بابک مینا
پیش از هر کلامی باید از حمیدرضا جلاییپور استاد عزیز ما در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و تصمیماش برای ورود
به این گفتوگو تشکر کنم. اینگونه دادوستدهای فکری و سیاسی هرچقدر هم به قول آقای جلاییپور «تیز» باشد، مفید و فرخنده است.
یادداشت حمیدرضا جلاییپور دو نکته اصلی داشت: اول، تکرار دوباره ادعای پیروزی شکوهمند و کمنظیر اصلاحطلبان در انتخابات دو مجلس و دستکم گرفتن آن از سوی من. دوم، نقد او به «سیاست به مثابه عهدی سکولار» و اینکه این مفهوم شبیه مفهومپرانیهای «چپهای شلخته انتقادی» است. من مفصلاً به این دو نکته خواهم پرداخت و سپس سخنم را جمعبندی خواهم کرد.
دربارهی انتخابات دو مجلس و ادعای پیروزی
اکثریت قدرتمند اصولگرایان در مجلس خبرگان احمد جنتی خصم قسمخورده اصلاحطلبان را بر سریر ریاست مجلس نشاندند و شکستی تلخ را بر اصلاحطلبان تحمیل کردند. آقای جلاییپور بهکلی این واقعیت را نادیده میگیرد. من نمیدانم این چه پیروزی است که نتیجهاش ریاست جنتی بر مجلس خبرگان است؟
گفتند پیامبری به درختی امر کرد که نزد او بیاید. درخت از جایش تکان نخورد. پیامبر فروتنانه خود به سوی درخت رفت و گفت این شیوه پیامبران است. بهراستی که شیوه اصلاحطلبان اکنون این است که وقتی امکان پیروزی ندارند، مفهوم پیروزی را تغییر میدهند. اکثریت مجلس خبرگان امروز در دست اصولگرایان است. بهجای مصباح یزدی و یزدی چندین روحانی تازهنفسِ رادیکال وارد مجلس خبرگان شده است که هر کدامشان بهتنهایی برای انهدام قدرت هاشمی رفسنجانی و روحانی و دیگران کافی ست. متأسفانه اصلاحطلبان این واقعیت را از مردم پنهان میکنند. تازه اگر بپذیریم که کسی مثل رفسنجانی اصلاً قدرتی دارد. اصلاحطلبان ظاهراً هنوز در دهه هفتاد سیر میکنند و عصر امپراتوری رفسنجانی. آن دوران مدتها است تمام شده است. هاشمی رفسنجانی قدرت چندانی ندارد و سرمایهگذاری روی او کاری ست عبث. ورود یا عدم ورود او به مجلس خبرگان حداکثر اهمیتی نمادین دارد. از اینها گذشته ما رفتار سیاسی رفسنجانی را میشناسیم: او سیاستمداری بسیار محافظهکار است که قدرتش اساساً متکی به چانهزنی پشت پرده و لابی کردن میان نخبگان بوده است. او بههیچعنوان نمیتواند و نمیخواهد بر نیروی مردمی تکیه کند. بنابراین در روز موعود در مجلس خبرگان یا باید بر شانه جنبشی از پایین سوار باشد تا بتواند خبرگان را فتح کند و رهبری میانهرو منصوب کند، یا قدرت چانهزنی در خبرگان داشته باشد. مورد اول منتفی است، جنبشی هم اگر باشد رفسنجانی اهل این کار نیست. مورد دوم هم دیگر از دست او برنمیآید. هاشمی رفسنجانی دیگر تجسم قدرت نیست، خاطره قدرت است.
اکثریت قدرتمند اصولگرایان در مجلس خبرگان احمد جنتی خصم قسمخورده اصلاحطلبان را بر سریر ریاست مجلس نشاندند و شکستی تلخ را بر اصلاحطلبان تحمیل کردند. آقای جلاییپور بهکلی این واقعیت را نادیده میگیرد. من نمیدانم این چه پیروزی است که نتیجهاش ریاست جنتی بر مجلس خبرگان است؟ اصلاحطلبان با سروصدایی بسیار کوشیدند مثلت جیم را حذف کنند که پروژهای بینهایت بیفایده بود. حذف مصباح یزدی و یزدی هیچ اهمیتی ندارد، چراکه چندین روحانی تندروتر وارد خبرگان شدند، و نهایتاً جنتی هم رئیس مجلس شد. اگر تاکنون اصلاحطلبان مدعی پیروزی نمادین بودند، باید گفت آنها در نبرد نمادین هم باختند. بگذریم از اینکه نبرد سیاسی را به کشمکش حیثیتی تبدیل کردن اساساً امحاء سیاست است.
در مورد انتخابات مجلس شورا. شرکتی حداقلی برای حذف چهرههای تندرو مجلس و ورود نمایندگانی عقلگراتر هدف نسبتاً مناسبی بود. اما این هدف ربطی به دموکراسی ندارد. اصلاحطلبان میتوانستند با یک مشارکت حداقلی کمکی کوچک به بسط عقلانیت در مدیریت کشور بکنند. هرچند در جمهوری اسلامی مجلس شورا منشاء اصلی قدرت نیست، اما بههرحال در اداره مسائل جاری کشور جایگاهی دارد. اصلاحطلبان عمدتاً در تهران پیروز شدند. اما در کل نمیتوان آنها را پیروز انتخابات مجلس دانست. بخش بزرگی از کرسیهای مجلس از آن اصولگرایان شد، ضمن اینکه در اصلاحطلبی بسیاری از کسانی که صاحب کرسی در مجلس شدند نیز تردید هست. بررسی هیئت رئیسه مثال خوبی است:
علی لاریجانی از «فراکسیون ولایت» در انتخابات هیات رئیسه مجلس پیروز شد و بر مسند ریاست مجلس دهم تکیه زد. از مجموع ۱۲ نفر عضو هیات رئیسه مجلس ۷ نفر از «فراکسیون ولایت» و ۵ نفر از «فراکسیون امید» هستند که باید توجه کرد یکی از این افراد علی مطهری است که یک اصولگرا است. وجود یک عضو سنیمذهب در هیات رئیسه مجلس هم کمکی به رفع تبعیض از سنیمذهبان نخواهد کرد و متأسفانه باید بگویم در تحلیل نهایی اهمیتی ندارد. تبعیض علیه اهل سنت و دیگر مذاهب، ساختاری ست و باید با این ساختار ناعادلانه مبارزه کرد نه آنکه آن را بزک کرد. اگر نمیتوانیم فعلاً این ساختار ظالمانه را تغییر دهیم، دستکم با تبلیغات بیهوده بزک کردن آن را مشروع و مقبول جلوه ندهیم.
باری، با هیچ متر و معیاری نمیتوان این حضور خفیف در مجلس را پیروزی اصلاحطلبان در نظر گرفت. اما از همه اینها مهمتر اینکه این حضور خفیف کمکی به دموکراسی نخواهد کرد. همانطور که گفتم تنها اندکی به حکمرانی خوب کمک میکند و بس. بنابراین سرمایهگذاری بیشازحد اصلاحطلبان روی این انتخابات و بالا بردن انتظارات رأیدهندگان خطایی بزرگ است. بله، من معتقدم بنا به این شواهد اتفاق چندان بزرگی در مجلس نیفتاده است.
دربارهی مفهوم عهد
اصلاحطلبان رأیِ رأیدهندگان به خود را زیادی جدی میگیرند و تحلیلهای غلطی از آن ارائه میدهند و اعتماد سیاسی را به اعتماد انتخاباتی تقلیل میدهند
آقای جلاییپور از طرح مفهوم عهد و اهمیت آن در سیاست مدرن ابراز شگفتی میکنند. اجازه بدهید من هم متقابلاً شگفتیام را از شگفتی ایشان ابراز کنم. «سیاست مدرن همچون عهدی سکولار» مفهومی نادر و ایدهای دوریاب نیست. آنچه نوشتم بر پایه بدیهیترین، سادهترین و بنیادیترین اصول نظریه دموکراسی بود. نظریه دموکراسی را رها کنید، آنچه نوشتم بر پایه سادهترین شهودهای عقل سلیم بنا شده است که هر شهروند عادی میتواند آن را دریابد: استبداد یعنی اطاعت بیچونوچرا از یک فرد یا یک گروه. دموکراسی اما یعنی ما با یک فرد یا یک گروه بهطور موقت عهدی میبندیم و سپس بهطور دورهای عهدمان را تجدید میکنیم یا نمیکنیم. صفت «سکولار» هم هیچچیز عجیبوغریب و ترسناکی ندارد. خیلی ساده یعنی اینکه این عهد پایهای دینی ندارد. اساسش شریعت و یا کلام الهی نیست، به همین دلیل تغییرپذیر است.
دیگر از این سادهتر و ابتداییتر و روشنتر نمیتوان دموکراسی را شرح داد. بر همین اساس است که گفتم اعتماد پایه مهمی در سیاست مدرن است. از قضا من از قصد، وارد مباحث پیچیده فلسفه سیاسی نشدم. حرفی زدم همهفهم و بینهایت ساده. بله به شکلهای مختلف میتوان سیاست مدرن را تعریف کرد. اما ما و شما بنا بر ادعا هوادار دموکراسی و اصول اولیه لیبرالیسم سیاسی هستیم. بنابراین شما را به این اصول مشترک – که تصور میکنم مشترک است و انشاءالله که هست – ارجاع دادم. شما اگر به این اصول پایهای اعتقاد نداشتید، که دیگر بحثی میان ما درنمیگرفت. وگرنه بله دهها متفکر ضدِ دموکراسی یا منتقدِ رادیکال دموکراسی هستند که سیاست مدرن را جور دیگری تعریف میکنند. ما قرار است هوادار دموکراسی باشیم و هوادار دموکراسی بودن الزاماتی دارد. مفهوم دموکراسی حدود و ثغوری دارد و الزاماتی نظری-عملی با خود میآورد. من به مخرج مشترکی بسیار کلی ارجاع دادم که مورد توافق همگان است. بنابراین امیدوارم آقای جلاییپور عزیز و دیگر دوستان اصلاحطلب این شیوه جدلی «انکار هر مبنایی برای دموکراسی» را کنار بگذارند که ما را در دام اعوجاج فکری و نسبیگرایی و هیچانگاری میاندازد.
مشکل دیگر این است که اصلاحطلبان رأیِ رأیدهندگان به خود را زیادی جدی میگیرند و تحلیلهای غلطی از آن ارائه میدهند و اعتماد سیاسی را به اعتماد انتخاباتی تقلیل میدهند. اصلاحطلبان نه در دوم خرداد فهمیدند مردم چرا به ایشان رأی دادند و نه تاکنون دلیل این قبض و بسطهای انتخاباتی را بهدرستی دریافتهاند. اولاً، بیشتر مردم – بهجز نخبگان و هواداران سرسخت احزاب – در همه جای دنیا بر مبنای محاسبه هزینه و فایده، عقل سلیم و همچنین مقداری از سر هیجان عاطفی و ناچاری رأی میدهند که این دو مورد آخر در ایران پررنگتر است. اعتمادهای انتخاباتی معمولاً زودگذر هستند. نه باید زیاد روی آنها حساب کرد و نه باید کلاً نادیدهشان گرفت. ثانیاً، میزان اعتماد عمومی به یک جریان سیاسی با اعتماد انتخاباتی فرق دارد و بسیار عامتر از آن است. مثال: آقای خاتمی در سال هشتاد با رأی بیشتری از سال ۷۶ پیروز انتخابات ریاستجمهوری شد، اما چه کسی بود که نداند رأیدهندگان تا حدی دلسرد شدهاند و اعتمادشان به اصلاحطلبان در آستانه زوال است. شاید اگر اصلاحطلبان این نکته را زودتر درمییافتند سرنوشت دیگری داشتند. ظاهراً دوستان اصلاحطلب تا زمانی که مردم قاطعانه و یکدست از رأی دادن امتناع نکنند و آنها را به شکستی کامل نکشانند، دو زاریشان نمیافتد. تصور میکنند همین که آبباریکهای هست و رأیی به صندوق ما ریخته میشود کافی است. دوستان عزیز! مردم از سر ناچاری و مقداری از سر هیجان عاطفی زودگذر و کمی هم با محاسبه هزینه و فایده به شما رأی دادهاند. بسیار هم خوب، من هم خوشحال هستم. ولی زیادی دارید بر مبنای آن رجز میخوانید.
صحبت من افقی وسیعتر را در برمیگیرد. تشویق رأی به اصلیترین ناقضان حقوق بشر هیچ توجیه تاکتیکی نداشت. مجدداً تکرار میکنم: وسیله ما را باید به هدف نزدیکتر کند نه اینکه ما را از آن دورتر کند. رأی شما به دری نجفآبادی و ریشهری تنها به اعتبار و صداقت سیاسی شما لطمه زد و لا غیر. هیچ دستاوردی هم نداشت.
دموکراسی از بالا، دموکراسی از پایین: یک پیشنهاد
چه بخواهید چه نخواهید بخشی از جامعه مدنی امروز ایران در خارج از کشور است. ایرانیان خارج از کشور حتی تا حدی صدای خفهشده جامعه مدنی داخل را پژواک میدهند.
خلاصه و لب لباب حرف من این است: نبرد برای دموکراسی هم نیاز به چانهزنی در بالا دارد و هم نیاز به فشار از پایین. این تعبیر را مخصوصاً آوردم، که دیگر نقل قولی است از یکی از اصلاحطلبترین اصلاحطلبان ایرانی. برای فشار از پایین (که آن را با شورش و انقلاب نباید یکی گرفت.) شما به اعتماد و همراهی نسبی جامعه مدنی نیاز دارید. اعتماد و همراهی نسبی جامعه مدنی فقط رأی دادن نیست. چیزی فراتر از آن است. دیدهاید که مردم اگر در درازمدت ناامید بشوند همین اعتماد انتخاباتی نیمبند را نیز از شما سلب میکنند. اینکه شما نگاه به بالا دارید خوب است، اما نگاه به پایین هم اهمیتی به اندازه نگاه به بالا و حتی بیشتر از آن دارد. باید میان این دو توازنی برقرار کرد. اصلاحطلبان باید به افقی دورتر و استراتژی وسیعتر فکر کنند نه اینکه از این ستون به آن ستون بپرند و دستآخر به قعر سقوط کنند. چه بخواهید چه نخواهید بخشی از جامعه مدنی امروز ایران در خارج از کشور است. ایرانیان خارج از کشور حتی تا حدی صدای خفهشده جامعه مدنی داخل را پژواک میدهند. بهجای تحقیر گاهوبیگاه جامعه خارج از کشور، لجبازیهای کودکانه با چهرههای رسانهای و اثرگذار دیاسپورا، و یا سکوت رضایتمندانه در برابر هتاکی به آنها سعی کنید اگر در داخل امکانش نیست، دستکم در خارج از کشور حداقلی از همگرایی سیاسی را ایجاد کنید. واقعیت این است که دیگر نه ما و نه شما آلترناتیوی نداریم. ما همه در نقطه صفر سیاسی هستیم. باید حرکت جدید و عهد جدید را با مشارکتی دوسویه آغاز کنیم. برای شروع اصلاحطلبان میتوانند در خارج از کشور با برگزاری سلسله نشستهایی آزاد از منتقدانشان و از دموکراسیخواهان سکولار و مذهبی، از چهرههای رسانهای و روشنفکری مطرح در خارج دعوت کنند برای یک هماندیشی و گفتوگوی جمعی. بدیهی است که اگر میشد در داخل چنین کرد بسیار بهتر بود. احتمالاً فعلاً چنین امکانی در داخل نیست، اما اثرات مثبت این همگرایی به داخل هم خواهد رسید. این میتواند نقطه شروعی باشد برای طرح یک استراتژی جدید و عهدی تازه.
برگرفته از زیتون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر