اراده
فیروز نجومی
آغاز یک پایان فرا رسیده و ناقوس مرگ نظام ولایت هم در سراسر کشور وجهان طنین افکن گردیده است. چرا که این خیزش خود جوش و ناگهانی دو عرصه را هدف قرار داده است، عرصه دین و قدرت. شعاری بهتر از "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" نمیتواند بازتابنده این واقعیت باشد. جرقه این آغاز و یا آتش فرا گیر، در خطه خراسان بوسیله حجت السلام علم الهدا، امام جمعه و فرمانروای مطلق شهر "مقدس" مشهد و متولی استان رضوی، یکی از ثروتمندترین کنسرسیومها در ایران و منطقه ، ابراهیم رئیسی، فرشته مقرب بارگاه خدا خامنه ای زده شد.
بسی بسیار غره بخود، حجت الاسلامها، حتی نمیتوانستند حدس بزنند در کنار انبار باروت جرقه را میزنند و خرمن خشم مردم را بآتشی میکشند، آتشی که زبانه میکشد و بسرعت گسترش مییابد. چنین نیز شد. چیزی بطول نکشید که بعداز مشهد آتش، طبق گزارشهای رسمی، حدا اقل به 40 شهر کوچک، شهرهایی که در سه دهه پیش، قصبه ای بیش نبودند سرایت نمود.
خداوند خامنه ای و همردیفانش حتی بمغز شان هم خطور نمیکرد که تخریب زندگی روستائی و افزایش جمعیت از 30 میلیون در 1357 به چیزی نزدیک به 80 میلیون در شرایط کنونی، بقای استبداد مضاعف دین و قدرت در معرض خطر قرار دهد. چرا که نظام حاکم برهبری خداوند خامنه ای، باینده اندیشه نمیکند. آینده ملت و کشور در آنها اضطراب و تشویش ایجاد نمیکند. چون آنها سر در آخور گذشته دارند. این ماهیت نهاد فقاهت است. آنها با "علم" و "دانشی" سر و کار دارند که ریشه از دورانی برگرفته که بشر در دوران طفولیتش بسر میبرده است، دورانی که از انسان جز "تسلیم" و "اطاعت" و "فرمانبری" چیز دیگری نمیخواستند. حتی الله، خداوند یکتا و یگانه که دارای علم لایتناهی ست، از بشر شناختی ندارد. چه اگر داشت او را با صدور "احکامی" مستقل از زمان و مکان، ببند نمیکشید و باسارت در نیمآورد. نسلی که بپا خواسته است به تبعیت از روحانیون از گذشته روی بر گرفته و به آینده مینگرند.
در این چهار دهه نظام ولایت، چنان در اندیشه بازگشت بگذشته غرق بوده و هستند. هر گامی که بجلو بر داشته اند دوگام بعقب بازگشته اند. اسلامیست های ولایتمدار فکر میکردند و هنوز هم که زمان ساکن ایستاده است و یا بمیل آنها حرکت میکنند. حال آنکه تحولات و دگرگونی ها بطور ساختاری بوقوع می پیوندند بدون آنکه علما و فقها برهبری ولی فقیه بدان توجهی نشان دهند و یا به پی آمدهای آن بیاندیشند. مرجع تقلیدی که هنوز فکر میکند در اینترنت را باید مهر و موم کنند، از درک تبدیل یک قصبه به یک شهر و افزایش چندین برابر جمعیت در زمان کوتاهی، ناتوانند. در این شهرها اکثرا جوانانی، دانا و آگاه و فارغ از هرگونه علائق دینی، مدرسه رفته و دانشگاه دیده اند و بیش از طلبه های حوزه های علمیه با تکنولوژی جدید آشنا و در بکارگیریشان مهارت دارند. آنها نه تنها با یکدیکر میتوانند ارتباط با یکدیگر بر قرار کنند، بلکه با گوشی هایی که در دست دارند با جهان ارتباط بر قرار میکنند. با مشاهده جهان بخود مینگرند و آنچه که دارند مقایسه میکنند با آنچه که میتوانستند داشته باشند، احساس محرومیت میتواند انگیزه ای باشد بس بسیار قوی برای بپا خاستن.
آیت الله های حاکم بر جامعه، فکر میکنند، ایمان و باور بارزشهای دینی، جمعیت تازه پا بسن گذاشته را متحد طبیعی انها میکند. بعید بنظر میرسد که اسلامیست های حوزه ای و یا دانشگاهی، بتوانند به نیازهای مادی و معنوی نسل کنونی توجه نموده بآنها همچون یک انسان بنگرند و نه یک "بنده" و یا "رعیت،" انسانی که دارای حق و حقوق است، انسانی که می اندیشد، عقل و خرد بکار گیرد و بر خود فرمان راند، انسانی که از قید و بند دین و سنت رهایی یافته و عروس آزادی را در آغوش کشیده است.
در واقع نسلی که در دامن حکومت دین اسلام پرورش یافته، اگر دین "ستیز" نباشد از دین بیزاز است. چه این نسل، نسلی ست که دین را همچون نیاکانشان بارث نبرده اند. باورها و ارزشهای دینی در ذاتشان نهاده نشده است. چون دین همه جا بر سر راهش قد علم کرده است. آنها را مورد اذیت و آزار قرار داده است. نه تنها باجبار باید دروس علمی را بیاموزند تا مراحل مختلف تحصیلی را بگذرانند، بلکه دین بصورت نگهبان در دروازه های مدارس و دانشگاه ها به تفتیس و بازرسی دانش آموزان و دانشجویان میپردازند. نسل امروز بخوبی فهمیده است حکومت فقاهتی بزرگترین بازدارنده پیشرفت در تمام عرصه های علمی، هنری، صنعت و تکنولوژی ست، بویژه اگر فاقد استفاده تسلیحاتی باشند. نسل امروز چگونه میتواند با مرجع تقلیدی کنار بیاید و "مقلد" و یا فرمانبر او باشد وقتی برچیدن بساط اینترنت را توصیه نموده و با گوشی های جی 3 بخاطر عدم زیرساخت های لازم برای کنترل کاربر، بمخالفت بر میخیزد و ورود خانمها باستادیوم ورزشی را مقایر قواعد و مقررات شریعت اسلامی تعریف میکند.
سن و سال خیزشگران و شعارهایی که سرمیدهند نشانی ست بر وجود اراده معطوف به رهایی و آزادی و نه لزوما از سر درد گرانی و بیکاری و فقرو گرسنگی. نه اینکه ورشکستگی اقتصادی دارای اهمیتی چندانی در زندگی نیست، خیر. بلکه در یک جامعه فراطبقاتی مطالبات اقتصادی لزوما به همبستگی و پیوندها اجتماعی نمیانجامد. کشور ونزوئلا دیر زمانی ست دست بگیران بحران سخت اقتصادی ست، مواد مصرفی بسیار نادر و کمیاب اند، با وجود اپوزسیون بسیار قوی هنوز نتوانسته اند نظام دیکتاتوری را براندازی نمایند، درحالیکه "مرگ بر دیکتاتور " و یا "مرگ بر خامنه ای،" شعارهایی هستند بازتابنده ماهیت فرا طبقاتی جامعه اسلامی. چه کسی خود را در مخالفت با «مرگ بر خامنه ای» می بیند. اگر هم اکنون طبقه ای در جامعه وجود دارد، بقول مارکس نه «طبقه در خود" است بلکه قشر روحانیت است که هم اکنون بشکل «طبقه ای برای خود» در آمده است با مناقع مشخص و تعریف شده. هم متشکل اند در سازمانها گوناگون در حفظ آن منافع قشری. بنا براین "مرک بر خامنه ای،" نه تنها شعاری استراتژیک است بلکه بیانگر احساساتی ست فرا طبقاتی و بنا براین میتوان گفت برخاسته از اراده ایست معطوف برهایی و آزادی.
اکر نسل امروز سر به قیام برداشته و دست به "کفرگویی" زده و فریا برآورد «مرگ برخامنه ای» در عمر کوتاه خود تجربه کرده است که در جامعه ای که خدا محور است مرز بندی های بین ظاهر و باطن، بین دروغ و حقیقت، بین فریب و صداقت، زهد و ریاکاری، آزادی و بیعاری، خود مختاری و بندگی در هم ریخته شده اند. چرا که محور الله است نه انسان. پس همه چیز همراه است با ابهام و رمز و راز بدلیل ماهیت الهی شان. از سیاست پیشه و قدرتمدار میتوانی انتظار دروغ، فریب و ریا داشته باشی و دستان پاک شان را آلوده به کثافات ببینی. اما در این دوران، دیندار حرفه ای، آنکه عمر خود را صرف شناخت خداوند یکتا ویگانه، الله میکند، سیاستمدار و قدرتمدار شده است. نسل امروز، دروغ را از زبان کسی میشنود که مظهر دین است و بر فراز منبر زهد و تقوا، خطبه خوانی میکند. ثروت و قدرت را انباشته در دست کسانی مشاهده میکند که حرص و طمع، مادی گرایی و افزون خواهی را محکوم نموده و زاییده جوامع سرمایه داری میدانند، جوامعی که از راه خدا انحراف گشته، فریب شیطان را خورده اند. به تجربه نیز آموخته اند که آموزگاران "مقاومت و سلطه ستیز،" خود از بزرگترین سلطه گران اند.
تا اینجا، خیزشگران جوان نشان داده اند که حاضر نیستند که اشتباهات نسل های گذشته را تکرار کنند، اینست آن چیزی را میخواهند که با طبیعت شان ساز گار است، اراده معطوف برهایی و آزادی.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر