۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

اصلاح طلبی ارتجاعی



سام قندچی

اگر پیش از انقلاب 57 بزرگترین اشتباه روشنفکران ایران برابر پنداشتن انقلاب و ترقی بود، از دوم خرداد ماه سال 76 تصور غلط جدیدی در میان روشنفکران ایران رایج شد و آن هم برابر انگاشتن رفرم و ترقی است. دربارهءاشتباه نخست به تفصیل در سال 1985 در سری مقالاتی تحت عنوان "ترقی خواهی در عصر کنونی" در روزنامه ایران تایمز توضیح داده شده است(1). اما در این نوشتار به موضوع دوم پرداخته شده؛ مسأله ای که می تواند این بار روشنفکران ایران را به مدافعین تحول ارتجاعی دیگری تبدیل کند.
اگر اصلاحات میرزاتقی خان امیرکبیر سمبل خواست های مترقی ترین بخشهای جامعهء ایران بود، مواضع اصلاح طلبان حکومتی رژيم اسلامی سمبل درخواست های ارتجاعی بخش های عقب مانده جامعه ایران است و اینها حتی از حضور امثال خلخالی در صفوف خود ابایی نداشته اند. در عرصه سیاست اقتصادی اینان از همتایان به اصطلاح سرسخت خود دست کمی ندارند و در عرصه سیاست خارجی نیز با نیروهای اسلامگرا در جهان سمتگیری کرده و به انزوای ایران دامن زده اند.

اگر امیر کبیر در ایران و جهان با نیرو های پیشرو عصر خویش چه در داخل و چه در خارج سمت گیری می کرد، اینان چه در داخل و جه در خارج همراه واپسگراترین نیروهای سیاسی و اجتماعی حرکت کرده اند، و حتی نشریات چپ گرای مدافع شان در خارج، زمانی که اینها عهده دار وزارت کشور در ایرانند، اجازه نشر نیافتند و این نشریات نیز توجیه اینکه همه تقصیر از اقتدار گرایان است را باور کرده اند، و همه این سالها این مدافعین اصلاح طلبان نه تنها اجازه شرکت در مجلس را نیافتند حتی بسیاری از اینان احساس امنیت برای سفر به ایران نیز نکرده اند!

به همینگونه حرف های خمینی را در سال های اول انقلاب باور کردند! خمینی اینها را برای از میدان خارج کردن بازماندگان سلطنت لازم داشت و خود روشنفکران هدف بعدی او بودند. برای اصلاح طلبان دولتی نیز، روشنفکران سکولار برای شکست دادن ملایان رقیب لازمند؛ ولیکن بعد از گرفتن قدرت، نوبت روشنفکران سکولار است که دوباره مرغ عزا و عروسی گردند. بهمِن دلیل است که آقاجری در عین محکومیت به مرگ، از فتوای مرگ سلمان رشدی دفاع کرد، چرا که برنامه او هم برای روشنفکران سکولار ایران، نظیر فتوای خمینی برای سلمان رشدی است، که آقاجری از روز اول تا به امروز از آن دفاع کرده است.

اساساً مترقی بودن ربطی به رفرمیست یا انقلایی بودن ندارد. امانوئل کانت، که تئوریسین اصلی ترقی خواهی در عصر روشنگری بود، فکر می کرد در آلمان از طریق رفرم به ایده آل های خود در زمینهء آزادی های فردی نایل خواهد شد هر چند فردریک ویلیام دوم، جانشین فردریک کبیر، نگاشتن دربارهء مذهب را برای وی، پس از نگارش کتاب "مذهب در محدوده فقط خرد" در سال 1793، ممنوع کرد و کانت تا زمانی که فردریک ویلیام دوم زنده بود در مورد مذهب کتابی منتشر نکرد. چنین است که وقتی در فرانسه، انقلاب، مردم را قادر به دستیابی به اهداف مترقی نظیر آزادی های فردی نمود، وی از انقلاب دفاع کرد، نه چون انقلابی بود، که نبود، بلکه چون اهداف انقلاب را مترقی می دید.

در نتیجه آنچه برای کانت مهم بود، ترقی و پیشرفت، حقوق بشر و آزادی های فردی بود و کوشش او در رفرم، دستیابی یه این «اهداف» بود، و وقتی انقلاب کییر فرانسه این اهداف را برگزید، کانت از انقلاب دفاع نمود و از آن زمان تا دو قرن بعد از آن، انقلاب و ترقی مترادف تلقی می شوند، در صورتی که حتی خود کانت رفرمیست بود هرچند برای او، هدف، ترقی و آزادی های فردی بود.

آنچه در میان روشنفکران ما، هم در 57 و هم امروز، فراموش شده «هدفِ»ترقی خواهی بوده است. آنها در 57 از مرتجعین اسلامگرا نظیر خمینی پشتیبانی کردند چرا که هر دو خواهان انقلاب بودند، و امروز از مرتجعین بعثی -مذهبی، نظیر آقاجری، دفاع می کنند چرا که هر دو خواهان اصلاحات هستند، و هر دو بار فراموش کرده اند که «هدف» چیست، و مردم را به بیراهه کشیده اند، یکبار با فریاد انقلاب و این بار با فریاد اصلاحات.

چرا روشنفکران ما هنوز مرددند که بگویند ملایان تا وقتی که در دستگاه روحانیت شیعه(2) صاحب مقام هستند نبایستی اجازهء احراز مقامی در قوهءقضاییه یا قوهء مقننه یا دیگر پست های دولتی را داشته یاشند؟ چرا روشنفکران سکولار ما هنوز به مردم نمی گویند که رژيم اسلامی ثمر افکار شریعتی است(3) و هنوز می ترسند به مردم حقـیقت را بگویند، و به توهم مردم دامن می زنند، که گویی افکار شریعی نتیجهء بهتری میتواند به ارمغان آورد، و می روند برای کاندیداتوری آقاجری برای جایزه نوبل تلاش می ورزند(4).

گویی فراموش کرده ایم که چگونه رهبری ارتجاعی آیت الله خمینی(5)، به همین سان بر ایران و ایرانی سایه افکند. چرا امروز برای ملت ایران در قرن بیست و یکم پروتستانیزم قرن پانزدهم آقاجری را تجویز می کنیم؟ آیا دلیل اش تئوری های غلط نسبيت فرهنگی (رلاتیویسم) نیست که سطح توان ملت ایران را در قرن 21 بیش از آلمان قرن پانزدهم نمی بنیم؟(6).

در کتاب «ایران آینده نگر»(7) نشان داده شده که ایران، همانگونه که در 57 برجسته ترین سمبل یک انقلاب ارتجاعی در تاریخ معاصر بود، می تواند بهترین سمبل تحول فراصنعتی در قرن بیست و یکم شود، بشرطی که روشنفکران ما از اصلاح طلبان ارتجاعی سمبل ترقی نسازند آنگونه که در انقلاب 57 از اسلامگرایی انقلابی- ارتجاعی، سمبل ترقی ساخته شد.

آلترناتیو ایران در برابر تروریسم اسلامگرا آینده نگرِی است(8) و روشنفکران ایران می توانند در این مهم نقش تعیِن کننده ای ایفا کنند؛ همانگونه که جفرسون برای ساختن آمریکای مدرن حزب جدیدی ایجاد کرد، برای ساختن جامعهء ایران حزبی آینده نگر (9) می بایست که شکل گیرد، و نه جستجو در راه های پایان یافتهء گذشته نطیر مارکسیسم (10)، که هدف اش تحول از جامعهء ماقبل صنعتی به جامعهء صنعتی بود. حتی جستجو برای یافتن پاسخ به معضلات عدالت اجتماعی(11) در قرن بیست و یکم تنها در چارچوب جامعه فراصنعتی، قابل انجام است.

حزب آینده نگر (12) می بایست بر مبنای تحولات دنیای کنونی درک شود و برنامهء حزب آینده نگر برای ساختن جامعه ای فرا صنعتی است(13). تنها راه رسیدن ایران به آزادی های فردی، حقوق بشر، و جامعهء فراصنعتی، از طریق رهبری تشکیلاتی آینده نگر است، و نه از طریق مورد نظر اصلاح طلبان ارتجاعی که بیراههء دیگری به واپسگرایی است، ئرست نظیر آنچه در 57 اتفاق افتاد وهنوز داریم تاوان اش را پس می دهیم.

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبیر ایرانسکوپ

نهم شهریورماه 1382

August 31, 2003

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر