۱۴۰۲ شهریور ۲, پنجشنبه

M_Sahar_2.jpg کسی به فکر گل‌ها نیست! نظری به واقعه ۲۸ مرداد و پندار و کردار برخی از ایرانیان‌، م. سحر

من مورخ نیستم و از چند و چون و ریزه کاری‌ها و کنتست سیاسی ملی و بین المللی وقایع مربوط به ۲۸ مرداد اطلاع دقیق ندارم، اما از آنجایی که می‌بینم هرسال مدافعان حکومت آخوندی برای مظلومیت مصدق اشک می‌ریزند، توده‌ای‌ها و بازماندگان ورشکسته‌ی کنفدراسیونی همراه با آخوندها تعزیه بر ‌پا می‌دارند و افراد ناموجهی مثل عبدالکریم دباغ سروش سینه زنی به راه می‌اندازند، به خیلی از مسائل از جمله به خود مصدق و از روشی که با آن سیاست ایران را در آن سالها پیش برده بوده است شک می‌کنم!

اگر بخواهیم حقیقت آن وقایع را آنچنانکه بوده است درک کنیم و اگر بخواهیم بدانیم که مصدق در آن روزگاران تا چه اندازه در کردار و رفتار سیاسی و شخصی‌اش ذیحق بوده است خواه ناخواه می‌باید به طرفداران و سینه چاک دهندگان او در این ۴۴ سال نگاهی بیندازیم!
یعنی با تعمق بیشتر به چهار دهۀ شومی توجه کنیم که طی آن ایران به همت آخوند‌ها (یعنی شرکای سیاسی مصدق از نوع کاشانی بهبهانی طالقانی و...) و مرتجعان عقب مانده و کوتاه فکر نهضت آزادی برباد رفت!

و به ویژه می‌باید هیئات سازی و سینه و زنجیر زنی در روزهای عاشورایی ۲۸ مردادی آن گروه از کسانی را از نظر دور نداریم که أنواع خوشخدمتی‌هاشان به حکومت آخوندها و اوباش که موجب برباد رفتن ایران شده، آشکار است!
توجه کنیم که این دسته کشی‌ها و ندبه و زاری‌های سالانه بدل به یک آئین خود زنی و ثواب اندوزی در رقابت با دهم محرم سال ۶۱ هجری در کربلا شده است!
بایک نگاه ساده می‌توانیم ببینیم که اکثر تعزیه خوانان عاشورای بیست و هشتم مرداد از وقایع این روز استثنایی تاریخ معاصر پیراهن عثمانی برای خود ساخته‌اند، یا با حکومت توحش خمینیستی هم دستند یا با او همدلند! با عمال چنین حکومتی در میادین متنوع سیاسی سینه می‌زنند و خشت و خاک بر سر خود می‌کوبند!.
غالب اینان یا از بازماندگان حزب توده و شعبات گوناگون آن (خلق گراهای مارکسیست یا اسلامیست)‌اند یا از وارثان متحجر دانشجویان شکم سیر ۸۰. الی ۹۰ ساله کنفدراسیون‌اند که غالبا خاستگاه اشرافی یا بازاری یا نظامیگری خانوادگی داشتند وهیچ یک از آنها از میان طبقات محروم جامعه بر نخاسته بودند و آنچنان در اسارت ایدئولوژی‌های مُد روز بودند که متأسفانه تاهمین امروز هم ذهنیات سیاسی و فکری‌شان در اکتبر ۱۹۱۷ لنین یا در بلیوی چه گوارایی و کوبای کاسترویی دهۀ ۶میلادی یا در ماه می‌۶۸ پاریس یخ زده باقی مانده است!.
پرسش این است که آیا باوجود این قبیل از دوستان تعزیه خوان، آیا بازهم می‌توان جریانی را که بنام جبهه ملی و به نام ملی شدن صنعت نفت موجب این همه کینه و نفرت متمرکز میان فعالان سیاسی ایران و به طور کلی میان مردم ایران شده و بیش از هفت دهه به طول انجامیده است، واقعا اصیل عاری از هرگونه انگیزه‌های جاه طلبانه سیاسی یا مسلکی یا قومی یا دست کم عاری از خبط‌ها و اشتباه محاسبه‌های سیاسی و فکری دانست؟
حقیقتا آیا می‌توان به آن کنش‌ها و رفتار هایی دل بست که مثل چاه حاج میرزا آغاسی اگر برای ملت ایران آب نیاورد برای حکومت آخوند‌ها و برای جنایتکاران ایرانفروش غارتگر و برای اوباش نوخاسته و نوکیسه بی فرهنگ، نان تریت (تیلیت) شده در خون ملت ایران را آورد و هست ونیست چندین نسل را در جهنم اسلام گرایی‌اش سوزاند و دار و ندار آنان را برباد داد؟
آقا بس کنید! آتش بس بدهید و داوری یک کشمکش داخلی میان دوگروه از سیاستورزان ایران یعنی ماجرای پیچیده گره کور و غامضی را که احدی قادر به گشودن آن نیست یعنی ماجرای یک جنگ کهنسال بید زدۀ «ایرانی / ایرانی» را به تاریخ واگذار کنید
یک مورخ درست و حسابی که همگی‌تان او را قبول داشته باشید یا یک گروه تحقیق از طرف خودتان برگزیند و داوری نهایی را به او بسپارید و ینگونه موجب نفرت اندوزی و تفرقه افکنی پایان ناپذیر میان مردم ایران نشوید.
۷۰ سال سرگرم کردن نسل هایی که نه سر پیاز بوده‌اند و نه ته پیاز نه رسم سیاست است نه رسم ملی گرایی ست نه رسم انساندوستی و جوانمردی. پس متوقف کنید باد دادن این کهنه‌های مندرس را که ریشه‌ای جز در افکار شکست خورده و مسلک‌های وارداتی دوران نوجوانی و جوانی و میانسالی شما نداشته بوده است!
اجازه دهید که آن برهه و فصل درد ناک تاریخی فضای فکری را در جامعه ایران آلوده حُبّ و بغض‌های سیاسی و ایدئولوژیک نکند و همچنان اثر منفی و بازدارنده‌اش را در بیرون آوردن ایران ازین توحش و نکبت و رذالت تداوم نبخشد و نقش ویرانسازش در راه آزادی ایران و ملت ایران و کودکان حال و آیندۀ ایران را به نام مظلومیت مصدق و‌شمریت شاه همچنان تا ابدیت ایفا نکند!.
چندین نسل آمده‌اند و رفته‌اند که در آن وقایع نقشی نداشته‌اند! جز پیر و پاتال هایی که هریک بنا به انگیزه‌ای خاص، خود را مغبون و مال باخته دیده‌اند، کسی برای آن ماجرا‌ها که نمی‌دانند چه بوده و ریشه در چه کشمکش‌های داخلی و خارجی داشته دل نمی‌سوزاند و حاضر نیست تا حال و اکنون معلوم را به آن گذشته‌ی مجهول و از ردۀ زمانه و تاریخ خارج شده بفروشد و آینده خود را فدای کینه توزی یخ زدگان در ایدئولوژی‌های سپری شده و نا اصل و وارداتی‌ای کند که بیش از صد سال خسارت به ایرانیان زده و هنوز هم دست بردار نیست!
دیگر بس است سی سال از فرو ریختن قلعه روسی که یکی از بازیگران آن وقایع بود وشبکه سری نظامی در ارتش ایران برای کودتا و تسلیم ایران به روسیه می‌ساخت گذشته است!
پنجاه سال از ورود اسلحه‌های فلسطینی و تحریکات و کمک‌های قذافی، عرفات و جرج حبش برای به راه انداختن جنگ‌های داخلی در ایران به نفع اردوگاه شوروی و بیش از پنجاه سال از جنبشهای مسلحانه‌ای گذشته است که آزادی بخش خوانده می‌شدند اما به آزادی و دموکراسی هیچ ارتباطی نداشتند، زیرا آنها به آزادی و دموکراسی که آنرا بورژوایی می‌نامیدند بی مهر بودند و جز دیکتاتوری پرلتاریا و رونویسی از مشق‌های نظری اتحاد جماهیر شوروی که با ما ۲۰۰۰ کیلومتر مرز مشترک داشت، هدف سیاسی دیگری دنبال نمی‌کردند! بنا بر این آن ماجرا‌ها و آن ماجراجویی‌ها به بچه هایی که امروز زیر نعلین له می‌شوند ارتباطی نداشته و ندارند.
برای آنها که سالهاست خونشان در خیابانها یا در زندان‌ها می‌ریزد اهمیت چندانی ندارد که چه کسی در چه سالی «شهید» بوده است و برای چه شهید بوده است؟ دیگر آن قهرمانان دهه ۴۰ و۵۰ را به ضرب و زور ایدئولوژی‌ها نمی‌شود به نسل‌های جدید غالب کرد. آنها قهرمان‌های خودشان را پرورش داده‌اند.
بگذارید تاریخ جای درست و اصیل مصدق و جای واقعی شاه را برای ایرانیان امروز و آینده تعیین کند حُبّ و بُغض‌های سیاسی و ورشکستگی‌های حزبی و گروهی و آرمانی خودتان را بیش ازین در داوری‌های تاریخی دخالت ندهید!
بگذارید تاریخ مسیر و روند طبیعی‌اش را طی کند و مردم ایران فارغ از منافع روس و انگلیس و چین و کوبا و آلبانی و آمریکا و سایر نیروهای دخیل در وقایع شوم کشور ما میان خود به آشتی برسند.
بگذارید برای لحظه‌ای هم که شده است، مرحومان مصدق و شاه با یکدیگر آشتی کنند تا فرزندان ایران بتوانند در فضای بی حقد و حسد و حسرت و نفرت نفسی تازه کنند!
اینهمه آب به آسیاب اسلامیست‌های جنایتکار و ضد ایرانی و غارتگر حاکم نریزید که وقایع ۲۸ مرداد برایشان نعمت خدا بوده و سنگ ننگین قلعه ظلمتشان را بر آن وقایع بنا نهاده‌اند.
آنها طی ۴۴ سال با اشغال ایران و تصرف اموال عمومی و با مصادرۀ هست و نیست این ملت و با تکیه به زور سرکوب و کشتار ایران را برباد فنا داده و حیثیت ایرانیان را پایمال کرده‌اند!
حال در چنین أوضاع و در چنین محنتکده‌ای که ساخته‌اند هرسال علم و کتل ۲۸ مردادی‌شان را بیرون می‌آورند و اززبان مزدوران نوکرصفت فکری (ازنوع عبدالکریم سروش وصادق زیبا کلام) و سایر عمال دست دوم و دست سوم خود برای مصدق اشک تمساح می‌ریزند و به شاه لعنت می‌فرستند وهمه این رفتار رذیلانه نه برای دفاع از مصدق بلکه برای توجیه فاجعه‌ای ست که یک آخوند جنایتکار در مقام مرجع تقلید شیعه و باپشتوانه حمایت‌های توطئه آمیز بین المللی در شرایطی خاص با بهره وری از اعتقادات عوام و بی مایگی و کژ فکری و ایدئولوژی زدگی خواص، برای ملت ایران آفرید و سنگی در چاه انداخت که کسی قادر به بیرون آوردن آن نیست به ویژه آنکه مدعیان سیاست هنوز که هنوزست با ۲۸ مردادشان مشغولند و به قول فروغ فرخزاد در چنین أوضاع دردآوری «کسی به فکر گل‌ها نیست!».

‌م. سحر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر