۱۳۹۳ اسفند ۳, یکشنبه

در باره کالبد شکافی تبعیض و خشونت در جمهوری اسلامی


 دگرباوران
عبدالحمید وحیدی

خطاب به آقای جسن یوسفی اشکوری

 در باره کالبد شکافی تبعیض و خشونت در جمهوری اسلامی


دوست گرامی آقای اشکوری

برای من  سعادتی است که با شما، مسائلی را که مربوط به جامعه خودمان که بر اثر نابخردیها دچار آنچنان نابسامانیهاشده است، که بسیاری نسبت به آینده آن بادیده بدبینانه می نگرند، در میان بگذارم. از آن جهت آنرا سعادت می‌دانم، زیرا شما فارق از هر گرایش و اعتقادی که متعلٌق به باور شخصی شما می شود، حتی اگر با آن‌ها موافق نباشم به عنوان یک « دگرباور » به آن احترام میگذارم، و شما را، در یک  اصل بنیادین « هم باور » می شناسم، و آن « اصل دگر باوری » است، که شما به عنوان یکی از پرچمداران آن ، از ابتدای انقلاب تا کنون بوده‌ و هستید، و همگان شاهد بودیم که در این راستا متحمل مصیبتهای فراوان شده اید، اما در برابر سیه نگران سر فرود نیاوردید.   


بنابراین در می یابید که هرگز نمی‌توانم با شخصی همچون شما که در اصل، هم باور هستیم، بر فرعیات ، هر چند که در آنها با یکدیگر مخالف باشیم، دچار کمترین مشکل بشوم، هر دو به فیلسوف فرانسوی آقای ولتر که می‌گوید : جانم را می‌دهم تا تو حرفت را بزنی هر جند که مخالف تو باشم،اعتقاد داریم. به مصداق مثل معروف بخاطر دستمالی قیصریه را به آتش نمی کشیم.  امروز آن قیصریه خانه آبا و اجدادی ماست، که بو کوحرامیان آنرا ملک مطلق خود می پندارند.

آقای اشکوری
در مورد مصاحبۀ شما ، به عنوان فردی که تمام زندگی خود را در کسوت حرفه حقوقی گذرانده و امروز بازنشسته شده ام ، اعلام می‌کنم که بسیار ارزنده و عالمانه و با اشراف کامل، معضلات را بیان کرده اید، بطوریکه مطالب شمارا نه تنها در آرشیو خود ثبت ، بلکه برای بسیاری از دوستان حقوقی خود ارسال کردم.
اما با نوع نگرش شما نسبت به حل آن معضلات که شما بخوبی کالبدشکافی کردید، نظری متفاوت دارم که غرض من از نگارش این نوشتار در آن بوده است.

آقای اشکوری
در قرآن که شما بر آن باور مند هستید، آیه‌ای وجود دارد که من ترجیح می‌دهم از واژه اصل از آن یاد کنم و شما آنرا بخوبی می  شناسید ، که صراحتآ می‌گوید :
1/



حرفها رابشنوید و ازمیان آن بهترین ها را انتخاب کنید. بنده ترجیح میدهم،که از اصل عربی آن استفاده نکنم زیرامردم، آنچنان بر اثر نابخردیها از این کتاب رویگردان شده‌اند که نمیخواهم موجب آزردگی آنان را فراهم کنم، شما که با روح قوانین آشنایی دارید، و آنرا به بهترین وجهی در مصاحبه خود نشان دادید، می‌دانید که این اصل که در‌ چهارده قرن پیش گفته شده است را  می توان به عنوان رکن اساسی دموکراسی و پذیرش « اصل دگر باوری » پنداشت . همانطور که ملاحظه می فرمائید گفته شده است «  حرفها »  قید نشده است  « کدام حرفها »   بنابراین وقتی آقای کدیور در رابطه با آقای موسوی بجنوردی در مورد حق تحصیل وشهروندی بهائیان اظهار می‌دارد :
« منکر اسلام بودن، منکر امام زمان بودن، منکر خاتمیٌت پیامبر بودن، منکر خدا بودن و در یک کلام کافِر و ملحد بودن، هیچ فردی را از حقوق پایۀ انسانی، حقوق بشر و حقوق شهروندی محروم نمی کند. این حقوق ربطی به دین و مذهب و آئین و عقیده ندارد.

در‌واقع ایشان مفهوم راستین همان « اصل قرآنی » را به بهترین وجهی در یک زمان و موقعیت بسیار مناسب برای مردم روشن کردند، که مورد استقبال گسترده ، نه تنها در میان بهائیان ما، بلکه در میان تمام آنهائیکه دل در گرو پیشرفت دموکراسی و حقوق بشر دارند، واقع شد . قطعآ اظهارات دقیق و عالمانه آقای کدیور  خوش آیند عالمان و فقیهان وابسته به دستگاه ظلم و فساد حاکم برسرزمین ما نیست. مشاهده می‌کنید که این «  اصل »  می تواند در تمام جهان و در تمام زمانها و درتمام فرهنگها کارساز باشد. پس از گذشت دوازده قرن ، آنرا از زبان فیلسوف فرانسوی « ولتر » می‌شنویم،و آن اصل امروز به نام این فیلسوف ثبت شده است . این عبارت ولتر، خشت اول اندیشه تمام اندیشه ورزان و دموکراسی خواهان و آزادیخواهان جهان شده است. درحالیکه اصل این بیان در زمانی گفته و مکتوب شده است که دنیای غرب در ظلمت مطلق بسر می برد.

آقای اشکوری

می‌دانید که آیت اله عبدالحمید معصومی تهرانی در یک اقدام شجاعانه و بسیار انسانی، بخشهایی ازگفتارهای « بهاء اله بنیانگزار آئین بهایی » را بصورت یک اثر کالیوگرافی زیبا،به بیت العدل بهائیان به عنوان هدیه تقدیم کردند. اقدام انسانی ایشان در سراسر جهان و در میان سایر ادیان آنچنان بازتابی یافت که هر مسلمان و هر غیر مسلمان آزاده‌ای باید، در این مورد، به خود ببالد. این انسان شریف و باورمند  به اصول حقوق بشر، در مصاحبه با صدای آمریکا، در پاسخ به این پرسش که چه انگیزه‌ای شما را بر آن داشت تا دست به چنین اقدامی بزنید؟ دقیقآ انگشت بر همین اصل نهادند و آنرا هم به زبان عربی و هم فارسی  قراءت کردند و گفتند،  بر اساس این اصل، در یافتم که حضرت بهاء اله در باره دوستی و محبت میان انسانها مطالب ارزنده ای را گفته‌اند و من می‌خواستم با اقدام خود، نشان دهم که به آن‌ها ارج می گذارم
آیا اقدام این انسان بزرگوار مورد پذیرش فقیهان دستگاه ولایت فقیه است؟
2/


آقای اشکوری

 شما در یک برنامه تلویزیونی در صدای آمریکا به مدیریت آقای دهقانپور  با دو نو کیش
مسیحی ایرانی تبار که از قضا هر دو کشیش دوکلیسای معتبر می باشند، گفتگو داشتید، که خوشبختانه کلیب آن در یوتوب موجود است .  زمانیکه آقای توسلی یکی از آن دو فرمودند که بنده با مطالعه کتاب انجیل در یافتم که این دیانت بهترپاسخگوی مسائل زندگی مرا می دهد، شما در پاسخ فرمودید که اگر شما مطالعه کرده‌اید و به این نتیجه رسیده اید، من به انتخاب شما تبریک می گویم،  همانطور که در بارۀ خداناباوران همین اعتقاد را دارم. شما قطعآ با اشراف بر همین اصل قرآنی آقای توسلی را آزاد و مختار دانستید،

 «  اصل قرآنی »

آقای اشکوری، می‌دانید که من بر خانم شیرین عبادی دوست شما و همکار خودم، تاختم  و هم در نامۀ سرگشاده و هم در ادعانامه خود ایشان را «  ریاکار » لقب دادم و در هر دو نوشتار اعلام کردم که من اسلام را در تمامیٌت آن نفی می‌کنم.
شما که در مصاحبه خود نشان دادید که اشراف کافی به علم حقوق دارید،  بخوبی می‌دانید که « این واژه » دارای بار حقوقی می باشد و مفتری می تواند، مورد پیگرد قانونی قرار بگیرد. تصور می‌کردم که خانم عبادی در این راستا دست به یک اقدام حقوقی علیه من بزنند. اگر چنین می کردند، آنگاه فرصتی پیش می‌ آمد تا از این طریق به جهانیان اسلام راستین و اسلام دروغین را بیاموزانم. می توانستم به این زنهای عرب که با بهره گیری از آزادیهای دموکراتیک و پذیرش آزادی مذاهب در این جوامع، در خیابانهای کشورهای اروپایی به همان شیوه ای لباس می پوشند و رفتار می کنند که گویی در چهارده قرن پیش و در صحرای عربستان بسر می‌برند بیاموزانم که شما  هیچ چیزاز اصیلترین اصل قرآن نمی دانید. می‌توانستم به آن مسلمانانی که با بهره گیری از جمیع امکانات رفاهی  از کشور دانمار ک، یک کاریکاتورنویس آن کشور میزبان را بدون هیچ محاکمه ای، تنها به جرم یک تصویر تخیلی، بدون هیچ محاکمه ای، محکوم به مرگ و نشریه را به آتش می کشند، بیاموزم که بزرگترین خطای حقوق بشر در این است که هر حیوان دوپایی را بشر تلقی می کندو در مورد آن‌ها حکم حقوق بشری صادر می کند. و صدها مورد دیگر که شخص شما بر همۀ آن‌ها اشراف دارید را، از طریق این دادگاه می توانستم نشان دهم، تا رفتار این جرثومه های فساد  به حساب افرادی نظیر آیت اله معصومی گذاشته نشود. از طریق دادگاه خانم شیرین عبادی می‌توانستم هر دو چهره اسلام را به جهانیان بشناسانم.  خوشبختانه یا متأسفانه خانم شیرین عبادی خود را از این کشتارگاه مهلک نجات دادند. اما من ، درنده تر ازپیش در انتظار شکار دیگری در کمین نشسته‌ام .بنابراین  به پیروی از همان « اصل قرآنی » تمامی اصولی را که دیگر متعلق به این زمان نیست را منسوخ اعلام کرده ام. هر چند که دیگران را آزادمیدانم که خودشان تشخیص دهند که تا چه میزان ، موازین قرآن می تواند، در کارزار راستین زندگی آن‌ها مفید باشد. راه برون رفت ما ،  تنها  بر اساس تکیه زدن بر این اصل از قرآن است که تک باوران از آن

/                                                                                                                                 3/


براستی درهراسند، استوار است. تصور می‌کنم که با این اقدام هم به قرآن خدمت می‌کنیم و هم به بشریت. تنها با بهره گیری از این اصل است، که می توان داعشیان و بو کوهرامیان و طالبان را از رده بشریٌت خارج و درخواست کرد که احکام حیوانات مبتلا به « بیماری هاری »  نسبت به آنان به اجراء گذاشته شود تا بیماری آنان به دیگران لطمه وارد نیاورد. زیرا اگر  آن‌ها را، تنها به صرف راه رفتن بر دو پا، بشر بدانیم، ناگزیریم  که احکام حقوق بشر را در حق آن‌ها جاری کنیم

مشکل من با خانم شیرین عبادی در این است که ایشان میان حیواناتی که در آسایشگاه گوانتانامو زندگی می‌کنند، با انسانهای شریفی که به جرم دگر باوری در زندانهای مخوف دستگاه ولایت بسر می برند،تفاوت قائل نمی‌شوند و هر دو را در یک ترازو گذاشته و می سنجد. دقیقآ همانطور که با صدای رسا می‌گویند من مسلمانم و به مسلمانی خود افتخار میکنم، بنده به خود اجازه می‌دهم که از ایشان بپرسم کدام اسلام؟ اسلام جنتی یا اسلام معصومی؟ که البته بنده چنین پرسشی را از هر کسی که مدعی مسلمانی است، می کنم، تا او کمی بخود آید.   


آقای اشکوری

شما بخوبی  می‌دانید که مردم ما، تا چه پایه‌ای از اسلامی که این جماعت نابخرد معرف آن شده‌اند، بیزارند.آیت اله معصومی در همان مصاحبه اعتراف می کند که زمانیکه یک روحانی با لباس روحانیت در کوی برزن ظاهر می شود، مردم چپ چپ به او می نگرند، و اگر مردم به او بی احترامی نکنند، باید شکر گزار باشد. توجه می فرمائید، این اعترافات یک روحانی فاضل و هنرمند و غیر وابسته به نظام است. چه کسانی چنین شرایطی را برای چنین هنرمندی که همانند آقای « ابه پییر کشیش محبوب و جاودانه » فرانسوی که براستی حکم ولی فقیه را در میان فرانسویان ایفاء می‌کرد و هر ساله در نظر سنجی انسان محبوب، نام او ، در اول فهرست ظاهر می شد، آنهم در کشور لائیکی مانند فرانسه.

بنابراین، هموطنان ما خواستار جدایی دین از سیاست و دوری دین از هرچه بوی رنگ و ریا از آن می‌بارد، می باشند.

 بهترین نمونه آنرا در شهر یزد شاهد بودیم که در شهری که جمعیت مسلمان آن پنج برابر زردتشتیان است، مردم در انتخابات شورای شهر به آقای « سپنتا نیک نام» زردتشتی تبار رأی دادند، زمانیکه در شهر یزد با آن بافت سنتی ، چنین عمل می کنند، در می یابید که مردم ما چگونه نسبت به ارزشهای نظام « دگر باور » شده اند.
 آنچه که من در مصاحبه شما در یافتم ، برای اصلاح قوانین مجددآ دست نیاز را بسوی فقیهانی که اندکی باز تر می اندیشند، دراز کرده اید. چنین شیوه، بهیچگونه

4/


سازنده نیست ، زیرا با دلسردی دگرباوران روبرو خواهید شد و حتی اگر به شما رای دهند این رأی از بغض عمر به حب علی است، چنین پیروزی ارزشی ندارد،  آقای
روحانی پیروز نشد، این مردم بودند که نمی خواستند آن جای مهری که می‌توان، بر پیشانی هر حماری حک کرد را ،به مدت چهار سال تحمل کنند.  آقای روحانی به خواست تک باوران کابینه وزرا را در روز عاشورا به یک مجلس روزه خوانی تبدیل کرد و خود، روضه خوان آن مجلس شد، و در کمال خواری ، در برابر دوربینهای صدا و سیما، خود و دیگران را به شیوه ای مضحک به مردم  معرفی کرد . آیا چنین عملی از یک رئیس جمهور که خودرا به مردم حقوقدان معرفی و از آن‌ها رأی اعتماد گرفته است ، اهانت به آن‌ها محسوب نمی شود؟ آیا این یک پیروزی برای رقیب نیست؟ مگر شما چهار سال از عمر خود را در سلولهای تک باوران نگذراندید؟ مگر  نمی دانیم که شما می توانستید، تنها با یک توبه نامه ساده آزاد شوید. چرا چنین نکردید؟ بنابراین، متوجه می‌شوید که تک باوران رئیس جمهوری می‌خواهند که کارپرداز آنها باشد و لا غیر …....

هر چند که من و بسیاری از دوستانم دل خوشی از کل جبهه اصلاح طلبان نداریم، اما اعتراف می‌کنیم که در میان آنان انسانهای توانا و ایران دوست و خردمند وجود دارد
که نادیده گرفتن این واقعیت عین بی انصافی و کج روی نا بخردانه است. امروز هر بی احترامی به افرادی نظیر تاجزاده، محمد ملکی، نسرین ستوده و همانند آنها که دل در گرو این جناح دارند، بی احترامی به «  اصل آزادی » است.

بهر حال ، ما جز کادر رهبری سازمان مجاهدین را که خواستار تشکیل دادگاهی صالح برای محاکمه عادلانه آن‌ها هستیم ، و وابستگان دستگاه نظام ولایت جور و فساد، تمام ایرانیان را صرف نظر، از عقاید و گرایشها ، آن‌ها را « دگر باور » می‌دانیم و حق ابراز عقیده را برای آن‌ها یکسان خواستاریم، هر چند که با باور آن‌ها مخالف باشیم، زیراباور داریم که حاکمیت را تنها باید«  صندوق رأی » تعیین کند و لاعیر....

                                            

                            










هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر