اینروزها اصلاحطلبان درصددند تا به فضای نا-سیاست که جامعه را به سیطره خود درآورده غلبه کنند. آنان بهدنبال مفاهیم و راهکارهایی هستند تا مردم را از خمودگی سیاسی خلاص کنند. از اینرو ناگزیرند شرایط موجود را نقد و براساس تحلیل خود مفاهیمی را به جامعه پرتاب کنند، اما این مفاهیم چون شهابسنگ نرسیده به مردم در آسمانِ سیاست خاموش و محو میشود.
اصولگرایان از وضعیت موجود تلقی دیگری دارند و ناراضی هم نیستند. اگر برخی از آنان لب به شکایت میگشایند بیش از آنکه در پیِ تحول یا کنشی سیاسی باشند، سودای منفعتی در سر دارند؛ ازاینرو اصلاحطلبان و جامعه نمیتوانند روی انتقادات و گلایههای آنان حساب باز کنند و با مفاهیمی چون آشتی ملی و «صلح دوفاکتو» به استقبالشان بروند. آنچه اصلاحطلبان را از اصولگرایان اعتدالی و تندرو جدا میکند، موضعگیریشان در مسائل جهانی و منطقهای است.
اصولگرایان از وضعیت موجود تلقی دیگری دارند و ناراضی هم نیستند. اگر برخی از آنان لب به شکایت میگشایند بیش از آنکه در پیِ تحول یا کنشی سیاسی باشند، سودای منفعتی در سر دارند؛ ازاینرو اصلاحطلبان و جامعه نمیتوانند روی انتقادات و گلایههای آنان حساب باز کنند و با مفاهیمی چون آشتی ملی و «صلح دوفاکتو» به استقبالشان بروند. آنچه اصلاحطلبان را از اصولگرایان اعتدالی و تندرو جدا میکند، موضعگیریشان در مسائل جهانی و منطقهای است.
اصلاحطلبان با اصولگرایان شاید در مسائل جهانی به توافق برسند اما در مسائل منطقهای (خاورمیانه) بعید است به اتفاقنظری جدی برسند. این شکاف، شکافی استراتژیک است که با مفاهیم سیاسی و حقوق بینالملل همچون «صلحِ دوفاکتو» و از ایندست پُر نمیشود. از همینجا میتوان به یکی از خصایص اصلاحطلبان اشاره کرد که موجب خسارات بسیاری شده است و آن چیزی نیست جز اینکه آنان همواره تلاش کردهاند تا بهنوعی فضای خالی سیاست را پر کنند و هرگز اجازه ندهند این شکاف خالی از سیاست که محل تنش و تعارض و خلقِ امر سیاسی است، شکل بگیرد. آنچه بین اصلاحطلبان، از یک سو و اصلاحطلبانِ نودوششی و اصلاحطلبانی که از بد حادثه در این جریان افتادهاند و اصولگرایان معتدل و تندرو از سوی دیگر فاصله میاندازد، بیش از هر چیز مسائل خاورمیانه است.
مسائل خاورمیانه، از مسائل مهم و حیاتی سیاستِ ایران است که سیاست داخلی هم آن را رقم میزند. با نادیدهانگاری یا از سر بازکردن این مسائل هر تحلیل و مفهومی ابتر میماند. این تحلیلها و مفاهیم قبل از آنکه به بدنه سیاست و جامعه برسد، دود شده و به هوا میرود؛ وضعیتی که هماکنون اصلاحطلبان خاصه دولت روحانی با آن دستبهگریبان هستند. با این تفاوت که دولت روحانی در بعضی مواقع از این وضعیت سود برده و مباحث مناقشهبرانگیز ازجمله تصویب لایحه «سازمان نظام رسانهای» را در دستور کار قرار میدهد. لایحهای که در صورت عملیاتیشدن تیر خلاصی به رسانههای مستقل و نیمهجان کشورمان خواهد زد.
اینک، یکی از وظایف جدی اصلاحطلبان، تحلیل و موضعگیری درباره این لایحه است. لایحهای که رکن چهارم دموکراسی را به خطر میاندازد. گرچه اصلاحطلبان بیش از گذشته دستشان خالی است. آنان دولت دارند و ندارند و دسته چاقوی کندهکاریشدهای را بر کف دارند که تیغه ندارد. از این منظر تلاشِ مدام برخی از اصلاحطلبانِ بیرون دولت برای تغییر وضعیت از طریق خلق و بهکارگیری مفاهیم سیاسی موجود قابل درک است. گرچه این پرسش پابرجاست که آنان از طرح مفاهیم جاافتاده سیاسی و حقوقی چه معنایی را مُراد میکنند یا پرسشهایی ساده از ایندست که وقتی از «آشتی ملی» یا «صلح دوفاکتو» حرف میزنند، دقیقا منظورشان چیست؟ اختلافنظر و مناقشات سیاسی با دیگر جناحها در چه مباحثی است که باید بر سر آن به توافق و آشتی رسید؟ اصلاحطلبان با ناگفتهگذاشتن این اختلافنظرها مسئولیت فهم آن را به دوش مخاطبان میگذارند و ازاینرو بسیاری از مسائل مهم در پرده ابهام باقی میماند..
بهراستی موضع اصلاحطلبان در برابر مسائل خاورمیانه و نقش ایران در سوریه و عراق چیست؟ اگر بینظرند، این بینظری از جریان سیاسی مهمی چون اصلاحات پذیرفتنی نیست. اگر موافقاند، چرا آن را علنی اعلام نمیکنند و اگر مخالفاند چرا آن را بر زبان نمیآورند تا دلایل متقن مخالفتشان را نه برای حال، که دستکم برای تاریخ به ودیعه بگذارند. این مسئله تنها یکی از موارد اختلاف فیمابینِ اصلاحطلبان با دیگر جناحهاست. اصولگرایان نشان دادهاند بیش از آنکه دلبسته آشتی با اصلاحطلبان باشند، بهدنبال منافع خود و تحکیم روابطشان با نهادهای رسمیاند.
حتی اگر حوادث سالهای اخیر بهدست فراموشی سپرده شود و طرفین منازعه از خیر و شر آن بگذرند، باز موارد دیگری پیشِروی اصلاحطلبان و اصولگرایان هست. آیا وقتی از «آشتی ملی» حرف میزنیم، منظور گذر از حوادث سالهای اخیر و بازگشت به مناصب و جایگاههای دولتی است. بعید است اصلاحطلبان که طعم استقلال و مردمیبودن را چشیدهاند، چنین سودایی در سر داشته باشند؛ آنهم در آستانه فصل سرد عمر خود که برف سفیدی بر سرشان نشسته است و در شرایطی که مردم برای بار دوم و بهاعتبار برخی از اصلاحطلبان به دولت روحانی آری گفتند و چهبسا این آخرین آریگویی مردم به اصلاحات باشد. آنچه بیش از هر چیز به ذهن خطور میکند، دلسوزی اصلاحطلبان برای ایران و آینده آن است.
اما پرسشی دیگر در اینجا مطرح میشود: آیا اصولگرایان با آنان در این زمینه همداستان هستند؟ نهادهای رسمی و بهتبع آن اصولگرایان بارها اعلام کردهاند که یکی از دستاوردهای آنان سیاستهای منطقهای است. آیا اصلاحطلبان با این نظر موافقاند؟ فارغ از مخالفت یا موافقت با این مواضع بهنظر میرسد، اصلاحطلبان بیش از هر چیز انتظار دارند بهعنوان جریانی سیاسی که پایگاهی جدی در میان مردم دارد، طرف مشورت نهادهای رسمی قرار گیرند. اصلاحطلبان آگاهاند سرنوشت کشور هرچه باشد، سرنوشتِ آنان نیز هست. از این منظر است که تلاششان برای آشتی ملی یا مشارکت در آینده سیاسی ایران معنا پیدا میکند. وضعیت اصلاحطلبان وضعیتی تراژیک است. با اینکه مردم را پشت سر دارند و دولت روحانی نیز با آنان بیگانه نیست، اما همچون غریبهها در پی آشتی ملی میگردند. اصلاحطلبان بدون اینکه خود بخواهند تابع حذف و ادغام در سیاست داخلی ایران شدهاند.
از: شرق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر