صفحات

۱۳۹۴ آذر ۱۹, پنجشنبه

امروز استقلال جنبش دانشجویی در گفتار غالب حکومتی اهمیت فراوانی دارد


             منیره برادران

حادثه خون‌باری که روز ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ رخ‌داد و منجر به کشته شدگان سه دانشجو، بزرگ نيا، قندچي و شريعت رضوي، به مجروح شدن و دستگیری افرادی شد، 

از اهمیت تاریخی برخوردار است. این اولین اعتراض علنی بعد از کودتای ۲۸ مرداد آن سال بود، اعتراض به سفر نیکسون، رئیس جمهور آمریکا. این اعتراضات از دو روز پیش با ورود دنيس رايت، کاردار سفارت انگليس به تهران شروع شده بود. خصلت این اعتراضات، علیه دیکتاتوری محمد رضا پهلوی و طراحان کودتا، دولت آمریکا و انگلیس بود. این پیشینه بود که روز ۱۶ آذر را به نماد جنبش اعتراضی دانشجوئی تبدیل کرد و سنتی پایه گذاشت، که بعد از گذشت شش دهه همچنان تداوم دارد.

تا زمانی که آزادی دربند باشد، ۱۶ آذر سمبل مبارزه دانشجوئی با استبداد خواهدماند. آزادی برای اندیشیدن، نقد و بیان نظرات،
لازمه کسب علم و معرفت و پژوهش است. استبداد حضور مزاحمی است بر فضای دانشگاه و زندگی تحصیلی دانشجو؛ ولی برای دانشجو رودروئی با استبداد تنها محدود به حضور آن در دانشگاه نیست. دانشجو که نقطه اتصال و برآمد طبقات و منافع گوناگون جامعه است، تنوع انتظارات جامعه را نمایندگی می‌کند و نسبت به بی‌عدالتی‌های جامعه حساس است.


دانشجویان جمعیت ثابتی را تشکیل نمی‌دهند، می‌آیند چندسالی می مانند و می‌روند ولی دانشگاه، جایگاهی که انتقاد و اعتراض لازمه وجودی‌اش است، ثابت می ماند. این جایگاه چیزی فراتر از مکان است، دانشگاه امکان جمع شدن را فراهم می‌آورد، تجمع جوانانی از طبقات و شهرهای مختلف با علائقی گوناگون، که در ارتباط باهم گاه صاحب منافع مشترکی می‌شوند. و این در حالی‌است که در جوامع استبدادی امکان جمع‌شدن، رابطه‌های جمعی و مبادله فکری تقریبا غیرممکن است. و زندگی دانشجوئی خصلت دیگری هم دارد: دانشجو تا حدودی از قیدوبندهای دست وپاگیر زندگی خانوادگی و شغلی بوروکراسی جامعه برکنار است و قدری با فراغ بال می‌تواند درگیر مسائل سیاسی شود.


جایگاه ۱۶ آذر از یک طرف جنبه نمادین آن در اعتراض مبارزه است و از طرف دیگر مهر خشونت حکومتها را بر خود دارد. وضعیتی که به اعتراض ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ و سرکوب خشن دانشجویان انجامید، همچنان برجاست. انقلابی شد، پهلوی رفت و جمهوری‌ اسلامی آمد، حکومتها عوض شدند، لباس اصول گرا و اصلاح طلب به‌تن کردند، ولی همگی در سرکوب جنبش دانشجوئی، کم و بیش تقریبا یک‌سان عمل کرده‌اند و دیکتاتوری، نظام حاکم مانده‌است.

دانشگاه‌ها در طول تاریخ تقریبا هشتادساله‌شان، شاهد حوادث گوناگونی بوده و دوره های مختلفی را پشت سرگذاشته اند ولی در این سیر رویدادها ۱۶ آذر است که به خاطره جمعی دانشجوئی راه یافته‌است.

ب- نقش"۱۶ آذر" در رابطه با وضعیت امروز جنبش دانشجوئی

۱۶ آذر سمبل جنبش اعتراضی دانشجوئی است و این در بطن خود، به معنای استقلال از حکومت و جناح‌های قدرت است. هر حرکت و تجمع دانشجوئی میراث‌دار ۱۶ آذر نیست. تشکل‌های وابسته به حکومت، که در دهه خفقان ۶۰، بعد از تصفیه دانشگاه‌ها از صداهای مخالف و منتقد، دستگیری، اعدام و اخراج دانشجویان و استادان، که دانشگاه‌ها را در دست گرفتند و وارد بازی‌های قدرت شدند و حتی نمایندگانی به مجلس فرستادند و در سال ۵۹ در هماهنگی با جناح غالب حکومتی سفارت آمریکا را اشغال کردند، هیچ پیوندی با سنت ۱۶ آذر ندارند. آن تجربه ها، از درون شکست خورد و جنبش دانشجوئی خصلت ضداستبدادی و آزادی‌خواهی خود را بازیافت و در دو دهه گذشته شاهد حضور برجسته و تاثیرگذار آن در حرکات ضداستبدادی و آزادی‌خواهی بوده‌ایم.

ولی چرا حضور اعتراضی دانشجوئی در دو-سه سال گذشته کمرنگ شده‌ و به انفعال گرائیده‌است؟ تاجائی‌که با مسامحمه می‌توان از افت آن صحبت به میان آورد. آیا تشدید سرکوب به‌ویژه پس از کودتای انتخاباتی ۸۸ عامل این کم‌تحرکی بوده‌است؟ بدون‌شک دستگیریهای گسترده، صدور احکام قضائی، ایجاد فضای ارعاب دائمی، محرومیت از ادامه تحصیل و فشارهای دیگر در فضای یاس و سرخوردگی در جامعه ناشی از شکست جنبش سبز باید دلیل اصلی این کم‌تحرکی باشد. فشارهای طاقت فرسا موج عظیم مهاجرت و تبعید به خصوص در میان قشر جوان را در پی‌داشت. گزارشها می‌گویند میل به ترک کشور در هفت سال گذشته بیش از هر زمان دیگری بوده است. بر همه اینها باید وضعیت نگران کننده ناشی از جنگ و ترور در همسایگان ما، که کشورها را به نابودی می‌کشاند، افزود.

در چنین بستر اسف‌باری، گفتار نازل و کم‌عمقی سربرآورده، که نه جائی برای بحث و جدل، بلکه در اساس توجیه و گسترش انفعال را هدف خود دارد. این گفتار نارضایتی از وضعیت موجود را به ایده‌آل کردن گذشته پیش از انقلاب پیوند می‌زند تا با بی‌زاری از انقلاب، هر نوع تحول خواهی و تغییر را مصداق خشونت و تکرار سناریوی انقلاب بهمن ۵۷ قرار دهد. جالب این جاست که خود رژیم، که حاکمیت سیاه‌اش را مدیون آن انقلاب است، بیش از همه به این باور دامن می‌زند. جمهوری اسلامی، ایدئولوژی و حکومتش را در بهره‌گیری از تناقض‌ها بنا گذاشته و پیش می‌برد. رژیم به خوبی به نارضایتی گسترده در جامعه آگاه است و به خوبی می داند که دیگر نمی تواند بدترشدن وضعیت اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی را نسبت به پیش از انقلاب انکار کند. آگاه است تبلیغات سالهای اول پس از انقلاب امروز دیگر خریداری ندارد. ولی به این هم آگاه است که دوره پیش از انقلاب هم، دوره‌ای است سپری‌شده و خطر نه در نوستالژی بازگشت به گذشته، بلکه در امید به آینده و تغییر است. این گفتار، از انفعال ایدئولوژی می سازد یا بهتر بگوئیم ایدئولوژی انفعال است و قادر است با هر حکومتی پیمان وفاداری بندد، با گفتار اعتدال حکومت روحانی، البته بیشتر جفت‌و جور است.

آیا این گفتار، که در میان ایرانیان خارج از کشور هم حی‌و‌حاضر است و رسانه‌های پرقدرتی آن را تقویت می کنند، در فضای دانشگاه‌های ایران هم راه باز کرده است؟ آیا کم تحرکی سالهای اخیر در جنبش دانشجوئی بی تاثیر ازاین گفتار نیست؟ من پاسخ قطعی به این سوال ندارم.

ج- به نظر شما کدام شکل و شیوه مبارزه و چه خواست هائی می بایست در جنبش دانشجوئی برجسته شوند.

به نظر می رسد امروز جامعه ما بیش از هر زمانی از فقر و کمبود دیدگاه‌های انتقادی رنج می‌برد. دانشگاه می‌تواند مروج اندیشیدن، پرسش گری و نقد گفتار غالب باشد. گفتار "اعتدال" و ستایش انفعال و بدبینی همراه با بیزاری از تغییر و حرکت، که سعی کردم آن را در پاسخ به سوال دوم، قدری توضیح دهم، باید مورد نقد جدی قرار گیرد. امروز استقلال جنبش دانشجوئی از گفتار غالب حکومتی اهمیت فروانی دارد و می تواند راهی به خروج از یاس و بن‌بست‌های موجود بگشاید و به تحرک دانشگاه بیانجامد. در این راستا توجه به مسائل فکری، پرورش گفتمان‌هائی مبتنی بر پژوهش و استدلال اهمیت ویژه ای می‌یابد. بحث و تفحص به آزادی نیاز دارد، آزادی بیان، فضائی برای آزاداندیشیدن و نیز آزادی‌های سیاسی. اگر اینها به خواست‌های دانشجویان تبدیل شوند، چقدر می توانند تاثیرگذار باشند. ولی تجربه‌های ما و اصولا تجربه‌های جنبش دانشجوئی در دیگر کشورها نشان داده که تاثیرگذاری جنبش دانشجوئی عموما در جنبه اعتراضی آن است. اعتراض به سانسور، بستن روزنامه‌ها، دستگیری و تهدید و ارعاب دانشجویان و روزنامه نگاران، سرکوب کارگران سیاست‌هائی که خشم بخش بزرگی از جامعه را برانگیخته، شاید به شکستن فضای سکون و بی‌تحرکی کمک کند.

همچنین جنبش دانشجوئی نمی تواند نسبت به سیاست‌های زن‌ستیز رژیم بی‌اعتنا باشد. سیاست حذف زنان از بازار کار و رشته‌های تحصیلی، جدائی جنسیتی در کنار دیگر محدودیت‌ها، در درجه نخست دانشگاه را نشانه گرفته‌است. به رغم این محدودیتها، زنان نیمی از دانشجویان –بیشتر یا کمتر- را تشکیل می‌دهند و در جنبش‌های اعتراضی سال ۸۸ و پیشتر نقش مهمی ایفا کردند. اعتراض به قوانین و مقرراتی که به قصد دورنگه داشتن زنان از صحنه های عمومی وضع می‌شوند، تنها به عهده زنان نیست و نباید آنها در مبارزه‌شان تنها گذاشته شوند. از کمبودهای فکری جامعه ما، یکی هم عدم توجه عمومی به فمینیسم بوده‌است. بحث‌های نظری روی این موضوع‌ها، باید در دانشگاه راه شایسته خود را بیابد، و نه فقط در حد بحث‌های آکادمیک و فرهنگی، بلکه درگیرشدن با درک و سیاست‌های حاکم زن‌ستیزانه.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر