۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۰, شنبه

  رسانه‌ها و سیاست «پساحقیقت»، 

امیر امیری


سهم رسانه‌ها در فرایند شکل‌دهی آزادانه افکار به نوبه خود با اصل تنوع عقاید و نظرات در یک دموکراسی مرتبط است و از پیش نیازهای مهم برای آزادی بیان و داد و ستد فکری و اطلاعاتی به شمار می‌رود. رسانه‌های آزاد و مستقل پایه و اساس یک جامعه پویا هستند و اهمیت آن‌ها در زندگی سیاسی قابل اغراق نیست.

در ساختارهای سیاسی مدرن با اصل تفکیک قوا، رسانه‌ها به عنوان رکن چهارم قدرت، به عنوان دروازه بان دموکراسی شناخته می‌شوند که نقش اساسی در زدودن فقر فرهنگ سیاسی، شکل‌گیری نظرات و توسعه ایده‌های سیاسی و اجتماعی دارند و سهمی محوری در فراهم آوردن شرایط مشروعیت بخشی به فرایندهای سیاسی دارند. رسانه‌ها نه تنها بر درک ما از واقعیت تأثیر می‌گذارند، بلکه در پدید آوردن فضایی برای گفتمان نیز اثرگذارند که از نظر سیاست مهم است.

رسالت رسانه‌ها انعکاس بی‌ کم و کاست و صادقانه‌تر حقیقت بر مبنای واقعیت‌های موجود جامعه بدون پیش‌فرض‌های دستکاری شده و قضاوت ارزشی است. یافتن حقیقت که هم پیچیده و هم پنهان است‌ همیشه آسان و در دسترس نیست و ما هرگز حقیقت را «مستقل از چارچوب درک ذهنی خود آنگونه که هست»، نخواهیم شناخت (امانوئل کانت)، اما حقیقت تنها موضوع مهم رسانه‌ها نیست، بلکه در کنار آن موضوعیت گفتمان‌ها و اهمیت اولویت‌های جامعه هم باید مد نظر قرار گرفته شود.

برخی از رسانه‌های فارسی زبان با آنکه بیشترین امکانات را در اختیار دارند، اما کمترین نقش را در روشنگری و تنویر افکار عمومی و تقویت اعتماد سیاسی در جامعه ایفا می‌کنند و به سبب وابستگی آن‌ها به جناح‌های سیاسی خاصی عملاً به ابزاری در خدمت گسترش پیام‌های بخشی از بازیگران میدان سیاست با تحلیل‌های دستکاری شده در آمده‌اند. بخشی از آن‌ها که از لحاظ مالی وابسته به دولت‌های بیگانه هستند، برای ارائه تصویری از حقیقت همواره در خطر از دست دادن نقش میانجیگری خویش به عنوان ارائه دهندگان اطلاعات منصفانه و بی طرفانه به مردم هستند. در درجه نخست این رسانه‌ها خودشان مقصر این بدبینی هستند، زیرا در کنار مسئولیت حرفه‌ای و کارکردهای رسانه‌ای نمی‌توانند فاصله خود از سیاست‌هایی که به این تردیدها دامن زده است را حفظ کنند.

موضوعاتی که با مبهم سازی معنا از متن و سپس با گنجاندن مفهومی جعلی در محتوای آن در برخی رسانه‌ها پی‌گیری می‌شوند، ما را بیش از پیش در مسیر جست‌وجوی سراب سرگردان خواهد کرد. وارونه نشان دادن واقعیت‌های جامعه همراه با انبوهی از معانی بدلی و به تصویر کشیدن آن‌ها بعنوان حقیقت، تنها فضا را برای دور کردن ذهن‌ها از گفتمان مسلط تیره و تار نمی‌سازد، بلکه بتدریج به مرگ حقیقت کشیده خواهد شد. وقتی بدل جایگزین واقعیت شد، اولویت و فوریت معضلات اصلی ملی در دستور کار قرار نمی‌گیرد و بیشتر به موضوعاتی خارج از چارچوب زمانی و مکانی پرداخته می‌شود که نه تعامل بخش که بیشتر به گسست دامن می‌زند.

چنین وارونه سازی هایی ابتدا با رنگ آمیزی متناظر، بصورتی هدفمند و آگاهانه، مفاهیم و اولویت هایی را برجسته می‌کند تا با وزن دهی کاذب به نظرات سیاسی یک جریان و تمرکز بر موضوعات و اطلاعات دستکاری شده، بتواند گزاره‌ها را از متن خارج کند تا نگرش خاصی به آنچه ارائه می‌شود، نسبت داده نشود، سپس با فاصله گیری از نشانه‌های کدگذاری شده، کشف حقیقت از میان انبوه تحریفات را ناممکن می‌سازد، و سرانجام با شبیه سازی واقعیت آن را به عنوان یقین مطلق قالب می‌کند تا چرخش افکار عمومی برای بهره برداری در جهت اهداف صورت پذیرد.

تصویری که به تازگی یک نظرسنجی با بکارگیری از ابزارهای علمی ولی بدون پایه‌های علمی، و با حجم انبوهی از درونمایه‌های نادرست در قالبی از تصاویر ساختگی از جامعه ایران ارائه داده است، نمونه بارز مغالطه‌های آماری و وارونه سازی واقعیت است. با فرض اینکه اینگونه نظرسنجی‌ها مستقیم با فرمان اتاق‌های فکر رژیم اسلامی انجام نشده باشد، ولی غیر مستقیم در چارچوب سیاست‌های آن‌ها قرار دارد که نه تنها سودی برای نزدیکی نیروهای سیاسی ندارد، بلکه به گسست و اختلافات بیشتر دامن می‌زند. و مگر اتاق‌های فکر رژیم هدفی جز این در سر دارند؟ در کشوری که شاخص فلاکت مردمانش هر روز رکورد شکنی می‌کند و به مرز و محدوده ریسک خطرناک رسیده است و بر اساس آخرین برآوردها در میان ده کشور فلاکت زده جهانی قرار دارد، آیا اولویت چنین مردمان خموده و افسرده‌ای می‌تواند «موروثی» بودن سامانه سیاسی آینده باشد؟

با آنکه در نظرسنجی صورت گرفته نظر اکثر پاسخ دهندگان مخالفت با موروثی بودن سامانه سیاسی آینده ایران بوده است، ولی گویا نظرسنجان و جنجال سازان باز هم به اهداف خود نرسیده‌اند و با تهیه برنامه‌ای دوباره درصدد توزیع هدفمند اطلاعات نادرست برآمدند. چنین ویراژ‌های نزاع افکن و خطرناکی در جاده سیاست پر دست انداز ایران، هم شکاف میان دو قطبی‌های حل نشدنی را افزایش می‌دهد و هم به بازتولید اختلافات بیشتر دامن میزند و تنها سیاست بی رمق و مبتذل وطنی را بی اعتبارتر می‌سازد.

دموکراسی بدون اندیشه کثرت گرایانه و تبادل همه نظرها و استدلال‌ها نمی‌تواند وجود داشته باشد. علیرغم نقش بسزایی که رسانه‌ها در دموکراسی ایفا می‌کنند، رسانه‌های فارسی زبان تنها نقشی فرعی برای آماده سازی مردم برای ایجاد یک جامعه آزاد و دموکرات دارند. آیا در جایی که برخورد عقاید در محدوده چند تن دست چین شده در جریان است میتوان انتظار دموکراسی و برخورد اصولی عقاید را داشت؟ بکارگیری عده‌ای محدود و تکراری، با عنوان تحلیل گر در همه امور، که حتی با ابزارها و روش‌های تحلیل هم آشنا نیستند، از یک سو عملاً به گسترش افکار مشابه دامن زده است، و از سوی دیگر با کاهش تعاملات طرفین در عرصه فکر و اندیشه‌‌، راه گفت و گوی راهگشایانه و نقادانه به بن‌بست کشیده شده است.

محدود کردن پلورالیسم سیاسی، آن هم در کشورهای زادگاهش، تنها باعث یکنواختی عقاید و نظرات گوناگون نمی‌شود، بلکه مانع رشد تفکر مشارکتی که خمیر مایه دموکراسی و جامعه مدنی است، هم می‌گردد. بی جهت نیست که فرهنگ مشارکت سیاسی نزد ایرانیان در حد صفر و مخرج مشترک سیاسی در حد هیچ است. بیهوده کشوری جهان سوم نامیده نمی‌شود.

اگر نتوان با گسترش گفتمان عقلایی و ایجاد یک مجموعه از مفاهیم کمابیش منسجم در حوزه سیاسی به یک منطق همگرایی بر سر اشتراکات حداقلی دست یافت، علیرغم همه ادعای تکثرگرایی همچنان در تناقضات و دشمن سازی‌ها درجا خواهیم زد.

سیاست نیاز به روایت ندارد، بلکه به واقعیت بیشتری نیاز دارد و با رسانه‌ای شدن سیاست بدست نخواهد آمد. فرهنگ سیاسی ما از این واقعیت تلخ رنج می‌برد که آنچه را که خود انجام نمی‌دهیم از دیگران مطالبه می‌کنیم و آنچه را که از خود انتظار داریم، نمی‌توانیم انجام دهیم.

چنین رویکردی ما را به دنیایی پرتاب می‌کند که دیگر در آن نمی‌توان مفاهیم را بازبینی کرد و باید قاعده ذهنیت هایی را که برایمان بعنوان واقعیت بیان می‌شود، پذیرفت. وقتی وارد دوران پساحقیقت شدیم که در آن تفکر و سیاست ورزی دیگر بر واقعیت‌ها تمرکز ندارد، حقایق انکار و عقاید تار، اولویت‌های اساسی کمرنگ و موضوعاتی که هیچ نقش تعیین‌کننده‌ای در راهگشایی دشواری‌های ملی ندارند، برجسته می‌شوند تا افکار عمومی از واقعیت‌های عینی بیگانه شود و با جعل حقیقت، آن‌ها را تابع سیاست‌های فرعی و واقعیت‌های دروغین کند. در چنین وضعیتی توانایی تمایز میان راست و دروغ، وهم و واقعیت از دست خواهد رفت و شناسایی سره از ناسره ناممکن می‌گردد، و هنگامی که وادارمان کنند، بی اراده و بدون تفکر، موضوعات جعلی و ساختگی را بپذیریم، اجماع سیاسی پیش کش، باید در سوگ مرگ وفاق ملی نشست.

گویا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر