سیاست و ندامت
حسین گنج بخش
چرخش ناگهانی حسن روحانی در گفتار سیاسی با تن کردن ردای ولایت که شاخصهای مهم آن تاکید بر شعار محوری مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل میباشد و با دفاع از قوانین ارتجاعی شرع آراسته میشود، واکنشی را برانگیخته است که به پشیمانی از رای دادن به روحانی شهرت یافته است.
اما اگر این پشیمانی برای بیارزش کردن انتخابات در فرایندهای سیاسی ایران باشد، آنگاه دقتی دوباره میطلبد.
زیرا سیاستورزی در هر برههٔ زمانی هم نیازمند داشتن دیدی روشن از محل نزاع سیاسی روز است و هم بازتاب دریافتِ فرایندهای بلند مدت در ساختار سیاسی جامعه میباشد. از این دو منظر شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نه تنها امر درستی بود بلکه از نتیجه آن پیروزی بزرگی هم به دست آمد. حال باید دید دلیل شرکت در انتخابت و داو اصلی آن چگونه ترسیم شد. تحلیل پیش از انتخابات موضوع به این قرار بود (۱):
- «موضوع انتخابات به عنوان بخش مهمى از فرایند غالب بر سیاست ایران، نه سیاستهاى یک حکومت بلکه خود ماهیت حکومت در جدال میان ٢ سامانه متضاد حکومتى است. میان دو حکومت در یک سرزمین است. فرایندى که در یکطرف آن ساختار حکومتى نبوتى که در حالت خالص آن چیزى جز حکومت داعش در موصل نمیتواند گردد و در طرف دیگر آن نهاد حکومتى مدرن و کشورى میراث انقلاب مشروطه و دوران رضا شاه است که خود عمیقا نیازمند دموکراتیزه شدن است. این تضاد بطور گریز ناپذیرى گرانیگاه و کانون جاذبه سیاست ایران در عرض نزدیک به چهار دهه اخیر بوده است. »
و برای مقابله با توهماتی که اصلاح طلبان خط امامی، تبلیغ میکنند که گویا قرار است نتیجهٔ انتخابات به اصلاحات عمیق و به درد بخور سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی منجر گردد، آوردیم (۱):
- «موضوع محورى این انتخابات، بر خلاف تبلیغات «اصلاحطلبان»، تامین آزادیها و احقاق حقوق مردم و اصلاح نظام و عادىسازى روابط با جهان و دموکراسى و از این دست مطالبات، هر چند که اساسى و حیاتى و مبرماند، نیست. زیرا نمیتواند باشد. تامین چنین خواستههایى در چارچوب همین نظام براى یکطرف این رقابت نامقدور و براى طرف دیگر عین شر است. پاسخ به این چالش مبرم ایران نیازمند تغییر حکومت است. »
و برای اینکه روشن شود شرکت در انتخابات از منظر نزاع دایمی میان دو ساختار حکومت است، و رای به روحانی نه به رئیسی و قالیباف و حامیان آنها به جهت تعلق به دستگاه ولایت بوده است، نوشتیم(۱):
- «موضوع محورى این انتخابات، علیرغم میل باطنى بازیگران آن، همان معضل تحمیل شده بر گرده سیاست ایران، یعنى موضوع و معضل نهاد ولایت مطلقه فقیه، و رابطه مرگ و زندگى این نهاد با عادىسازى مناسبات ایران با آمریکا است. زیرا نهاد ولایت، همزاد با تسخیر سفارت است. حادثهای که سرآغاز برآمد آقاى خمینى به سوى انحصار قدرت در قامت رهبر «مبارزات ضد امپریالیستى» بوده است. به این لحاظ ادامه جنگ پس از آزادى خرمشهر، که از بابت عقلانیت و مسئولیت کشور مدارى جز جهالت و خیانت چیز دیگرى نبود، از بابت استقرار و تثبیت این نهاد عین عقل محسوب شده است. بیجهت نیست که آقاى خامنهاى پیوسته تغییر رفتار (اتخاذ سیاست عادىسازى) را همان تغییر خود نظام مینامد. برای ولایت فقیه نبرد سرنوشتسازی است. ولایت به آن مار افعىای میماند که ساختار و دستگاه نهاد دولت برآمده از انقلاب مشروطه و دوران پهلوی را بلیعده ولى از خرد کردن استخوانهاى آن باز مانده و اکنون خود در حالت احتضار افتاده است. ولایت در انتظار مرگ طبیعی و حقیقی چارهای نمیبیند جز اینکه شخصی همچون رئیسی را برای خرد کردن نهاد دولت به میدان بفرستد و آخرین سنگر مقاومت مردم یعنی صندوق رای را بلا موضوع کند. اینجاست که مردم میبایست روحانی را همچون ابزاری برای به هم ریختن نقشهای که ولایت برای نابودی ایران ریخته است استفاده کنند. زیرا به محض اینکه مسیر گام نهادن به دولت متعارف مسدود شود، مسیر فروپاشی و تجزیه ایران فرادستی مییابد. دیگر روشن شده است که ولایت فقیه هیچ ابایی از «شهید» کردن ایران برای هدف ناشدنی خود ندارد. »
اگر بپذیریم که جوهره جنبش سبز قرار دادن صندوق رای در مقابل ولایت بوده و هست، نتایج انتخابات و شرکت وسیع مردم پیروزی بزرگی بود. در چنین شرایطی کم و یا زیاد شدن عناصر شرکت کننده در ائتلاف نا نوشته، مسلماً باعث تقویت و یا تضعیف این هدف خواهد شد. بدون تردید پشت کردن روحانی با هر هدفی به رای مردم دینامیزم فروپاشی را سریع تر کرده است. روحانی با پیوستن به کمپ ولایت، و پشت کردن به پیام رای مردم، سرنوشت خود را با آینده تاریک ولایت گره زده است. بی لیاقتی قابل گذشت است، اما بی اعتمادی همیشگی است.
پیشتر در باره رفتار استعماری ولایت که مکیدن منابع اقتصادی و انسانی ایران برای هدف ناشدنی خلافت شیعه به تفضیل نوشتهایم(۲). نمیتوان کشور داری را با رفتار ولایی در هم آمیخت. «شکایت»هایی که توسط علی لاریجانی رئیس مجلس و روحانی، رئیس جمهور در خصوص لایحه بودجه و اختصاص منابع مالی عظیم به نهادهای استعماری ولایت صورت گرفته است، برملا کردن معضل اصلی جامعه ما یعنی تضاد دائمی ایران و ولایت است. این تضاد را میباید ساختاری حل کرد، توهم هواداران جمهوری اسلامی، به ویژه اصلاح طلبان خط امامی در آشتی ایندو جز افزودن شیب سقوط نتیجهای ندارد.
آنچه مسلم است، پافشاری بر کجراهی چهل ساله، ایران را هر چه بیشتر به آستانهی فروپاشی نزدیک میکند. اینجاست که گرانیگاه سیاست ورزی آزادیخواهان میباید حول برنامهای باشد که چگونه فروپاشی نظام به فروپاشی ایران نینجامد. در آینده به این موضوع خواهیم پرداخت
———————————-
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر