۱۳۹۴ خرداد ۴, دوشنبه

رهبر نیابتی!

یک: عده ای می نشینند و واژه های نو می پردازند و با صبوری و وسواس آن واژه ها را روانه ی بازار ذهن مخاطبان می کنند. از آن سوی اما جماعتی نیز واژه های ساخته و پرداخته شده ی دیگران را “مصرف” می کنند. واژه پردازی، بسانِ خلقِ یک طعم تازه است، و مصرفش مثل خوردن های هر روزه. جناب رهبر ما مثل خیلی از ماها، مصرف کننده ی واژه های خلق شده است. گه بگاه او را می بینیم که از اینجور الفاظ ِ تازه پا گرفته مصرف می کند. و نه که اینجور الفاظ با شاکله ی فکریِ وی و با طعم گفتار هماره اش بیگانه اند، خیلی زود لو می روند. یعنی ما می توانیم دست این الفاظ بیگانه را بگیریم و به دلمشغولی های همیشگیِ رهبر سر بزنیم و از درون بی قرار و دشمن خواهِ وی خبر بگیریم.

من می گویم: اگر ” ارتش نیابتی” یک نکبت ناجور برای کشورهایی است که داعشیان را بر کشیده اند و برآورده اند تا در داخل عراق و سوریه و حتی در مرزهای ما جنب و جوش کنند، پس چرا ما خودمان حزب الله لبنان را نیابتاً تا کمر در بخت و اقبال ایرانیان فرو برده ایم و بجان لبنان و اسراییل و دیگرانش انداخته ایم در این سالهای اسلامی؟ اگر ارتش نیابتی را دیگران خلق کرده اند، ما خود مصرفش کرده ایم و می کنیم با چه ولعی!
از اینها که بگذریم، خود رهبر نیز به نیابت از امام زمان بر سر ما آوارند. نایب امام زمان و نمایندگیِ خود خدا، بهانه ی خود پرداخته ای است برای روفتنِ دار و ندار مردم از خِرَد تا پول توی جیب شان.
رهبر در سخنان اخیرش می فرماید: 1- به من خبر داده اند …. 2- مسئولان سفیه …. 3- ارتش های نیابتی….. 4- در مرزهای ایران…. 5- من اجازه نمی دهم….. شما را بخدا یکی بوق بلندی بر آورد و همین بوق بلند را بطرف بیت رهبری بگیرد و برای فهم بیشتر هوار بکشد: این ها که برای شما خبر می آورند، همانهایی هستند که سفارت آمریکا را برایتان اشغال کردند و شما را بر سر کار آوردند و سالهای سال شما را از مذاکره با آمریکا بر حذر داشتند و شما این پرهیزِ از مذاکره را با بزکِ انقلابی گری لعاب دادید برای فریب مردم.
این ها که برای شما خبر می آورند همانهایی هستند که سفره ی هشت سال جنگ ابلهانه را پیش پای ما گشودند و شما را برای ساخت بمب اتمی گولاندند و پولهای ما را با امضای خود شما روبیدند و بردند. اینها که برای شما خبر می آورند همانهایی هستند که شما را به بخت و اقبال بشار اسد سنجاق کرده اند تا پولهای بیشتری از ما بربایند و دست و بازوی شما را تا کجا در خون مردم سوریه فرو ببرند. آنها که برای شما خبر می آورند، همین کسانی اند که جملات تند و عبوس شما را پیش فروش کرده اند برای کارخانه های اسلحه سازی شان پیشاپیش. و حیثیت ما و شما را در مذاکرات هسته ای به خاک مالیده اند بد جوری.
شما ” خیال ” می کنید که با اراده ی خود یکی را می پذیرید و یکی را می رانید. شما ” خیال ” می کنید که امور مملکت با اراده ی شما به چپ و راست می خزد. نخیر جناب رهبر، شما درست بر ریلی غنوده اید که برای رفت و آمد شما به هر کجا کار گذاشته اند پیشاپیش. سرداری که چشم و چراغ شماست و برای شما خبر می آورد، مطمئن باشید یا از اسرائیل خط گرفته یا از آمریکا یا از روسیه. چرا؟ به این خاطر که شما یک مورد، بله یک مورد نشان ما بدهید که به انجام چیزی فرمان فرموده اید و در آن یک چیز به نتیجه ای درست و عاقلانه و مبتنی بر منافع ملی دست یافته اید؟ نکند از فرستادن میمون به فضا سخن بگویید یک وقت که حال خیلی ها دگرگون می شود؟
بله اما، در دزدیدن اموال مردم و ترساندن مردم و تاراج آینده ی نسل های بر نیامده، سرداران شما به چیزی که شما ازشان خواسته اید دست یافته اند. بی آن که بدانید و بدانند به کشتن هر معترضی اگر دستور فرموده اید، باز ردی از عنایت و خواست اسراییل و آمریکا و روسیه در کار بوده است بلا تردید. اگر ناراحت نمی شوید بگویم: حتی متن سخنرانی های گاه به گاه شما را نیز برایتان پیش نویس می کنند در ذهن تان. و شما همانی را بر زبان می آورید و همانی را بر می خروشید که برایتان خبر آورده اند. رهبر نیابتی که می گویم یعنی همین! شما وقتی بر می خروشید که: ما چنان می زنیم که حیفا و تل آویو با خاک یکسان شود، دقیقاً همانی را سخنرانی می فرمایید که ریل ش را پیشتر برای شما کار گذاشته اند. اما چه رازی در این میان دست به دست ؟ می گویم: راز این همه قتل و دزدی و پخمگی و در هم ریختگی اوضاع مملکت در هیچ نیست الا این که: آخوند جماعت در این ملک به جایگاهی بر آمده که این جایگاه، در خمیره و استحقاقش نیست و همان جایگاه را با اختیاراتی که برای خود بلوکه کرده به فساد کشانده است و می کشاند. آخوندهای نشسته بر سر مسئولیت ها آدمهای خام و خسبیده و گول خوری اند. به راحتی، هم به یک تشر و هم به یک خبر، هوایی می شوند. راز گول خوردن های شما نیز در همین است و لاغیر!
دو: جلوی کانون وکلا، در حمایت از خانم نسرین ستوده با وی همراه شدیم. یکی به من گفت: اگر نسرین ستوده موفق نشود چه؟ یعنی اگر جوابی به وی ندهند و پروانه اش را باطل کنند چه؟ گفتم: این بانو، از همان روز نخستی که به اعتراض روی آورد، پیروزی اش در مشت بود. و هر روزی که می گذرد، این پیروزی استحکام پیدا می کند. گرچه جمع مان جلوی کانون وکلا چندان چشمگیر نبود، اما یک گربه ی خانگیِ طرد شده به جمع ما اضافه شده بود محض همراهی لابد!
سه: رفتیم منزل نرگس محمدی. خیلی ها آمدند. بانوانی که از نرگس ” حال” گرفته بودند، به سخن پرداختند و هر یک در سخنِ خویش به گوشه هایی از بزرگی نرگس سر زدند. من نیز گفتم: نرگس چرا دوست داشتنی است؟ به این خاطر که با ادب و با خرد و مردمی و قانون پذیر و پیگیر و پایدار است. درست برخلاف جمعیت فراوانی از کسانی که در اطراف نظام اسلامی آرایش گرفته اند و عمدتاً بی سواد و بی خرد و فحاش و عبوس و ناجوانمرد و دزد و آدمکش و قانون گریز و مال مردم خور و مفتخورند!
چهار: در مراسم جشن پایان تحصیلِ جمعی از متخصصان شرکت کردم . اختتامیه ی این مراسم به سوگند شور انگیز و هماهنگ و همگانی فارغ التحصیلان اختصاص داشت. اما دریغ از چه سوگندها که در گذر زمان بخاک افتاده اند و به جای خدمت به سمت خیانت شیب گرفته اند. یک نمونه ی بارزش سوگندی است که نمایندگان مجلس شورای اسلامی یک صدا بر می کشند و هرگز نیز بدان مراجعه نمی کنند که هیچ، پوست از تن هر چه خدمت و پای بندی به عهد است می درند و در بست به چاکریِ ارباب قدرت کمر می بندند با چه ولعی.
محمد نوری زاد 
یکم خرداد نود و چهار – تهران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر