« علمای شیعه »
آیت الله حائری شیرازی: ما آرزو داریم همه بانک ها حتی بانک های سپاه ورشکست شوند
ازگذشته های دور، روحانیون در ایران همواره طبقه ای خاص خود داشتند. گاه بر اوج بودند و گاه به زیر، اما هیچ زمان از نفوذشان در جامعه و بر مردم کاسته نشد، کلیدداران بهشت بودند و ایرانیان در آرزوی بهشت. در زمان رضاشاه به ناچار سر به زیر افکندند و در دوران پسرش باری دگرسر برافراشتند.
حکومت که ظاهرا این طبقه را رام خود ساخته بود، به غلط می پنداشت که آنان را در طاعت خود دارد و از توان شان غافل ماند.
شاه که یکه تاز میدان بود، بندهایی که او را به ملت می پیوند، یک به یک گسست. فقدان احزاب سیاسی راستین، اتحادیه ها و انتخابات آزاد، ناتوانی مجلس شورا، سانسور انتشارات و رسانه های گروهی، بستن تشکیلاتی چون کانون نویسندگان و وکلا، مخالفانِ لايیک او را یکپارچه خفه کرد.
گو این که گروه های سیاسی متمایل به مذهب و روحانیون نیز در امان نبودند، اما فشار بر آنها کمتر از سایر گروه ها بود، و دولت به خود اجازه نمیداد درِ مسجد را به روی مسلمانان ببندد. این چنین شد که مذهب به تدریج پای به میدان نهاد و نقش تاریخی خود را ایفا کرد. واسطه بین ملتی ناراضی و حکومتی خودکامه گردید و رفته رفته، پرچمدار مخالفان حکومت شاه گشت. روحانیون که همواره مشاور مٔومنین بودند و برایشان دستورالعمل صادر می کردند، به مرور، خلآیی را که حکومت شاه ایجاد کرده بود، ُپر کردند و تغییر نقش دادند. نرم نرمک، از مشاورت و میانجی گری به رهبری و از رهبری به فرمانروایی رسیدند.
با فشار حکومت، مسجد، کانون تجمع نارضایان و محل بروز شکایات شد و ملایان هم در مرکزش قرار گرفتند. شمارشان را در اوایل انقلاب، یکصد و هشتاد هزار تن برآورد کرده اند. تشکیلاتشان همانند هرمی بود که در طبقه ی زیرینش روضه خوانان جای داشتند و برصدرش آیت الله ها نشسته بودند. در سال ۱۹۷۸، تعدادشان در دنیای شیعیان جهان به یک هزار و دویست تن می رسید.
درجمع ملایان، گرایش های گوناگون، اعم از پیشرو و واپسگرا وجود داشت. پیش از انقلاب، بسیار محتاط بودند و هیچ زمان علنًا به خاطر معتقداتشان با یکدیگر درگیر نمی شدند. به هنگام فشار و سختی نیز گرایش های مختلف، همآهنگ با نهضتی که اکثریت داشت، همواره جبهه ی متحدی تشکیل می دادند.
به خاطر اهمال حکومت و کاردانی ملایان، در اواخرسلطنت شاه، مذهب ُبعد گسترده تری یافت، داروی درمان دردها شد وهمه را به گرد خود آورد. مردم به سوی ارزش هایی که والا و عزیزش می پنداشتند، شتافتند، فرهنگی آشنا، به دور از «ایسم»های بیگانه یافتند و مکتبی که می شناختند. در پندار خود، در پی عدل و آزادی بودند و به دنبال پاکی و ارزش های والای انسانی، که جبران فساد و بیداد حکومت شاه کند. چنین می اندیشیدند پادزهری که سموم حکومت را از روح و روانشان بزداید، یافته اند.
می خواستند که لکه ناپاکی حکومت شاهنشاهی را به یاری مذهب بشویند و طغیان شان همانند غسل پاکی بود. اما در شتاب شان، گذشته ها را از یاد بردند و توجهی به تاریخ کشورشان نکردند، و به هنگام، مذهب رابر جای همیشگی خود، در نقش واسطه ی بین مردم و دولت ننشاندند.
ناراضیان، از مذهب، تنها پیام آزادی و صلح و صفا گرفتند، و به باور این که بدین وسیله فریادرس محرومان جامعه خواهند شد، به دور مذهب گرد آمدند و با ملایان، سوا از گرایش هایی که در درون خود داشتند اتحاد کردند. سیمان و همآهنگ کننده ی چنین اجتماع غریبی، بیشتر کینه به حکومت بود تا عشق به مذهب. و ملایان که پی به این مهم برده بودند، با فراست وکاردانی، به هنگام، از آن به سود خود بهره جستند.
سوای حزب رستاخیز، روحانیون تنها طبقه ای بودند که در سراسر کشور کانون اجتماعات داشتند. بر تعداد کنجکاوانی که برای شنیدن وعظ به همراه مٔومنین به مسجد می رفتند، روز به روز می افزود و به واسطه ی تماسی که با این گروه برقرار شده بود، روحانیون، به خواست های مردم پی می بردند، از آن متٔاثر می شدند، آنرا در سخنان خود می گنجاندند و برای مردم از زبان و به زبان خود می گفتند و آنان را به سرکشی می خواندند. منبع الهام ملایان، مردم بودند اما کاربرد ماهرانه به کف با کفایت آنان انجام می گرفت، و آنان بودند که از این آب گل آلود ماهی می گرفتند.
این چنین شد که طغیان مردم به تدریج رنگ مذهب گرفت. ملایان با اطمینان از اعتماد مردم، گام به گام پیش رفتند و نهضت مردمی را مذهبی کردند. جنبش را به سویی سوق دادند که به مقصود رسند و مقصود، افتادن در دام جنگ لایزال بین دو حکومت مذهبی و غیرمذهبی بود و پایان جدایی دین ازدولت. در این گیرودار، اسلام ُبعد سیاسی اش را بازیافت و همچو مسلکی(ایدئولوژی)از سوی ملت پذیرفته شد. آنان با گروه های غیرمذهبی ائتلاف کردند وبه دنبال هدف مشترک شان که براندازی حکومت شاه بود، به راه افتادند.
در این همبستگی، در حالی که گروه ملایان آگاهانه به دنبال پیشبرد منظور خود بود و خود را برای فرمانروایی آماده می ساخت، دیگران غرق در خشم و هیجانات و شعارهایشان، از آن غافل ماندند و مدتها همچنان در مستی رٔویاهای خوش خود باقی بودند تا آن که روحانیون، در فرصتی مناسب حکومت را به چنگ خود اوردند و به خواب خوش دیگران پایان دادند.
در نبردی که برای به دست گرفتن قدرت رخ داده بود، در یکسو، گروه مصمم مخالفان شاه قرار داشت که با کاردانی و درایت عمل می کرد و گام به گام، در راهی که حکومت برایش هموارساخته بود، پیش می رفت و در سویی دگر، دولتی متزلزل و بی ثبات نشسته بود که خط بطلان بر اعمال گذشته اش می کشید و اعتمادی به آینده اش نداشت. به همین خاطر هم ملایان این چنین آسان، بر تخت مراد نشستند، چرا که حریفی در برابر خود نمی دیدند که با او دست و پنجه نرم کنند. دیوارها پوسیده بود و با تلنگری خود به خود فرو می ریخت.
بر گرفته از کتاب شاهنشاه برگردان « در حکومت شاه» ناشر شرکت کتاب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر