صفحات

۱۳۹۴ آذر ۱۱, چهارشنبه

عموم جوانان غربی یا همین جوانان ایرا نی ، رهبری با کدامیک باید سخن بگوید








                       شهرزاد موسویان
 کلمه 
در کمتر از یک سال، آیت الله خامنه ای دو نامه برای جوانان غرب نوشته است. ایشان هر دو بار بعد از عملیات داعش در کشوری مانند فرانسه در صدد برآمده تا با رفع اتهام از خود و حاکمیتی که آن را رهبری می کند، به انتقاد از داعش و غرب بپردازد و برای “عموم جوانان غرب” توضیح دهد که اسلامی که داعش متعلق به آن است با آنچه نبی اکرم به بشریت عرضه کرد تفاوت ماهوی دارد.
نفس نامه نگاری و ارتباط با افکار عمومی همواره مورد تقدیر و ستایش است، مشروط بر آنکه پرسشی مطرح شده باشد و آنگاه ایشان که فرصت پاسخگویی به جوانان کشور را ندارند، در صدد پاسخگویی به جوانانی برآیند که بی شک قادر به خواندن نامه ای به زبان فارسی نبوده اند و همچنین با توجه به سابقه ای که از نامه اول به جا مانده است، علاقه مندی هم به دریافت چنین نوشتاری ندارند.
اما اینکه آیت الله خامنه ای چرا احساس نیاز می کنند تا با این جوانان که شاید بسیاری از آنان حتی نام او را هم نشنیده اند، نامه نگاری یک جانبه کند، علامت سوال بزرگی است که افکار عمومی کشور و جامعه ایرانی خارج از کشور از خود می پرسد. طی نزدیک به سه دهه حاکمیت رهبری جمهوری اسلامی همواره همه تریبون ها به طور یک جانبه در اختیار آیت الله خامنه ای بوده است و هر از گاهی که لازم دانسته باشند با ترتیب سخنرانی، برگزاری نماز جمعه، بیانیه و اطلاعیه نقطه نظرات خود را مطرح می کنند. در دمکراتیک ترین حالت، جمع گزینش شده ای از دانشجویان و شاعران و هنرمندان هر از گاهی به حضور ایشان می روند و به مصالح دفتر آیت الله سوال و پرسش هایی را مطرح می کنند، اما تاکنون دیده نشده است که ایشان به خبرنگار و روزنامه نگاری اجازه داده باشند تا در این دیدارها و جلسات پرتعداد سوال و پرسشی را مطرح کند.
در واقع آیت الله خامنه ای همواره متکلم وحده بوده است و به واسطه سابقه خطیب بودنی که از سالهای قبل از انقلاب با خود به همراه دارد، حتی در مقام اولین شخص یک نظام سیاسی نیز، به خود اجازه می دهند بدون توجه به تبعات و پیامدهای سخنان، هر آنچه را که به ذهنش می آید بیان کرده و گاه به خاطر یک اظهار نظر و موضع گیری نابجا مدتها کشور را با بحران در روابط بین الملل رو به رو کنند.
اما پرسشی که افکار عمومی را به خود مشغول کرده است، این است که ایشان به واسطه کدام نقش با جوانان غربی مکاتبه می کنند و هدفشان از چنین نامه نگاری هایی چیست؟ امضای نامه با نام “سیدعلی خامنه ای” آیا نشان از آن دارد که ایشان به تبع شخصیت حقیقی خود در صدد مکاتبه و نامه نگاری برآمده اند که اگر چنین است، چرا باید اموال عمومی اینچنین مورد استفاده برای تبلیغ نامه ای باشد که به جرات می توان گفت شاید حتی صد نفر هم به خود زحمت ندهند به آن نگاهی بیندازند.
اگر قرار بر بیان موضع گیری و اظهار نظر باشد که ایشان به طور تقریبی هر هفته به مناسبتی جلسه سخنرانی دارند و می توانند نسبت به هر چیزی که می خواهند اظهار نظر کرده و موضع گیری کنند. کدامیک از مشاوران آیت الله به ایشان گفته اند که جمع معتنابهی از جوانان غربی در انتظار نامه نگاشتن شما لحظه شماری می کنند؟ و در دنیایی که شبکه های اجتماعی در دنیای مجازی حتی جای رسانه های رسمی و پرمخاطب را گرفته است، چه لزومی دارد که ایشان مواضع همیشگی خود را باز مکتوب کرده با به نام مخاطبی دیگر منتشر کند؟
با نگاهی به دو نامه ای که طی سال جاری از سوی آیت الله خامنه ای منتشر شده است، می توان گفت هیچ نکته تازه ای در این مکتوبات وجود ندارد، ضمن اینکه خطاب کلی نامه “به عموم جوانان در کشورهای غربی” معنایی ندارد که ایشان در این ضیق وقت، زحمت کشیده و با آنان نامه نگاری می کند.
نوشتن نامه بدون پاسخ به عموم جوانان غربی در حالی صورت می گیرد که طی سالهای گذشته از سوی زندانیان سیاسی، فعالان مدنی، نویسندگان و هنرمندان، دانشجویان، مادران و پدران زندانیان سیاسی و …. نامه های متعددی در خصوص سیستم ناعادلانه قضایی، تبعیض در حقوق شهروندی، حیف و مال بیت المال، شکنجه و بدرفتاری با زندانیان، رسیدگی به حادثه کوی دانشگاه و … به آیت الله خامنه ای نوشته شده و متاسفانه تاکنون حتی یک خط پاسخ به این همه نامه داده نشده است؛ و نه فقط این، بلکه بسیاری از نویسندگان نامه ها به حبس و محرومیت های سیاسی و مدنی محکوم شده اند. این در حالی است که رهبری بر اساس قانون اساسی موظف و مکلف به پاسخگویی است و حتی پیش از آنکه کسی مکتوب و رنجنامه ای روانه دفتر ایشان کند، بر اساس شرع مقدس و قانون اساسی ایشان وظیفه دارد به مسائل و احیانا مظالمی که در قلمرو حاکمیت ایشان انجام می شود، پاسخگو باشد.
اگر رهبری احساس می کند که “عموم جوانان غرب” همان هایی که ایشان نگران هستند نکند از سوی جوانان ایرانی الگو برداری شوند، درخور نامه نگاری هستند، چه خوب بود که ایشان در پاسخ به افکار عمومی و سوالات و پرسش های مختلفی که در مقاطع مختلف از سوی دانشجویان و جوانان و کلیه آحاد مردم مطرح شده است، حتی اگر پاسخگو نیستند، حداقل روشنگری کنند.
در این سه دهه حاکمیت آیت الله خامنه ای پرسش های مختلفی از سوی مردم مطرح شده است. لازم نیست برای این سوالات تحقیق دانشگاهی صورت گیرد، کافی است که یک روز با یکی از وسایل نقلیه عمومی در شهر رفت و آمد کنید تا ببینید مردم چه پرسش هایی دارند. مردم می پرسند اگر مملکت دولت و حکومت دارد، بودجه کلان برای دیوانسالاری ۲۵ هزار نفری دفتر رهبری با کدام منطق تخصیص داده می شود؟ اگر بر اساس قانون اساسی وظیفه رهبری نظارت بر عملکرد سه قوه است، چگونه است که ایشان نسبت به این همه بی عدالتی در قوه قضاییه و سیستم حقوقی کشور نه تنها هیچ واکنشی نشان نمی دهند بلکه در جایی که قرار است یکی از غارتگران بیت المال محاکمه صوری شود، دستور می دهند که قضیه را “کش” ندهید؟
مردم می پرسند وقتی شهروندان برای یک بدهی ساده بانکی ممنوع الخروج هستند، چگونه است که صاحبان پرونده هایی که منافع ملی را خدشه دار کرده است، به راحتی از کشور خارج می شوند؟
چگونه است که بعد از سالها هنوز عاملان و آمران حمله به کوی دانشگاه و کشتار دانشجویان شناسایی و محاکمه نشده اند؟
چگونه است که دفتر مراجع و علمای تقلید و سخنرانی ها و جلسات علمی و سیاسی از گزند خودسرها در امان نیست؟ چگونه است نیروی انتظامی تحت امر فرماندهی ایشان در تامین امنیت شهری عاجز است و هر روز در گوشه و کنار شهر شاهد تجاوز و تعرض به شهروندان هستیم؟
چطور می شود بعد از شش سال هنوز سیستم امنیتی و اطلاعاتی کشور نتوانسته باشد، قاتل و ضارب سیدعلی مظلوم پسرخواهر میرحسین موسوی را شناسایی و به جزای عمل خود برساند؟
چگونه است که نخست وزیر محبوب امام و رییس مجلس امین امام نزدیک به پنچ سال است با دستور مستقیم ایشان در حصر و تنگنا هستند و ایشان حتی حاضر نیستند در یکی از سخنرانی هایشان به این موضوع اشاره کنند.
ای کاش آیت الله خامنه ای یک بار هم که شده به جای نامه نگاری به عموم جوانان غربی، به جوانانی که به واسطه سوء مدیریت دستگاه تحت امر ایشان از دین و نظام و انقلاب بریده شده اند و از هر فرصتی برای خروج از کشور استفاده می کنند، گفت و گو می کرد به آنان فرصت می داد تا بگویند که خواسته هایشان خیلی بزرگ نیست. می خواهند در کشوری که جمهوری اسلامی خوانده می شود فقط حق شهروندی داشته باشند. می خواهند از امنیت جانی و مالی بهره مند شوند. می خواهند زندگی کنند. از زندگی زیرزمینی خسته شده اند و می خواهند پرده نفاق و تزویر فرو ریزد و به جای پررنگ کردن شعائری که ریشه در اسرائیلیات دارد، اسلام اصیلی که دین آزادی و اختیار است داشته باشند. حال که ایشان باب نامه نگاری را باز کرده، ای کاش می شد به جای “عموم جوانان غربی”، همین جوانانی که حتی برای آب بازی و کوه پیمایی و اردوهای دانشجویی و …. تحت فشار و محدودیت قرار می گرفتند، برای آیت الله نامه می نوشتند و می گفتند اگر این چیزهایی را که در نامه هایت می نویسی قبول نداری، پس چرا در حکومت تحت امر شما ما باید چنین تجربه های تلخی داشته باشیم؟!


                                                                                                در باره سران فتنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر