۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه

shatranj.jpg
دن کیشوتیسم حاکم وسانچوهای دغلباز، 
کاوه کامرانیان

واقعیت این است که تشبیه دن کیشوت وطنی وسانچوهای اطرافش به دن کیشوت سروانتس ونوکرش سانچو اهانت به دن کیشوت است. دن کیشوت سروانتس انسانی پاکدست، خیرخواه ولی متوهم است و دن کیشوت وسانچوهای سرزمین ما فقط از نظر لاف زنی و توهم با او مشابهت دارند وازنظر پاکدستی خیرخواهی و نوع دوستی و کمک به ضعفا درست در نقطه مقابل او هستند.
چهل سال است که دن کیشوت و سانچوهایش می‌خواهند مشت محکم بر دهان آمریکا بکوبند، کاخ سفید را حسینیه کنند، اسرائیل را با خاک یکسان کنند، آمریکا را از خاورمیانه اخراج کنند، اما در برابر صدها حمله اسرائیل به عوامل شان در سوریه سکوت می کنند وازسیاست شتردیدی ندیدی پیروی می کنند. اخیراً به رسانه‌های داخلی اجازه نمی‌دهند که حتی به نقل از خبرگزاری سوریه (سانا ) که متخصص بی اهمیت نشان دادن این حملات است، این اخبار را نقل کنند.
چهل سال است مدعی هستند که حکومت شاه وابسته بود و آن‌ها مستقل هستند واز سیاست نه شرقی و نه غربی پیروی می‌کنند، اما امروزاز روسیه و چین برای حمایت دریوزگی می‌کنند و این دو کشور را به لیست مقدسات افزوده‌اند و برای انتقاد از آن‌ها باید هزینه داد. درعالم توهم مدعی هستند که پس از هخامنشیان تنها حکومتی هستند که به مدیترانه رسیده‌اند، ولی در واقعیت تقریباً چهل درصد از سهم ایران در دریای مازندران را واگذار کرده‌اند. اخیراً یکی از سانچوهای مقرب رهبری مدعی شد که با فرستادن ماهواره به فضا ابر قدرت شده‌اند، اگر کشوری با فرستادن ماهواره به فضا ابرقدرت می‌شود، بنابراین اسرائیل از سال ۱۹۸۸، اوکراین از سال ۱۹۹۲ و کره شمالی که موشکشان را از روی موشک نودونگ آن‌ها الگو برداری کرده اند، از سال ۲۰۰۹ ابر‌قدرت هستند. اگرابرقدرت هستند بروند میدان‌های مشترک نفتی و گازی با کشورهای قطر، عربستان و عراق را به بهره‌برداری کامل برسانند تا سالی میلیاردها دلار مملکت ضرر نکند و مجبور نشوند که برای پنج میلیارد دلار کاسه گدایی در دست بگیرند. توهم ابرقدرت بودن تنها به‌ خاطر داشتن موشک و بدون داشتن ارتش ونیروی هوایی کلاسیک تنها ازدن کیشوت‌ها برمی‌آید.
میرزا ابوالقاسم قائم مقام، در اوایل جنگ های ایران و روس عباس میرزا و رجال قاجاری را نصیحت می‌کند که مملکتی که هفت کرور مالیات می‌گیرد با مملکتی که هفتصد کرورمالیات می‌گیرد نمی‌جنگد. البته حکومت قاجاریه به دلایل متعدد وازجمله فشار روحانیت و رساله‌های جهادیه آن‌ها، به جنگ ادامه داد و بر مملکت ما هما ن رفت که همه می دانیم . در رژیم جمهوری اسلامی قائم مقام فراهانی وجود ندارد و یا اگر وجود داشته از بارگاه ولایت رانده شده و جایش را به سانچوهای کلاش داده است. جمهوری اسلامی امکان دارد همان راهی را برود که تعدادی از روحانیون به فتحعلی شاه دیکته کردند، در آن صورت باید برای سرنوشت مملکت نگران بود. رجز خوانی‌ها والدرم بلدرم‌های دن کیشوت و سانچوهای وطنی بیشتر ناشی از احساس حقارت ذاتی و خفت است. ﻣﺎﻧﺲ اﺷﭙﺮﺑﺮ معتقد است که " (خود کامه ها) در ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺧﻮد را ازﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺗﺤﻘﻴﺮ و ﺗﻤﺴﺨﺮی ﻓرﺳﻨﮓﻫﺎ دورﻣﻲ ﺑﻴﻨﻨﺪ، در ﻣﻌﺮض ﻃﻮﻓﺎن اﺣﺴﺎس ﺣﻘﺎرت ﺧﻮﻳﺸﻨﺪ. اﻳﻦ اﺣﺴﺎس ﺧﻔﺖ و ﺣﻘـﺎرت ﺑـﻪ ﮔﻮﻧـﻪای تغییرﺷﻜﻞ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﻛﻪ در ﻫﺮواﻗﻌﻪ ای ﺣﻀﻮر ﺧﻮد را اﻋﻼم می‌ﻛﻨﺪ. "۱
به جرئت می‌توان گفت که در تاریخ دویست ساله اخیر ایران، هرگز چنین گروه لمپنی برمردم ایران حکومت نکرده است. داستان غریبی است، از یک طرف چنان ریاکارانه عبای ایدئولوژی به تن کرده و دم از اسلام می‌زنند که گویی از زمان پیغمبر تاکنون چنین اسلام نابی وجود نداشته است و ازطرف دیگرهیچ حقی نیست که ناحق نکرده باشند. میلیاردها دلار از ثروت مردم مظلوم ایران را خرج مقابله با دشمنانی موهوم مانند آسیاب بادی که دن‌کیشوت به جنگ آن رفت، کرده ومی‌کنند و درعالم خیال امپراتوری دروغ و ریا را گسترش می دهند و با رویای فروپاشی آمریکا حالی به حالی می‌شوند. اما اکنون که کفگیر به ته دیگ خورده و سرداران رژیم دیگر نمی‌توانند با چمدان پول به دیدار دست نشاندگان‌شان درعراق ، سوریه و لبنان بروند، به زودی شاهد کاهش نفوذشان در این کشورها خواهند بود.
در طول این چهل سال تنها چیزی که از مملکت داری آموختند دزدی، غارت و چپاول ثروت ملی و البته کشتار، شکنجه و سرکوب است که در تمام این مدت هم وغمشان بوده وبه قولی مرگ کسب وکارشان است. درمیان مخالفین افرادی را کاشته‌اند که در ظاهر به جمهوری اسلامی فحش می‌دهند، ولی عملاً کار اصلی آن‌ها اختلاف‌افکنی بین مخالفین است. این افراد یا جیره خوار و مزدور رژیمند و یا به نوعی دمشان لای در جمهوری اسلامی گیر کرده است. البته رژیم تعدادی سانچوی مغضوب هم در خارج از کشوردارد که برای تقرب مجدد از راه دور با شدت و حدت به پاچه خواری مشغولند. رژیم استعداد عجیبی در جذب لمپن‌هایی مانند عمال خودش را دارد. به عنوان مثال نگاه کنید که چگونه لمپن‌ترین دولتمرد زمان شاه را جذب کرد. اسدالله علم در خاطراتش نقل می‌کند که شاه وزیر خارجه‌اش یعنی اردشیر زاهدی را " بچه سبک مغز"(۲) می‌نامید. کسی که در میانسالی سبک مغز باشد وای به حال نود ودوسالگی. این روزها که رژیم همه درها را بسته و نوری در انتهای تونل نمی‌بیند، دست به دامان ناسیونالیسم زده است. قهرمان سازی از قاسم سلیمانی ومصاحبه‌های افرادی مانند اردشیر زاهدی و دیگر افراد به ظاهر مخالف، ولی درعمل موافق سیاست‌های نظام در جهت این استراتژی است. رهبر انقلاب در یکی از آخرین توئیت هایش می نویسد" خلیج فارس خانه ما و جای حضور ملت بزرگ ایران است....... ما ملتی هستیم با تاریخ و قدرتمند."(۳) باید گفت شما که چهل سال است تاریخ قبل از اسلام را دفن کرده‌اید وحتی مردم را برای برگزاری سالروز کوروش به آرامگاهش راه نمی‌دهید، چطور است که یکباره به تاریخ ایران و قدرتمند بودن ملت افتخار می‌کنید؟
کاوه کامرانیان
اردیبهشت ۱۳۹۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ "ﺑﺮرﺳﻲ رواﻧﺸﻨﺎﺧتی ﺧﻮدﻛﺎﻣگی" نوشته ﻣﺎﻧﺲ اﺷﭙﺮﺑﺮ ترجمه دﻛﺘﺮعلی ﺻﺎﺣبی صفحه ۳۹
۲ـ خاطرات علم ۱۹/۵/۴۶
۳ـ ۴/۲۹/۲۰۲۰
KHAMENEI.IR-@Khameneie _fa

 

ما ایرانیان لالائی بلدیم ولی خوابمان نمی‌بره! امیرحسین لادن

AmirHossein_Ladan.jpg"کی و چه وقت دولت مشروطه خواهد شد"؟
احساساتی و شعاری
توی شبکه‌های اجتماعی مان، مرتب پست‌های بسیار زیبا و پندهای آموزنده‌ای را می‌بینیم و می‌خوانیم. اگر کسی با فرهنگ ما آشنا نباشه و یا از کُره یِ دیگری آمده باشه، میگه: "عجب مردم با شعور و فهمیده و پیشروئی هستند!؟ ولی همه مون میدونیم که حقیقت چیز دیگری است و واقعیت‌های موجود حاکی از مردمی احساساتی و شعاری و همه چیز دان (یعنی کم دان) است که عقب افتاده ترین قشر جامعه، ملاها، به آنها حکومت می‌کنند!؟
چند تا از دوستان بمن گوشزد کرده‌اند که گفته‌ها و نوشته‌های شما در مورد "کم دانی" و روش "گوسفندی" و "همه چیزدانی"، بمردم بَر می‌خورد. کم دانی و همه چیز دانی را در پاراگراف بالا خواندید؛ در رابطه با روش گوسفندی، در یکی دو تا از نوشته‌ها و گفتگو‌ها اشاره کرده بودم به اینکه در همه پرسی انقلاب سفید شاه ۹۹. ۹۳ درصد از مردم، رأی مثبت دادند، و در همه پرسی خمینی جمهوری اسلامی آری یا نه ۹۹. ۳۱ درصد از مردم، رأی آری دادند؟؟ چگونه چنین چیزی امکان پذیر است؟ یعنی همه مان هم با انقلاب سفید شاه موافق بودیم و سپس همه مان با جمهوری اسلامی خمینی هم همراه بودیم؟؟
البته این نوع حرکات و اعمال، مسآله یکی دوبار نیست! یک هفته پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت مصدق، در یک همه پرسی ۹۹. ۹۹ درصد از مردم به دولت مصدق ابراز اعتماد کردند. چهار روز بعد در ۲۵ مرداد، شاه فرار کرد. خیابان‌ها پُر بود از تظاهرکننده‌ها و فریاد هایِ مرگ بر شاه فراری و زنده باد محمد مصدق، ناجیِ شرق! سه روز بعد، همان تظاهرکنندگان شعار می‌دادند: مرگ بر مصدق، جاوید شاه!
چند ماه پیش از انقلاب مردمی ۵۷ و سرنگونی حکومت شاه، میلیون‌ها ایرانی شعارِ "ای شاه خائن آواره کردی،... مرگ بر شاه" می‌دادند. شب‌ها بالای پشت بام، اله اکبر می‌گفتند، و صورت خمینی را در ماه می‌دیدند. حالا یک نفر پیدا نمیشه که بپذیره در انقلاب شرکت داشته!؟
بعد از انقلاب، برای مدتها، هر روز میلیون تن در خیابان‌ها شعارِ "ما همه سرباز توایم خمینی" می‌دادند؛... پس چرا بهمون بَر می‌خوره که بگویند: مردمی احساساتی و شعاری هستیم؟ وقتی مسائل را بدون بررسی و مطالعه می‌پذیریم و طوطی وار تکرار می‌کنیم، تردیدی نباید داشت که عواقبش پشیمانی و ندامت خواهد بود. مشکل دیگر ما اینجاست که بجای پذیرفتن آنچه کرده‌ایم، و آموختن از تجربه‌های گذشته، فرافکنی می‌کنیم، یعنی همه چیز را تقصیر دیگران میاندازیم.
لالائی و خواب
لالائی بلد بودنمان، در رابطه با پُست هائی است که در فیسبوک میگذاریم و ژست هائی است که در شبکه‌های اجتماعی می‌گیریم. با هم چند تا از پست‌ها را که به امیرکبیر نسبت می‌دهند، مرور می‌کنیم:
"دوران عقب ماندگی ملت ما زمانی آغاز شد که: جای اندیشیدن را "تقلید"، جای تلاش و کوشش را "دعا"، جای فکر کردن به آرزوی‌های بزرگ را "قناعت"، جای اراده برای رفتن و رسیدن را "قسمت" و جای تصمیم عقلانی را "استخاره" گرفت". گفتاری بسیار درست و آموزنده، ولی عده‌ی قابل ملاحظه‌ای از همان اشخاصی که این پست‌ها را میگذارند، چند ساعت بعد سر سفره‌ی حضرت رقیه می‌نشینند و دعای ویژه‌ای می‌خوانند که حضرت با دست‌های کوچکش، مشکلات بزرگ آنان را حل کند؟؟!!
پست بعدی، این گفته‌ی بی نظیر امیرکبیر است: "ابتدا فکر میکردم که مملکت وزیر دانا میخواهد، بعد فکر کردم شاید شاه دانا میخواهد، اما اکنون میفهمم ملت دانا میخواهد. " کلاه خودمان را قاضی کنیم، امیرکبیر ۱۸۰ سال پیش، این جملات مورد نیازمان را بیان کرد و نتیجه‌ی آموخته‌ها و اندوخته‌هایش را در این پند که مملکت، ملت دانا می‌خواهد، به ما داد. ولی برای ما، فقط و فقط لالائی بوده، و همه مان طوطی وار تکرار کرده‌ایم. ولی نه بررسی کردیم، نه اندیشیدیم، و نه به کار گرفتیم!
نیاز به دانا بودن ملت
در اینمورد، برخی از هم میهنان مان پس از امیرکبیر چه نوشته و گفته‌اند:
صد و پانزده سال پیش، در یکی از دیدارهایِ شبانه و پنهانیِ میهن دوستان کشورمان، این پرسش مطرح می‌شود: "کی و چه وقت دولت مشروطه خواهد شد"؟ بزرگ مجلس پاسخ می‌دهد: "تا افراد ملت عالم نشوند، حقوق خود را نخواهند دانست؛ و تا عموم ِ مردم حقوق خود را ندانند امید اصلاح نداشته باشید. " (۱)
مصدق در خاطراتش می‌نویسد: در نو جوانی با دوست بزرگ تری در سفر بودند. دوستش می‌پرسد شما در پاریس خانه از خود داشتید ایا در فن آشپزی چیزی یاد گرفته‌اید؟ مصدق می‌نویسد، با اینکه در این فن معلوماتی نداشتم اظهار بی اطلاعی ننمودم. دوستش پرسید چه می‌خواهید درست کنید، چه موادی لازم دارید؟ سپس همه چیز را آماده کرد، ولی پس دوبار تلاش بی نتیجه‌ی من برای تهیه‌ی خوراک؛ از جای در رفت و گفت اگر تحصیلات شما در مالیه هم مثل معلوماتی باشد که در آشپزی بدست آورده‌اید، بر این مملکت زار باید گریست که شما و امثال شما میخواهید آن را بهشت برین کنید. مصدق می‌نویسد، من از او معذرت خواستم و گفتم چنین تصور میکردم که بدون معلومات هم میتوان آشپزی نمود. اکنون دانستم برای هر کار که با منافع افراد تماس دارد معلومات لازم است. " (۲)
مصدق می‌نویسد: ایدن، وزیر خارجه انگلیس می‌گوید، اگر ملت ایران بحق خود عارف بود و احساساتی که ابراز میکرد از روی حقیقت بود ما نمی‌توانستیم کاری بضرر آن ملت صورت بدهیم.
جلال عبده می‌نویسد: "تا وقتی قاطبه‌ی مردم به رشد سیاسی کافی دست نیافته‌اند خدمت در صحنه‌ی سیاست دشوار است.... نهایت تاسف را داشتم که سرنوشت کشور در اثر ندانم کارهای شاه بدست چگونه اشخاص کوچکی افتاده است... تا وقتی که ملت ما رشد اجتماعی کافی نداشته باشد، بازیگر سیاست در ایران اغلب بازنده است. " (۳)
ابواحسن ابتهاج می‌نویسد: "... ما ایرانیها با وجود هوش و استعداد فوق العلاده‌ای که داریم در کارها دقت کافی نمی‌کنیم، بدون پی بردن به کُنه مطلب، اظهار عقیده می‌کنیم و دست به اقدام میزنیم. " (۴)
عزیز پالیزبان می‌نویسد: "برخی اشخاص که تحت تأثیر عرق وطن هستند از ابراز نظر من ممکن است ایراد بگیرند ولی عزیزان من آگاه باشید که بیسوادی و نا آگاهی را جبر روزگار به ما تحمیل نموده است.... تا ما دست از این باد و برود بر نداریم و به معایب خود پی نبریم و روی آنها بی محابا انگشت نگذاریم بجائی نخواهیم رسید. " در بخش دیگر می‌نویسد: می‌دانیم که دانش بر جهل حکمرانی می‌کند و این قانون تغییر ناپذیر طبیعت است. ایا در زندگی خویش دیده‌اید و یا در کتاب و جریده‌ای خوانده‌اید که یک کشور عقب مانده کشور پیشرفته را استثمار نماید؟ " (۵)
چنانچه بخواهیم، تمام این پندها و تجربیات را خلاصه وار بنگریم و نتیجه گیری کنیم، همان را به ما می‌گویند که امیرکبیر گفت: مملکت ملت دانا میخواهد. بنابراین باید جای تقلید اندیشیدن، جای دعا تلاش و کوشش، جای قناعت فکر کردن به آرزوی‌های بزرگ، جای قسمت اراده برای رفتن و رسیدن و جای استخاره تصمیم عقلانی گرفتن را پیشه‌ی خود سازیم. در ضمنی که برای رسیدن به رُشد اجتماعی و سیاسی در کارها، دقت بیشتری داشته باشیم، بدون پی بردن به کُنه مطالب، اظهار عقیده نکنیم و دست به اقدام نزنیم.
آگاهی، کلید رهائی است
امیرحسین لادن
ahladan@outlook.com
(۱) تاریخ بیداری ایرانیان،
(۲) خاطرات و تأامات مصدق
(۳) خاطرات جلال عبده
(۴) خاطرات ابئالحسن ابتهاج
(۵) خاطرات سپهبد پالیزبان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر