۱۳۹۹ مرداد ۶, دوشنبه

امیر طاهری – ایندیپندنت فارسی

به جای این‌که خواب چینی شدن را دید، می‌توان واقعیت ایرانی شدن را طلبید

«الگوی چینی» تازه‌ترین وسوسه افراد و گروه‌هایی است که در واژگان رایج سیاسی ایران «اصلاح‌طلب» خوانده می‌شوند. در هفته‌های اخیر، با انتشار متنی که وزارت خارجه جمهوری اسلامی به عنوان پیمان راهبردی مناسبات با چین عرضه کرده است، تب چین‌گرایی در میان خمینی‌گرایان حاکم بر ایران شدت گرفته است.
از دیدگاه یک وزیر، آینده جهان چین است. یک استاد اقتصاد در تهران، راه نجات جمهوری اسلامی را از «سقوط اقتصادی حتمی»، پذیرفتن الگوی اصلاح‌طلبان چینی می‌داند. بعضی آخوندهای همیشه حاضر برای روضه‌خوانی، حتی پذیرفتن الگوی چینی را با اشاره به حدیث نبوی -« علم را بجوی حتی در چین» – توجیه می‌کنند. یک وزیر پیشین جمهوری اسلامی متاسف است که ۲۵ سال دیر، دریافت که الگوی چینی کلید مشکلات رژیم است.
با آن که بررسی قیاسمند تجریبات تاریخی ملل نمی‌تواند کاملا دقیق باشد، اما می‌توان گفت که ایران خمینی‌زده و چین مائوزده در بعضی موارد کلیدی شباهت‌هایی داشته‌اند که نباید نادیده گرفت. هر دو رژیم‌ زاده نوعی انقلاب بودند. البته انقلاب چین در واقع یک جنگ داخلی ۳۰ ساله بود با رونمایی مارکسیست-لنینیستی؛ در حالی که انقلاب ایران یک شورش چهار ماهه فاقد ایدئولوژی راهبری بود که با خروج شاه از کشور، یعنی سقوط خودبه‌خودی رژیم، به سلطه رسید.
دو رژیم در دو زمینه مهم دیگر، همگن یا همانند بودند: کیش شخصیت در درجه اول و وسوسه صدور انقلاب در درجه دوم. در ایران، کیش شخصیت خمینی، آیت‌الله موسس جمهوری اسلامی، پیرامون یک مشروعیت مذهبی شکل گرفت. در چین، مائوتسه تونگ خود را در نقش ادامه‌دهنده راه مارکس و لنین عرضه کرد. خمینی صدور انقلاب اسلامی در سراسر جهان، پس از فتح بیت‌المقدس از راه کربلا را هدف فرامرزی رژیم می‌خواند، در حالی که مائو صدور کمونیسم را به جهان سوم و دموکراسی‌های غربی، و پس از ۱۹۵۶ میلادی، حتی به اتحاد شوروی رویزیونیست ( تجدیدنظرطلب) سرلوحه فرابردی رژیم خود می‌دانست.
هر دو رژیم، از آغاز، با یک بحران درونی ناشی از رقابت‌های جناحی نیز روبه‌رو بودند. در ایران، جناح خمینی‌گرایی رادیکال کاری جز ویران‌سازی بلد نبود. در چین نیز شعار معروف مائو – «کهنه را ویران کن تا نو را بسازی» معرف طرز فکر مشابهی بود. در ایران، جناح مماشات‌گر، که بعدا اصلاح‌طلب، خوانده شدند، مبلغ این فکر بوده‌اند که با پیروزی انقلاب فصل سازندگی در چارچوب نظام جدید آغاز شده است.
حتی در نخستین سال پیروزی انقلاب، مهدی بازرگان، نخست‌وزیر و ابراهیم یزدی، وزیر خارجه می‌کوشیدند تا کلاچ حکومتی را برای کاهش دادن به سرعت انقلابی بکار برند و جلوی ویرانگری گسترده‌تر را بگیرند.
نخستین مبلغ «الگوی چینی» در جمهوری اسلامی، مرحوم هاشمی رفسنجانی بود که هوادارانش با دادن لقب «سردار سازندگی» او را  دنگ شیائوپینگ ایران می‌خواندند.
رفسنجانی را می‌توان پدر سیاسی اصلاح‌طلبان در جمهوری اسلامی دانست، اما به سختی می‌توان او را هم‌تراز دنگ شیانو پینگ دانست. رفسنجانی، برخلاف دنگ، هرگز جرات لازم برای عرضه و دفاع از یک طرح اصلاحی را نداشت. در حالی که دنگ از ۱۹۵۶میلادی، کمتر از یک دهه پس از تاسیس جمهوری خلق در ۱۹۴۶ خطوط کلی اصلاحاتی را که لازم می‌دانست رونمایی کرد.
دنگ شیائوپینگ که به دبیر کلی حزب کمونیست چین رسیده بود، چندین مطلب اساسی را مطرح کرد. نخست، او خواستار پایان دادن به کیش شخصیت مائو بود در حالی که رفسنجانی هرگز در برابر خمینی‌پرستی و سپس خامنه‌ای پرستی، موضع نگرفت. در ۱۹۵۶ میلادی، دنگ نوشت: «هیچ حزب و هیچ رهبر سیاسی نمی‌تواند از خطا کردن مصون باشد. وفاداری به رهبر به معنای وفاداری به طبقه کارگر و توده مردم است، نه شخص خاصی.»
در همان سال، مخالفان دنگ با انتشار مقاله‌ای دنگ را به تکذیب «موقعیت رییس مائو به عنوان یک رهبر خطاپذیر و برتر از همه» متهم کردند. در ۱۹۶۵، دنگ برنامه چاپ مجدد و توزیع ده‌ها میلیون کتاب «افکار مائو» را وتو کرد.
دومین مطلب اساسی از نظر دنگ، بستن پرونده انقلاب بود – کاری که بدون آن چین نمی‌توانست دولت جدید خود را بسازد. در  ۱۹۶۴، دنگ نوشت: «انقلاب گام قبلی بود. هم‌اکنون تمامی اهداف انقلاب محقق شده‌اند. امروز و از این پس وظیفه ما بازسازی و نوسازی (دولت) است.» اما در ایران، رفسنجانی و اخلاف او هرگز حاضر نشده‌اند که انقلاب را یک امر مختومه بخوانند.
سومین مطلب اساسی از نظر دنگ یافتن راهی بود برای حل و فصل تضادهای درونی رژیم جدید – شاید با تکیه به فرهنگ سنتی چینی که « هماهنگی در چندگانگی» را توصیه می‌‌کند. در ۱۹۶۵، دنگ نوشت: «در چین امروز، طبقات (سنتی) از بین رفته‌اند اما جای خود را به تضادهای جناحی و اجتماعی درونی داده‌اند. این تضادها را نمی‌توان با شیوه نبرد طبقاتی -خودی و غیرخودی – حل و فصل کرد.»
چهارمین مطلب موردنظر دنگ بازکردن فضایی برای ابتکار عمل اقتصادی، یا به عبارت دیگر نوعی سرمایه‌داری خصوصی در چین کمونیست بود. او از این که رژیم جدید تمام سرمایه‌داران را دشمن قلمداد می‌کرد، متاسف بود. دنگ نوشت: «اکثریت سرمایه‌داران چینی با دست خالی به میدان آمدند و به شکرانه انرژی و استعداد خود موفق شدند. اما ما برای آنان ارزش قائل نشدیم – حتی امروز بروید به شانگهای و ببینید که سرمایه‌داران کوچک و متوسط چگونه موفق می‌شوند.»
اما در ایران خمینی‌زده، غصب اموال، غارت دارایی‌ها و متهم کردن سرمایه‌گذاران و بازگانان به جاسوسی برای آمریکا یا اسرائیل از آغاز جزو فرهنگ تمام رژیم بوده است. حاصل کار، تمرکز بیش از پیش اهرم‌های اقتصادی کشور در یک ساختار مرموز نظامی-امنیتی است.
پنجمین مطلب مورد نظر شیائوپینگ پذیرفتن این واقعیت بود که هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند فرهیختگان و روشنفکران خود را در یک قالب مرامی خاص نگاه دارد. دنگ نوشت: «در مورد روشن‌فکران بورژوا و ضدانقلاب، نمی‌توانیم به معیارهای مارکسیستی-لنینستی خودمان بسنده کنیم. در هر حال ما به آنان نیازمندیم که به آموزش جامعه ادامه دهند، حتی اگر دائما علیه ما حرف بزنند.»
کم‌رنگ کردن ایدئولوژی و پر رنگ کردن سیاست براساس اصالت عمل (پراگماتیسم) ششمین مطلب موردنظر دنگ بود. دنگ نوشت: «وقتی رییس مائو می‌گوید وضع ما عالی است از نظر ایدئولوژیک سخن می‌گوید. اما از نظر اقتصادی وضع چنین نیست، در واقع وضع خیلی هم بد است. اگر کشاورزی ما نمی‌تواند حداقل غذای ما را تامین کند، مساله را با ایدئولوژی نمی‌توان حل کرد. مشکل را با تولید باید حل کرد. ما نظام کمون‌ها و بریگاردها را در روستا برقرار کردیم، اما فقط آن‌جا که دهقانان هنوز صاحب زمین خود هستند، حتی به طور غیرقانونی، تولید افزایش می‌یابد. دهقانان به اقتصاد کمونیستی اعتقاد ندارند و خواستار تقسیم زمین (میان دهقانان) هستند. ما باید هر سیستمی را که خود دهقانان می‌پذیرند، اعمال کنیم.»
پاک‌سازی زندگی سیاسی چین از شعارهای صد تا یک غاز، هفتمین مطلب موردنظر دنگ بود. در نطقی خطاب به جوانان حزب گفت: «کله‌هاتان را داغ نکنید! پاها را روی زمین نگاه دارید!» در نطقی دیگر، دنگ گفت: «تندروی الزوما بهرین روش نیست. در چین، قاطران ما آهسته می‌روند، اما یک اتومبیل تند می‌رود، اگر کنترل‌اش را از دست بدهد، شمار ا خواهد کشت. قاطر آهسته می‌رود، اما مطمئن می‌رود!»
مضمون یک سخنرانی دیگر دنگ این بود: «مردم ما گرسنه‌اند. مردم ما ژنده‌پوش‌اند. سطح زندگی ما در حال سقوط است و ما زیاد هارت‌وپورت می‌کنیم. زیادی به خودمان مطمئن هستیم. زیادی بلوف می‌زنیم.» در ۱۹۶۲، دنگ یک سخنرانی را با این جمله پایان داد: «هزار شعار و سخنرانی انقلابی یک دانه برنج در کاسه دهقان چینی نمی‌گذارد.»
هشتمین مطلب مورد نظر دنگ، باز کردن فضایی هرچند محدود برای آزادی بیان بود. در کنگره حزب در ۱۹۶۲ دنگ گفت: «مثل این که دیگر اجازه نداریم دهانمان را باز کنیم، حتی در اتحاد جوانان کمونیست و در خود حزب کمونیست» او از « فرمالیسم کشنده افکار رهبر» انتقاد کرد و هشدار داد که یک جامعه زنده نمی‌تواند مانند یک گورستان خاموش و بی‌صدا زندگی کند.
البته خود دنگ تنها اصلاح‌طلب، یا بهتر بگوییم، اصلاح‌گر چینی نبود. لیو شائوچی، رییس‌جمهوری، جئوئن لای، نخست‌وزیر، لی ژیان نیان، وزیر دارایی و پیش از همه آنان مارشال پنگ دهوا، وزیر دفاع، از کنفرانس حزب در لوشان در سال ۱۹۵۹ میلادی، خواستار بستن پرونده انقلاب و تبدیل مجدد چین به یک دولت بودند. چوئن لای و لی ژیان نیان، از طریق لاپوشانی – یا تقیه خودمان حتی در سخت‌ترین مراحل تسلط مائو – به ویژه دوران وحشت‌آور «انقلاب بزرگ فرهنگی پرولتاریالیتی» در مقام‌های خود باقی ماندند تا روزی که جناح اصلاح‌گر توانست مائویست‌های افراطی را کنار بزند و چین را در مسیر تازه‌ای قرار دهد. اما دنگ، لیو‌ شائوچی و دیگر اصلاح‌گران، از جمله پنگ چن، شهردار پکن، با اخراج از حزب، تحقیر در ملاعام، تبعید با اعمال شاقه و سال‌های دوری از قدرت روبه‌رو شدند. مائو موفق شد با ایجاد یک اتحاد موضعی با نظامیان، به رهبری لین بیائو و سازمان‌های امنیتی حزب و دولت برای یک دهه حاکم بلامنازع چین گردد و با اتکا به چهار همکار – چوئن لای، لین بیائو، چن بودا و گانگ شنگ – پرونده اصلاح‌گری را برای مدتی ببندد. لین بیائو در یک تصادف هوایی و یا در یک توطئه قتل (به دستور مائو) سر به نیست شد. چن بودا با چند پرونده دزدی بزرگ و فرار سرمایه به خارج از کشور، صحنه کنار رفت. کانگ شنگ با فرو افتادن ماسک خود چهره واقعی‌اش را به عنوان یک مامور «ک‌گ‌ب» (سازمان جاسوسی شوروی) آشکار کرد. اوضاع به هم ریخته ناشی از «انقلاب فرهنگی» به اتحاد شوروی امکان داد که مرزهای خود را با چین تغییر دهد و بخشی از خاک چین را در آسیای مرکزی و در مرز سیبری ضمیمه خود سازد.
دنگ و یارانش با کنار زدن «گروه چهار» که گرداننده « انقلاب فرهنگی» بودند و مومیایی کردن سیاسی مائو در سال‌های آخر زندگی او، موفق شدند برنامه اصلاح‌گرانه خود را که تبدیل چین از یک انقلاب به یک دولت بود، اجرا کنند.
من دنگ را در یک توقف کوتاه در تهران ملاقات کردم؛ در زمانی که چین هنوز به عنوان یک بازیگر مهم در صحنه اقتصاد جهانی ظاهر نشده بود. مهم‌ترین مطلبی که عرضه می‌کرد، اراده چین بود برای پذیرفته شدن در جهان امروز. او گفت: «چین هرگز نخواسته است چیزی بر دیگران تحمیل کند. فرهنگ ما متکی بر بازگویی داده‌هاست، نه اختراع داده‌های جدید.» البته سیگار هاوانایی که او دود می‌کرد و ساعت سوییسی که به مچ بسته بود، به نظر من، داده‌های جدید برای یک رهبر چینی بودند. اما به گفته خود دنگ «مهم نیست که گربه سیاه است یا سفید. مهم این است که بتواند موش بگیرد.» حفظ چین در یک تب و تاب انقلابی می‌توانست به نابودی آن بیانجامد. برنامه اصلاحگرانه دنگ مانع از بروز چنان فاجعه‌ای شد، زیرا چین را به صورت یک دولت عادی و البته استبدادی، به صحنه بازگرداند.
اصلاح‌گری دنگ شیائوپینگ، یا دنگئیسم در برابر مائویسم، بهترین انتحاب قابل تصور برای مردم چین نبود، اما کمترین میان دو شر حتما هست.
مائوئیسم عبارت بود از فقر بدون آزادی. و دنگیسم یعنی رفاه مادی بدون آزادی. اصلاح‌طلبان ایرانی که اکنون شیفته الگوی چینی شده‌اند، جرات این را ندارند که چیزی فراتر از مائوئیسم و دنگیسم تصور کنند. چه چیزی؟ یک الگوی ایرانی که در آن آزادی مولد رفاه است و رفاه نگاه‌دارنده آزادی. به جای این‌که خواب چینی شدن را دید، می‌توان واقعیت ایرانی شدن را طلبید.
از: ایندیپندنت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر