صفحات

۱۳۹۷ بهمن ۱۴, یکشنبه

بیانیه گروهی از نواندیش دینی: 

ولایت فقیه تجربه‌ای شکست خورده است

020219A_top.jpgگروهی از نواندیشان دینی ایران خواهان جدایی دین از دولت شدند

دویچه وله - در آستانه چهلمین سالگرد برپایی جمهوری اسلامی، ده تن از نواندیشان دینی ولایت فقیه را "تجربه‌ای سراسر شکست‌خورده" دانستند. رضا علیجانی در گفت‌وگو با دویچه وله فارسی تاکید کرد که احکام اجتماعی دین جاودانی نیستند.

یک گروه ده نفره از نواندیشان دینی مطرح در داخل و خارج از ایران به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب و
برپایی جمهوری اسلامی بیانیه‌ای منتشر کرده و در آن ضمن انتقاد از برپایی یک استبداد دینی به جای استبداد سلطنتی، خواهان جدایی دین از دولت شده‌ است.
نویسندگان بیانیه بر این باورند که تجربه چهل سال حکومت دینی نشان داده است "مبنا قرار دادن احکام فقهی متعلق به قرون و اعصار پیشین و تعصب و جمود بر این احکام" به "تباهی‌ها و فجایع" انجامیده و "جامعه‌ای مشحون از فقر، تبعیض و فساد به دنبال آورده است."
دویچه‌ وله فارسی در تماس با رضا علیجانی، از امضا کنندگان بیانیه از او پرسید که نواندیشان دینی از چه زمان به این نتیجه رسیدند که دین باید از دولت جدا باشد، گفت: «همانطور که امضاها نشان می‌د‌هد، طیف متنوعی این بیانیه را امضا کرده‌اند. در این طیف کسانی هستند که از درون حکومت برخاسته‌اند، کسانی که در حاشیه حکومت بوده‌اند و کسانی که از ابتدا مقابل حکومت قرار گرفتند و به زندان افتادند. بنابراین همه آنها در یک زمان به این نتیجه نرسیده‌اند.»
آقای علیجانی در ادامه توضیحات خود پیرامون این بیانیه می‌گوید که ابتدا باید تلقی خود را از حکومت دینی یکسان کنیم تا به نتیجه دقیق‌تری برسیم. به گفته او حکومت دینی سه موئلفه بنیادی دارد: «اول اجرای احکام شریعت، دوم این که حکومت دینی عمدتا مشروعیت خود را از دین، خدا و آسمان می‌گیرد و نه از مردم و سوم دست بالا داشتن روحانیون در حکومت که آنها را بر طیف‌های مختلف حاکم می‌کند. بخش مهمی از نواندیشان دینی از ابتدا معتقد بودند که احکام اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و احکام مرتبط با مسایل زنان مثلا در رابطه با پوشش و نحوه زندگی و نظایر آن احکامی متعلق به تاریخ گذشته و صدر اسلام هستند و فرازمانی و جاودانه نیستند. این‌ها فرم‌ها و قالب‌هایی هستند که امروزه دیگر به کار نمی‌آیند و فقط از محتوا و جهت‌گیری آنها می‌توان الهاماتی گرفت.»
به باور او گروهی از نواندیشان مطرح دینی در ایران "اساسا به جاودانگی احکام اجتماعی دین معتقد نیستند. احکامی که پایه اصلی حکومت دینی است. آنها از ابتدا به حکومت دینی به مفهوم رایج آن در جهان هیچ اعتقادی نداشتند و حتی آن را مایه استبداد، به عبارتی بدترین نوع استبداد می‌دانستند."
او هم چنین به مخالفت بخش مهمی از نواندیشان دینی با اصل ولایت فقیه اشاره می‌کنند که "از مجلس خبرگان تدوین قانونی اساسی تاکنون بر این مخالفت پای فشرده‌اند" و در مورد بخش دیگری از نواندیشان کنونی در ابتدای انقلاب به آیت الله خمینی نزدیک‌تر بودند، می‌گوید: «این دسته به تدریج تغییر نظر دادند. آنها در دو دهه اخیر نظرات خود را در نفی حکومت دینی در مقالات و گفته‌هایشان تکرار کرده‌اند. این بیانیه مخرج مشترک نظر اکثر قریب به اتفاق نواندیشان دینی مطرح در ایران کنونی است.»
رضا علیجانی در باره این بیانیه گفت: «اهمیت این بیانیه نیز در این است که گذشته از یک جمعبندی و اعلام نظر مشترک، نقد حکومت دینی از سوی کسانی مطرح می‌شود که خود باورمند به دین هستند و از یک موضع دینی حکومت دینی را نقد می‌کنند و نه از موضع یک نیروی لائیک.»
متن کامل این بیانیه که برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار گرفته، به این شرح است:
بیانیه‌ی تحلیلیِ جمعی از نواندیشان دینی به مناسبت چهلمین سالبرپایی «جمهوری اسلامی ایران
ما خواهان جدایی دین و دولت در ایران ‌هستیم
چهل سال از برپایی حکومت دینی در ایران می‌گذرد. حکومتی که در پی انقلابی مردمی و ضدّ استبدادی و با نام «جمهوری» بر سر کار آمد، شوربختانه امّا سرآخر چیزی به جز بازتولید همان استبداد دیرپای سلطنتی، این بار در شکل و شمایلی دینی، از کار در نیامد.
«دینی» بودن این حکومت در اذهان عموم ایرانیان، به ویژه به نزد نسل جوان، خود را از جمله، با این امور پیوندی ناگسستنی زده است: «ولایت مطلقه فقیه»، حقّ ویژه سیاسی و اقتصادی برای روحانیان حکومتی، «قانون مجازات اسلامی»، شلّاق ‌زدن‌‌ها و دست و پا قطع کردن‌ها، حجاب اجباری، گشت ارشاد، مداخله در زندگی خصوصی شهروندان تحت عنوان «امر به معروف و نهی از منکر»، مکروه بودن شادی و ممنوعیّت موسیقی و کنسرت، اختصاص بودجه‌های کلان تحت عنوانِ تبلیغ دین، حامی‌پروری سیاسی (به ویژه پروراندن گروه‌های فشار و «خودسر») و بالاخره استبداد، شکنجه، اعدام‌های دهه شصت، قتل‌های زنجیره‌ای، کهریزک، تبعیض نظام‌مند علیه زنان، ادیان و مذاهب، دگراندیشان، اقلیّت‌های قومی و جنسی، نیز فساد ساختاری و امور دیگری از این دست.
ما جمعی از نواندیشان دینی ایرانی در چهلمین سال برپایی نظام «جمهوری اسلامی ایران» بایسته دیدیم که دیدگاه‌های نظری و نتیجه‌گیری عملی خویش از حکومت دینی در ایران را با عنایت به تجربه چهل ساله «جمهوری اسلامی ایران» با هموطنان خود به صورت گذرا در میان بگذاریم؛ شاید این تجربه، آنان را به کار آید و راهی به آینده‌ای بهتر بگشاید. امید می‌بریم که نویسندگان این بیانیّه نیز از داوریِ سنجش‌گرانه مخاطبان آن بی نصیب نمانند.
مسلمانان در درازنای تاریخ اسلام، تجارب گوناگونی از نسبت دین با سیاست و حکومت را پشت سر نهاده‌اند. این امر که پیامبر گرامی اسلام در مدینه شخصاً حکومت را به دست گرفت و همچنین وجود آیاتی حاوی جهت‌گیری‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و نیز احکام عملیِ گوناگون اجتماعی (علاوه بر احکام و فرایض دینی شخصی) که در قرآن و سنّت پیامبر بازتاب یافته، در طول تاریخ تفکّر مسلمانان، مورد تفسیرهای
مختلف و لاجرم راهنمای اعمال گوناگون قرار گرفته است.

از یک سو، برخی از صاحب‌نظران معتقد بوده‌ و هستند که مسلمانان با تأسّی به تجربه حکومتگری پیامبر در مدینه باید دست به تشکیل حکومت بزنند. از دیگر سو، برخی دیگر از صاحب‌نظران معتقدند که در قرآن کریم، توصیه و تأکید ویژه‌ای بر شکل خاصی از حکومت یافت نمی‌شود و پیامبر اسلام نه با شأنِ نبوّت خویش بلکه بر اساس بستر تاریخی خود در مدینه دست به تشکیل حکومت زد. به تعبیر دیگر، تشکیل حکومت از سوی پیامبر اسلام، در زمره عرضیّات دین اسلام است و نه ذاتیّات آن.
اختلاف نظر فوق بدین‌جا ختم می‌شود که از یک سو برخی صاحب‌نظران معتقدند حکومت بایستی مشروعیّت خویش را، مستقیم یا با واسطه، از خداوند بگیرد. در نظر این عدّه، حکومتی که از مشروعیّت الهی برخوردار باشد، حتّی بدون پشتوانه مردمی و با وجود نقص‌های جدّی در برقراری عدل و قسط، هم‌چنان از مشروعیّت برخوردار است.
اما برخی دیگر از صاحب‌نظران، که عمده نواندیشان دینی از آن دسته‌اند، بر این باورند که مشروعیّت حکومت، صرفا و سراسر، برخاسته از انتخاب مردم و بر مبنای توفیق در اقامه عدل و قسط تواند بود. این نواندیشان دینی هیچ گونه مشروعیّت ویژه (مشروعیّت پیشینیِ) الهی برای حکومت‌ها قائل نیستند. از نظر این عدّه، مشروعیّت حکومت‌ها بر اساس پشتوانه مردمی آن‌ها و توفیق‌شان در اقامه عدل و قسط ارزیابی تواند شد و نه بر اساس ادّعای مشروعیّت الهی.
اختلاف نظر بنیادی فوق در باب نسبت دین و حکومت‌، به ویژه خود را در این امر به خوبی نشان می‌دهد که صاحب‌نظران دسته اوّل معتقدند که مسلمانان ـــ و به طور ویژه حکومتی دینی که مسلمانان وظیفه شرعی در برقراری آن دارند ـــ باید به دنبال اجرای احکام فقهی و قوانینی باشند که در قرآن و سنّت آمده است. اما نواندیشان دینی از اساس معتقدند که احکام اجتماعی و سیاسی قرآن و سنّت (نظیر احکام سیاسی، اقتصادی، حقوقی، خانوادگی و غیره که در پی سامان‌دهی زندگی مسلمانان در دوره حیات پیامبر اسلام بوده اند) اصولا احکامی تاریخی و متعلّق به عصر پیامبر اسلام اند ـــ مگر آن‌که خلاف این امر، به صورت موردی، ثابت شود. از منظر نواندیشان دینی، این نوع احکام، اصولا، عرضیّاتی برای تبلور عصریِ (و نه لزوما فراعصری) مضامین و جهت‌گیری‌های کلّی توحیدی و ذاتیّات دینی متناسب با آن دوره تاریخی بوده‌اند ـــ مگر آن‌که خلاف این امر، به صورت موردی ثابت شود.
گفتنی است که تفصیل استدلال‌ها و مستندات گوناگون در این باب و همچنین درباره دیگر نکاتی که در این بیانیّه مختصر طرح می‌شود، در مقالات، مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های مستقل و متعددِ صاحب نظران و پژوهشگران این عرصه، از جمله برخی از نواندیشان دینیِ امضاءکننده این بیانیه، آمده است.
بدین ترتیب، نواندیشان دینی معتقدند که احکام اجتماعی و سیاسی اسلام را باید در ظرف تاریخی آن دید و اصل بر آن است که این احکام، زمان‌مند و مکان‌بند اند مگر خلاف آن ثابت شود. از این رو نواندیشان دینی در پیِ پیاده‌سازیِ غیر تاریخی‌نگرانه احکام اسلامی در قالب حکومتی دینی و یا هر قالب دیگری نیستند.
نواندیشان دینی، در عرصه عمومی، به دنبال جانشین کردن فقه به جای قانون نیستند. احکام فقهی نیز، چون نیک بنگریم، در ابتدا عمدتاً نقش قانون در زمانه خویش را ایفا می‌کرده‌اند. قانون، امروزه، در هر یک از جوامع براساس تجارب نوین بشری در پارلمان‌ها و شوراهای جمعی به صورت آزادانه و دموکراتیک توسط خرد جمعی مورد بررسی و تصویب قرار می‌گیرد و به وقت ضرورت جای خود را، دیگربار به صورت آزادانه و دموکراتیک، به قوانین دیگر می‌دهد.
ناگفته پیدا است که نواندیشان دینی در کنار دیگر مسلمانان می‌توانند با درس‌گیری و الهام از مضامین و جهت‌گیری‌های کلّی احکام دینیِ مندرج در قرآن و سنّت و با عبور از پوسته و قالب تاریخی این احکام و مدّ نظر قرار دادنِ روح و باطن آن‌ها، در فرایندِ تصویب قوانین در جامعه خویش، به نحو خردمندانه، از طریقِ بسترهای متداولِ عرفی و دموکراتیک مشارکت جویند.
از اینرو، مسلمانان نیز به صفت یک شهروند (و نه بیشتر) می‌توانند بر اساس سلایق و علایق خویش، بدون هیچ حقّ ویژه‌ای، در احزاب سیاسیِ موجود فعّال شوند و یا احزاب خود را تشکیل دهند. آنها می‌توانند نظیر دیگر شهروندان در فرایندهای دموکراتیک برای اداره جامعه‌شان شرکت کنند. ایشان می‌توانند برنامه‌های مشخّص و مدوّن‌شان برای حلّ مشکلات اجتماعی را به رأی مردم بگذارند، در پارلمان حضور یابند و یا به عنوان مقامات رسمی اجرایی برگزیده شوند. احزاب مورد علاقه ایشان هم می‌توانند، به تنهایی و یا در قالب ائتلاف با احزاب دیگر، به صورت دموکراتیک و دوره‌ای، قدرت را به دست گیرند و در قدرت حضور یابند و از قدرت خارج شوند. نه مسلمانان و نه صاحبان هیچ اندیشه دیگری حقّ ندارند و نباید از نردبان دموکراسی بالا روند و سپس نردبان دموکراسی را بردارند و مانع از دست به دست شدن قدرت شوند.
پذیرفتن قوانین پایه‌ای دموکراتیک، که در قانون اساسی هر کشوری تبلور می‌یابد، از جمله مستلزم پذیرفتن این حکمِ بنیادین و تخلفّ‌ناپذیر است که قدرتْ موقّتی است و صاحبان قدرت باید در برابر استفاده از قدرت در مقابل مردم تماماً پاسخگو باشند و این امر برای همه صاحبان قدرت اعمّ از دینی، غیر دینی و یا ضدّ دینی الزامی است. این مهم نیز از قوانین پایه‌ای جامعه و حکومتی دموکراتیک است که همه گرایش‌ها اعمّ از دینی، غیر دینی و یا ضدّ دینی حقّ فعالیّت برابر سیاسی، دموکراتیک و قانونمند دارند.
همه گرایشات فکری و سیاسی، چه دینی، چه غیر دینی و چه ضدّ دینی، می‌توانند در حوزه عمومی به ترویج اندیشه خویش بپردازند، اما آنچه به آرای عمومی گذاشته می‌شود صرفاً برنامه‌های آنان برای اداره اجتماع است ـــ برنامه‌هایی که در عرصه عمومی و گفتگوی جمعی مورد تحلیل و تبلیغ قرار می گیرد ـــ و نه عقاید هیچ دین یا ایدئولوژی خاصّی.
تصویب قوانین، صرفا، بر اساس خرد ـــ خطاپذیر و تجدیدنظرپذیر ـــ جمعی و به صورت دموکراتیک میّسر می شود. محصول چنین خردورزی جمعی‌ای نیز قوانینی موقّت است که می‌تواند از سوی خرد جمعی به صورت دموکراتیک مورد بازبینی و تغییر چندباره قرار گیرد. تلاش برای کسب قدرت نیز بر اساس عرف و قوانین و تجارب بشری صورت می‌گیرد و، در این میان، هیچ فرد و قشر خاصّی از حقّ ویژه‌ای برخوردار نیست. تمامی سِمَت‌های حکومتی از صدر تا ذیل باید موقّتی، محدود، پاسخگو و شفّاف باشند. قوه قضائیه نیز صرفاً مجاز است قوانینی را مبنای صدور احکام قضایی قرار دهد که از سوی خرد جمعی، به نحو دموکراتیک ، در نهاد قانون‌گذاری مورد تصویب قرار گرفته باشند.
تجربه چهل ساله جمهوری اسلامی ایران، تفاوت و تضادّ بنیادینِ پایه های فکری حکومت دینی را با مبانیِ اجماعیِ نواندیشان دینی که گوشه‌ای از آن در بالا آمد، روز به روز آشکارتر کرده، همان‌گونه که بر غنای نظری و کمال تجربه عملیِ نواندیشان دینی افزوده است.
تجربه گرانبار چهل ساله، به ضمیمه تجربه استبداد پیشا-پنجاه و هفت، نشان داده است که ورود هر عنصر اثیری و فرا-بشری برای توجیه مشروعیّت حکومت و رفتن به سمت هر نوع حقّ ویژه (اعمّ از دینی و روحانی، حزبی و گروهی، سلطنت موروثی- خانوادگی، نژادی و نظایر آن) به انحصار و تجمیع قدرت و استبداد و تباهی جامعه می‌انجامد و انجامیده است. شکست جبران‌ناپذیرِ تحقّق نظریه «ولایت فقیه»، که خوشبختانه اکنون در حوزه‌های علمیّه نیز جز به نزد اقلیّتی از روحانیان و طلّاب طرفدار ندارد، و نیز فساد حاصل از تلاش اخیر برای بازتولید استبداد سلطنتی در شکل و شمایلی نوین اما در عمل مخرّب‌تر، لاجرم بایستی با از سر گذراندن دو حکومت استبدادی، بر ناظران و پندگیران از تاریخ ثابت شده باشد.
تجربه چهل ساله جمهوری اسلامی نشان داد که مبنا قرار دادن احکام فقهیِ متعلّق به قرون و اعصار پیشین و تعصّب و جمود بر این احکام، به چه تباهی‌ها و فجایعی انجامیده و چه مایه جامعه‌ای مشحون از فقر، تبعیض و فساد به دنبال آورده است. جمهوری اسلامی با فقهی‌اندیشیِ قشری و ماجراجویی بین‌المللی خویش بار سنگینی بر گرده اقتصاد، حقوق و سیاست، به خصوص در حوزه زنان و اقلیّت‌ها نهاده و از باب نمونه با لایحه قصاص، اجباری کردن حجاب و مبنا قرار دادن باب اجاره در فقه برای نوشتن قانون کار، گره‌هایی ناگشودنی بر هزارتوی مشکلات جامعه زده است. دلزده و گریزان شدن از دین در بخش قابل توجّهی از جامعه به ویژه در میان جوانان، و مهم‌ّتر از آن فروپاشی اخلاقی و از میان رفتن سرمایه اجتماعی، نسبت تنگاتنگی با جمود و اجبار و انحصار دینی دارد که به مشتی از خروارِ نمونه‌های آن در بالا اشاره رفت.
ما امضا کنندگان این بیانیّه، به عنوان بخشی از نواندیشان دینی ایرانی، تجربه حکومت مبتنی بر «ولایت فقیه» را تجربه‌ای سراسر شکست‌خورده می‌دانیم و خواهان جدایی دین و دولت (حکومت) و پایان دادن به دینِ دولتی و آزاد شدن دیانت از قید حکومت و حکومت از قید دیانت هستیم. ما مصرّانه خواستار برابری دینی و مذهبی، اندیشگی، جنسیّتی، زبانی و قومی و به رسمیّت شناختن تکثّر سبک زیست برای همه شهروندان ایرانی هستیم ـــ برابری‌خواهی برای تمامی شهروندان ایرانی همچنین شامل حال کسانی می‌شود که به ناحقّ از حقّ شهروندی ایران محروم شده‌اند (مانند متولّد شدگانِ از مادری ایرانی و پدری غیر ایرانی).
از نظر ما یک نظام جمهوریِ پارلمانی بدون هیچ حقّ ویژه‌ای برای هیچ فرد، قشر، دین، مذهب، زبان، قومیّت و خاندانی بهترین مدل در عصر کنونی برای تحقّق اهداف سیاست‌ورزی اخلاقیِ مبتنی بر عدالت، رفع تبعیض، آزادی، دموکراسی و همبستگی اجتماعی است ـــ سیاستی که درون‌مایه ادیان توحیدی نیز مبلّغ و مروّج آن‌اند.
امضاء:
حسن یوسفی اشکوری
محمد جواد اکبرین
عبدالعلی بازرگان
رضا بهشتی معز
سروش دباغ
محمود صدری
رضا علیجانی
حسن فرشتیان
یاسر میردامادی
صدیقه وسمقی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر