۱۳۹۶ آذر ۲۸, سه‌شنبه

وطنم !
دکتر ناصر انقطاع

۱– ملّت گرایی ایرانی
*    ملت‏گرایی ایرانی (ناسیونالیسم ایرانی) چه می‏گوید؟!
*    آیا آنگونه که چپ‏گرایان و کمونسیت‏ها می‏گویند:

     ملت‏گرایی ما، یعنی «فاشیست بودن »، برتری نژادی داشتن
    برای روشن‏تر شدن مسئله، نخست ببینیم آیا میان ناسیونالیسم تازیان، و ناسیونالیسم غرب، و یا بهتر بگویم. برتری مذهبی، و فاشیسم ایتالیا و نازی آلمان، با «ناسیونالیسم ایرانی» (ناسیونالیسم ملّی ایران) جدایی فراوان است؟ یا نه!
     آنگونه که «ناسیونالیسم غربی» و فاشیسم، و برتری طلبی اسلامی، و پان‏اسلامیست، و نژاد‏پرستی بی‏منطق سبب نفرت همسایگان، و پیروان کیش‏های دیگر، و انسان‏های فرهیخته‏ای که همانند ما، مغز در جمجمه‏شان است و متفکران چشمگیری میانشان دیده می‏شود، با ما از دیدگاه انسانی فرقی دیده می‏شود؟ زیرا همگان انسانیم.
     به تاریخ چند دهه‏ی گذشته خود نگاهی می‏اندازیم و شیوه‏ی رفتاری دکتر مصدق با جهانیان و حتا انگلیسی‏ها می‏کنیم و می‏بینیم ناسیونالیستی که این نخست وزیر ایرانی عرضه کرد، در سه بخش مهم گنجانیده شده بود.

     یکم: آنکه هرگونه رفتار سیاسی دولت در راستای منافع ایران، بویژه رفتارهایی که با جامعه جهانی در پیوند بود، با مطالعات کارشناسی شایسته و احتیاط و احترام و خردمندی ویژه انجام شد و هیچ تهدید و برتری در آن دیده نشد.

     دومین: دومین درس رویش ملت‏گرایی ایرانی آن دولت آن بود که براستی یک اقلیت هوشمند چه در مجلس و چه در اجتماعی که آن روز داشتیم بود، با خردمندی و شجاعت و نکته سنجی شخصی و گروهی برنامه ریزی می‏شد و به اجرا درمی‏آمد. و دیدیم که با شمار اندک ناسیونالیست‏های کاردان و شجاع، چه دگرگونی‏های چشمگیر

۲– ملّت گرایی ایرانی

و ارزشمند درون اجتماع پدید آمد، که سرنوشت مبارزات ما را به سود ملت گرایان نیک‏اندیش و خیرخواه رقم زدند.
     بسیاری از مبارزان دیگر برهه‏های تاریخی ما، با وجود درایت و آگاهی و دارا بودن
قصد و نیت خدمت، ولی چون شجاعت و روشن‏بینی و خیرخواهی و زمان‏شناسی به موقع و شایسته را نداشتند، موفق نشدند منافع شخصی  وخشم را چاشنی مبارزات خود کردند.
     سومین: درسی را که «ناسیونالیسم ایرانی» که با رفتارهای سنجیده مصدق توأم بود، که در مبارزه برای احقاق حق ملت ایران پیش می‏آمد، با خردمندی و برنامه‏ریزی هوشمندانه، و احترام و توجه به طرف مقابل با آن روبرو می‏شد، و پا را از جاده انصاف و ادب فراتر نمی‏نهاد.
     روزی بهنگامی که میان جمعیت هوادارانِ خود در میدان بهارستان سخن می‏گفت، یکی از هواداران فریاد زد «مرگ بر انگلستان استعمارگر»
     مصدق بی درنگ سخن خود را قطع کرد، و رو به ایرانی شعار دهنده کرد و گفت:
«هرگز نگویید مرگ بر….. خداوند انگلستان را راهنمایی کند»
     او معتقد بود که برای یک «ناسیونالیست ایرانی» نخستین کار، توجه و احترام به قدرت و توان و کارآیی‏های طرف مقابل است، نه هتاکی و ناسزاگویی به او، و احیاناً کوچک شمردن وی.
     یک ناسیونالیسم ایرانی باید با عقل و درایت و بینش براو پیروز شود، نه با جنجال و اهانت. 
باید سخنان او را مو به مو بررسی کرد و بر روی آنها اندیشید.
     او هرگز شمشیر برای کسی نبست، هرگز شعار بیهوده که: «می‏زنیم، می‏کشیم» سر نداد.  و هرگز دست به خشونت نزد.  هرگز به جامعه جهانی، و به دیگر کشورها دروغ

۳– ناسیونالیسم ایرانی
نگفت.  هم در دادگاه لاهه، و هم در شورای امنیت سازمان ملل متحد، با اینکه رو در روی انگلستان برای خلع ید قرار گرفت، هرگز به آن دولت اهانت نکرد.  او، خود را در مقابل شرکت نفت می‏دانست.  در حالیکه بخوبی می‏دانست که انگلستان حامی و همه کاره شرکت نفت است.
     هرگز و هر‏گز هیچ رسانه‏ای را به بند نکشید.  مخالفان خود را به زندان نینداخت.  در دادگاه لاهه و شورای امنیت، فقط به قانونها، جهانی استفاده کرد و دشمن را با خرد خود شکست داد.
     این را می‏گویند: «ناسیونالیسم ایرانی» و همین مسئله سبب شد که در درازای بیست‏و‏هشت ماه از فرمانروایی ناسیونالیسم ملّی، نه تنها دولت ایران، و یا دولت‏مردان ایرانی منزوی نشدند، نه تنها منفور‏جهانیان نگشتند.  نه تنها مورد استهزاء جهانیان قرار نگرفتند، بلکه او، به هر کشوری که رفت از هند و امریکا و مصر، با پیشباز گرم و پرشور مردم و دولتمردان آن کشور روبرو شد، و در همه جا براستی مانند یک قهرمان او را نگریستند.
     این است همان معنای راستین «ملّت گرایی و ناسیونالیسم ایرانی» یعنی خردگرایی و شناخت خواست یک ملت، نه یک شخص و نه یک دین و ایده‏یولوژی مذهبی یا دینی و یا سیاسی.
     ملّت ایران در مبارزه برای استیفای سرمایه ملی خود (نفت) زیر رهبری روشن، با نیرومندترین و خشن‏ترین دشمن آن زمان که ناو جنگی خود را به مرز ایران، و آبهای کشورمان فرستاده بود، با رعایت اصل دموکراسی در درون دژ، بی‏آنکه درگیری با رقیب بیگانه را، بهانه زورگویی‏ها با مخالفان درون کشور قرار دهد، حقوق بشر را رعایت می‏کرد.  و حکومت آزادی کامل برای مطبوعات ایرانی، حتا مطبوعات چپ‏گرای

۴– ناسیونالیسم ایرانی

 وابسته به بیگانه را که بدترین ناسزاها را به رئیس دولت ملی می‏دادندبا رعایت و متانت و آزادی تحمل می‏کرد.
     سخنرانی‏های مصدق عموماً احترام به فرهنگ ایرانی و ملت بزرگوار و ریشه دار ایران بود.   در دوران او اقلیت‏های مذهبی و دینی همانند دیگر قشرهای مذهبی اسلامی، آزادی کامل داشتند و ایرانیان توجهی به دین یکدیگر نداشتند.
     آخوند فلسفی در کتاب خاطرات خود می‏نویسد:  روزی از دکتر مصدق وقت دیدار خواستم به ایشان گفتم:  بهائیان پا را از گلیم خود فراتر نهاده‏اند باید فکری به حالشان بکنید. 
دکتر گفت:  یعنی می‏فرمایید ما چه کنیم؟
     فلسفی‏می‏نویسد:  به ایشان گفتم:  آنها را‏ از فعالیت‏های‏کسبی و‏کاری با دخالت‏های خود محدود کنید.
دکتر مصدق با صدای بلند خندید و گفت:  آقا جان.  بهائیان، شهروندان قانونی ایران هستند.  مگر می‏شود حق شهروندی را از یک ایرانی گرفت؟ وظیفه من حفظ حقوق همه، از جمله خود شما است که ایرانی هستید.
     کارشناسان و جامعه شناسان همگی بی‏طرفانه براین باورند که سیستم حکومتی در دوران مبارزات ملت ایران، برای وصول حقوق خود، در زمینه نفت، بهترین نمونه «ملّت گرامی ایرانی» در قرن معاصر بود زیرا در فرهنگِ این گونه ملت گرامی، هرگز اندیشه‏ی گسترش مرزها، جایی نداشت بلکه مردمِ بسیار ……..از سرزمین‏های جدا شده از ایران در دوران قاجاریان، در اندیشه بازگشت، و پیوستن به سرزمین مادری خود بوده‏اند.  زیرا پی برده بودند که در چنین حالتی از آنان پیشباز می‏شود، و با ناسیونالیسم ایرانی روبرو می‏شوند.
     فردوسی بزرگ سرشت ایرانی را بخوبی توضیح می‏دهد:
  «همه یک به یک مهربانی کنید     به ایران زمین پاسبانی کنید».

۵– ملّت گرایی ایرانی

     امروز نیز «ناسیونالیسم ایرانی» ضمن این‏که هرگز و هرگز، قصد ذره‏ای تجاوز به هیچ کشور، و دین و آیینی را ندارد، ولی مسلم است که در صورت تجاوز از سوی یک بیگانه به این سرزمین، «با ناسیونالیسم ایرانی»روبرو خواهد شد.  مسلمان و غیر مسلمان فرق نمی‏کند.  سرزمین انسان خانه‏ی اوست.  دفاع از سرزمین واجب است.
     خمینی دجال که خود عضو «اِخوان‏المسلمین» و هوادار «پان‏اسلامیسم» بود، و با هر باور ناسیونالیستی ملّی، و ایران گرایی، سر ستیز داشت، و زمانی که تازه دو-سه روز بود که برخر مراد سوار شده بود، در یکی از سخنرانی‏های خودکه فعلاً در بخش سانسور وزارت اطلاعات خاک می‏خورد، چنین گفت:
     «نگذارید بگویم که در زمان آن مرد که این همه از او تعریف می‏کنید  (مصدق) با ما طلبه علم!! چه کردند»  سپس به توجه به سن زیادش، دست به ساختن دروغ بزرگی زد و گفت:  در زمان او، و به دستور وی طلبه معصوم را از پشت‏بام‏های مدرسه فیضیه به پایین پرتاب کردند!!!
     و، یک بار دیگر، به کنایه گفته بود:
این مرد، دین حسابی نداشت و اصلاً در مسلمانی او جای حرف است!
او، با همه وقاحت جرأت نکرد، حتا یک بار، نام (مصدق) را بصراحت در سخنانش بکار ببرد.
     حال بی گمان همه می‏دانند که از روزی که گامهای نحس این ملاّ برخاک ایران فرود آمد، یعنی از همان شبهای نخست، اقامتش در تهران، هر شب و هر شب، آوای گلوله و روش اعدام، از پشت‏بام اتاق محل خواب او،  تا بامداد بلند بود، و ریزش خون، از ناودان های حیاط، از پشت‏بام، تا بامداد، ادامه داشت.
     این است سرشت یک مذهبی قشری هوادار «پان اسلامیست» در مقایسه با «ناسیونالیسم ایرانی»
۶– ملّت گرایی ایرانی

خمینی تا دستش رسید از کسانی که فکر می‏کرد، «پان ایرانیست» هستند، کشت.
 از داریوش فروهر، پروانه فروهر تا اصغر لقایی، منوچهر مسعودی و برتر و بالاتر از همه دکتر محمدرضا………… ملی تهرانی است که با وجودی که در واپسین روزهای رژیم پیشین وزیر آموزش و پرورش بود، در همان روزهای نخست، اعدام شد.
     همه‏ی سخنان خمینی را بارها و بارها در روزنامه‏های ایران خوانده‏اید که به روشنی می‏گوید «پان ایرانیستها» «مُرّتد!» هستند و خونشان مباح است.  چنین دژخیمی بر ایران، سرزمین آریایی ما «سرزمین ملّت‏گرایی ایرانی چیره شد»
     واپسین سخن آن که، گروهای مختلف، و جمعی از وکیلان مجلس، از شهرداری خواستند که خیابانی را بنام «دکتر مصدق» نامگذاری کند.  مسئول این کار در شهرداری، پس از بهانه جویی‏های خنده‏آور و بیجا سرانجام ……….! و گفت: چگونه ما، خیابانی را بنام «دکتر مصدق کنیم»  که «حضرت امام خمینی» با او مخالف بود!!!
     سرانجام، این خبر را هم بخوانید:  که در زمان محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین، میدان کاخ را بنان دکتر مصدق کردند.  دو شب بعد گروهی حزب‏الله‏ی با چکش نادانی و حماقت کاشی آنجا را خرد کردند و آقای خاتمی جرأت هیچ کاری را نکرد که دوباره آن‏ها را، نصب دیوار کند!
     دو هفته پیش برخی از نمایندگان مجلس شورا از شهرداری خواستند که خیابانی را بنام دکتر مصدق کنند، مسئول نامگذاری خیابان‏ها پس از مدتی این در و آن در زدن و

 بیجا سخن گفتن سرانجام ترکید! و گفت:
 «ما چگونه خیابانی را بنام دکتر مصدق بنامیم که حضرت امام با ایشان نظر خوشی نداشت.»   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر