اهمیت رهبر برای پرهیز از غیرقابل حکومت شدن ایران،
کورش عرفانی
با رسیدن هر پدیده ای به نقطه ی «غیرقابل بازگشت» امکان نجات آن بسیار کم و یا ناممکن می شود. در ایران می رویم که شاهد انباشت و تقویت متقابل چندین بحران و چالش همزمان باشیم که هر یک، به تنهایی، برای کشاندن کشور به درون آشوب و غوغا کافیست: بحران اقتصادی، بحران اجتماعی، بحران زیست محیطی، بحران امنیتی و بحران سیاسی.
آن چه در این میان تعیین کننده خواهد بود زمان است.
در فعالیت سیاسی، دست کم گرفتن زمان، ارزش کارکردی کار را از میان می برد. سیاست، عرصه ی کسب و مدیریت قدرت است. قدرت عبارت است از توانایی تعیین رفتار و حرکت افراد و جامعه. اعمال قدرت، به ابزار و امکانات از یک سو و شرایط مناسب برای بهره بری از آنها از سوی دیگر بستگی دارد.
اهمیت زمان در آن است که این امکانات برای اعمال قدرت باید موجود باشد تا «گرفتن قدرت» برای اعمال آن در مسیر اهدافی خوب و مثبت معنایی داشته باشد. با وخیم تر شدن همه جانبه ی اوضاع در یک کشور، به موقعیتی می رسیم که تولید ابزار و امکانات لازم را برای داشتن و اعمال «قدرت» ناممکن می شود. از این جا به بعد، دیگر هیچ نیرویی قادر نخواهد بود که قدرت متمرکز، سازمان یافته و مشروع یا همان «حکومت» را بنا سازد.
در نبود امکان تولید قدرت متمرکز، سازمان یافته و مشروع، یک کشور «غیر قابل حکومت» (ungovernable) می شود. از این مرحله به بعد، دیگر نه قدرت، که «زور» حرف اول و آخر را در جامعه می زند.
در حالی که قدرت، شکل مشروع اعمال زور است، زور، توانمندی غیر قابل تبدیل به قدرت است.
جامعه ای که از قدرتمداری به زورمداری برسد دستخوش خشونت و جنگ و آشوب می شود و با طی مراحل خودنابودسازی، در یک مقطعی، از صحنه ی جهانی حذف می شود. کشورهایی مانند سودان، سومالی، لیبی، جمهوری دمکراتیک کنگو، چاد و امثال آن اینک در این مسیر به سر می برند. در خاورمیانه تا حدی وضعیت یمن و سوریه و عراق به این شباهت پیدا کرده بود.
در صورتی که سلطه ی تخریب زای رژیم آخوندی در ایران دوام یابد و جامعه قادر به خلع قدرت از آن نباشد، در نهایت، نهاد حکومت فرسوده، ساییده و مضمحل می شود و در یک مقطعی، با از میان رفتن پایه های مادی قدرت سیاسی در ایران، نه رژیم آخوندی قادر به حکومت خواهد بود و نه هیچ نیروی دیگر؛ از این جا به بعد دیگر امکان تشکیل حکومت (دولت) در ایران ناممکن می شود و سیاست که عرصه ی «قدرت» است، دیگر در ایران جایی نخواهد داشت. کشور «غیرقابل حکومت» می شود و هر کس در هر گوشه ای با اتکاء به توان نظامی در اختیار خود می تواند بر تکه ای تجزیه شده از آن سرزمین سلطه یافته و با ساکنان آن، آن کند که می خواهد.
در حالی که توده ها تا زمان فرارسیدن این موقعیت هولناک نه فهمی از آن دارند و نه اقدامی برای پرهیز از رسیدن به آن خواهند کرد، اما فرهیختگانی که از این واقعیت سیاه درک روشنی یافته اند می بایست، پیش از آن که کشورمان به این نقطه ی غیرقابل بازگشت برسد، برای پیشگیری، اقدام کنند. این اقدام هم به طور لزوم باید در ورای مرزبندی ها و کلیشه های همیشگی و عادت شده در اپوزیسیون باشد.
البته گفتن این جمله ساده است اما وقتی به تجربه 45 سال گذشته مراجعه می کنیم در می یابیم که حتی «فرهیختگان» ایرانی قادر به کار جمعی منظم و موثر با یکدیگر نیستند.
پس لازم است همگی، به طور اختیاری، «یک رهبر فردی» را قبول کنیم تا بتوانیم کار جمعی کنیم.
پذیرش جمعی رهبر فردی شاید در ظاهر به معنای قبول استقرار دوباره ی یک دیکتاتور باشد، اما در واقع به معنای حل واقع گرایانه ی مشکل تشتت و ناتوانی در کار جمعی است.
اینک دیگر هر ایرانی معقولی دریافته است که بنا به دلایل فرهنگی و رفتاری، هیچ فرمولی برای اتحاد سیاسی میان ما ایرانی ها ممکن نیست. بنابراین، بهتر است داوطلبانه و آگاهانه به فرمولی که کار می کند روی آوریم: تعیین یک رهبر فردی برای عبور از ناتوانی در کار جمعی.
این البته وظیفه ای است سنگین که فقط برعهده ی ناب ترین بخش فرهیختگان ایرانی است. کسانی که هم می دانند پذیرش رهبر فردی نمادی از دمکراتیک ترین رفتارهای یک جمع نیست، و در عین حال، برای پرهیز از رسیدن به نقطه ی فاجعه بار غیر قابل بازگشت، به این راهکار تن در می دهند.
در این میان، کسانی که می خواهند در رویای همیشگی کارهای ناممکن مانند «رهبری جمعی»، «رهبری شورایی» و امثال آن درجا بزنند نقشی در نجات کشور نخواهند داشت.
جان کلام، نگارنده از یکایک ایرانیان داخل و خارج می خواهد که به اهمیت حیاتی عنصر زمان در سیاست توجه کنند و خود را با عادات نازای شبه سیاسی سرگرم نکنند تا به موقعیت غیرقابل بازگشت برسیم. فرصت کمی باقی مانده و باید اطمینان یابیم که تکانه های شدید تاریخی در انتظار کشتی به شدت آسیب دیده ی کشورمان ایران در اقیانوس پرتلاطم جهان و منطقه است. اگر به موقع نجنبیم نه از کشتی نشان خواهد ماند و نه از ساکنان آن.
کورش عرفانی
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر