعیف موضع حکومت شود ممنوع است زیرا می تواند توهم سوریه ای شدن ایران را تقویت کند. اگر کولبر کرد یابلوچ، دچار تیر غیب می شود باید سکوت کرد وحتی قربان صدقه نیروهای شلیک کننده به او رفت زیرا ممکناست روزی یکنفر با لباس کولبر، از مرزها عبور کند و امنیت پوشالی جمهوری اسلامی را به خطر بیندازد…
البته مدعیان سوریه ای شدن ایران، به خوبی می دانند تنها در یک صورت، این خطر و خطراتی همچونتجزیه، ایران را تهدید می کند: تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی و ادامه روشهای ظالمانه و تبعیض آمیز. اما اصلاح طلبان با چشمبستن بر واقعیت ها و تلاش برای ترساندن مردم از خطری موهوم و بسیار بعید، به تداومحاکمیتی کمکمی کنند که هزینه های انسانی، اقتصادی و حیثیتی آن برای ایران و ایرانیان، بسیار بیشتر از جنگ احتمالی است. ضمن آنکه به نظر می رسد راهی که آنان در پیش روی ملت قرار داده اند مصداق ” خوردنپیاز و چوب ” است ؛ در کوتاه مدت تحمل انواع فشار، فقر، محرومیت و استبداد ودر دراز مدت، مواجهه با انواع فروپاشی. در حالیکه اصلاح طلبان به یاری رقبای ظاهری خود آمده اند تا ثابت کنند در جهنم بزرگی به نام کره خاکی، بهشتی امن با آینده ای درخشان در ایران وجود دارد و تکتک ایرانیان موظفند به خاطر خلق و حفظ این بهشت، سپاس گوی بنیانگزاران جمهوری اسلامی و حامیان آن – حاکم یا منتظر الحکومه – باشند.
معتقدم همه تحلیل گران وطن دوست و مستقل، وظیفه دارند در برابر عادی سازی جهنمِ جمهوری اسلامی و تلاش اصلاح طلبان برای بهشت نمایی آن بایستند. نخستین گام برای روشنگری در این مورد، خنثی کردن نقشه رسانه های وابسته به اینجریان، برای بایکوت خبرهایی است که هر روز در گوشه و کنار کشور وجود دارد و هر یکبه تنهایی برای رسوایی یکحکومت و طرفداران آن، کافی است، اما اصولگرایانحاکم، با وقاحتی مثال زدنی، مرتکب آنها می شوند و یاراناصلاح طلبِ ایشاننیز سعی در مخفی نگهداشتن آنرسوایی ها یا توجیه آنها دارند. امروز هر کس هر رسانه ای در اختیار دارد باید با ” تکرار” و بازگویی جنایت ها، مفاسد، زورگویی ها و رانت خواریهای عوامل حکومت، چشم تکتک ایرانیان را به واقعیت ها باز کند.باید بدون واهمه از تهدیدهای حکومت و عوامفریبی های اصلاح طلبان، با هموطنان سخن گفت و آنان را از خطر تجزیه ایران، گسترش فروپاشی های اخلاقی، سیاسی و اجتماعی و نابودی ثروتهای کشور در صورت تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی، آگاه کرد. یقین دارمآگاهی بخشی نسبت به پیامدهای خطرناکادامه حاکمیت جمهوری اسلامی، سرنوشتی کاملا متفاوت برای کشورمان رقم خواهد زد. اجازه ندهیم جهنم جمهوری اسلامی، توسط اصلاح طلبانِ منتظر الحکومه، بهشت نمایی شود وجهنم سازان در حاشیه امن قرار گیرند.
از: گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر