شاهین دولتخواه
۱- اولین نکتهای که میخواهم اشاره کنم این است که رابطه سیاست خارجی و دموکراسی یکی از مباحث بحث برانگیز و چالشی است. خیلی از ما تصور میکنیم دموکراتیک شدن سیاست خارجی به این معناست که دولت دموکراتیک در سیاست خارجی وارد جنگ نمیشود یا همواره بر اساس نظر مردم عمل میکند. نحوه عملکرد سیاست خارجی دولت آمریکا در حمله به عراق به خوبی موید این رابطه چالش برانگیز است در حالی که مردم علیه این حمله تطاهرات میکردند و دانشگاهیان هم مخالف بودند، جورج بوش بدون توجه به این مخالفتها به عراق حمله کرد.
در مهد دموکراسی یعنی بریتانیا هم اتفاق مشابهی رخ داد و مردم به عنوان رکن دموکراسی نتوانستند مانع حمله به عراق شوند. میخواهم بگویم تصویر ما از رابطه دموکراسی و سیاست خارجی، باید مبتنی بر واقعیتها و تجارب موجود باشد و تصور نکنیم سیاست خارجی دموکراتیک در ایران به این معناست که ایران چالشی با غرب نخواهد داشت یا همه مشکلات کنونی آن حل خواهد شد. سادهتر بگویم هنوز در سیاست خارجی، ملاک اصلی «منافع» است تا «دموکراسی» و در صورت تعارض میان این دو، اغلب دموکراسی است که قربانی میشود. در ترکیه نیز گذار به دموکراسی منجر به عدم دخالت در مسایل سوریه نشده است.
۲- آنچه من از سیاست خارجی دموکراتیک در ایران میفهمم این است که با گذار به دموکراسی، باید نقش نهادهای غیر منتخب در هدایت سیاست خارجی از بین برود یا به حداقل برسد ولی این به معنای پایان تاثیرگذاری گروههای ذینفع یا فشار بر سیاست خارجی نیست. در حال حاضر انبوهی از نهادهای انتصابی و حتی امنیتی و نظامی در کار سیاست خارجی دخالت میکنند و مسئولیتی هم در قبال کار خود ندارند و پاسخگو و شفاف هم نیستند. در حالی که وقتی اتفاقی می افتد وزارت خارجه باید پاسخگو باشد. عدهای می ریزند جلوی سفارت عربستان یا انگلیس باعث قطع روابط میشوند اما وزارت خارجه باید توضیح دهد چرا عربستان در سازمان همکاری اسلامی علیه ایران موضعگیری کرد!
۳- حتی اگر فرض کنیم دو یا چند سال دیگر گذار به دموکراسی در ایران عملی شد، نباید انتظار داشته باشیم سیاست خارجی آن کاملا عوض شود. هم شاه هم جمهوری اسلامی دنبال تبدیل شدن به قدرت اصلی خلیج فارس، اعمال نفوذ در عراق و برخی کشورهای دیگر بودند، کما اینکه رقابت با اعراب و ترکیه هم با تغییر رژیم در ایران از بین نرفته است. اینها بیشتر منافع ایران در سیاست خارجی هستند و کاملا تابع نوع نظام سیاسی حاکم بر یک کشور نیستند. لذا پرسش دیگری در اینجا مطرح شود تا چه حد جستجو و تعریف منافع ملی در ایران دموکراتیک است؟ به نظرم این سوال چه بسا اساسیتر از این سوال باشد که اگر گذار به دموکراسی اتفاق افتاد، سیاست خارجی چه میشود؟ در این راستا باید پرسید تعریف اعراب یا غرب بهعنوان دگر هویتی سیاست خارجی ایران تا چه حد دموکراتیک است؟ از زاویه فرهنگ سیاسی مشکل این است که در جامعه ما به دلیل عدم رشد دموکراسی ما در برخوردهایمان با یکدیگر تابع اصول دموکراسی نیستیم چه برسد در برخورد با دیگران که بعضا هر نوع برخورد خشن با آنها را مجاز میدانیم. بهعنوان مثال به واکنش گروههای سیاسی خارج از نطام سیاسی با حادثه تجاوز به چند نوجوان ایرانی در فرودگاه عربستان مراجعه کنید. برخیها میگفتند باید مامورهای عرب فرودگاه را بدهند دست ما تا جلوی چشم همه به آنها تجاوز کنیم تا بفهمند تجاوز به فرزندان کوروش چه عواقبی دارد! واکنشهای نژاد پرستانهای از این نوع ریشههای فرهنگی دارد و خیلی تابع نظام سیاسی نیست.
۴- به این ترتیب مساله گذار به دموکراسی در سیاست خارجی در دو شکل یا سطح مطرح میشود: اول سطح نظام سیاسی و دوم سطح فرهنگ سیاسی. دموکراتیک شدن سیاست خارجی مستلزم تحول در هر دو سطح است. نمیشود انتظار داشت با تغییر نظام سیاسی یا دموکراتیک شدن آن همه جنبههای غیر دموکراتیک در تعریف منافع از بین برود
.سحام نیوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر