رضاشاه، محمدرضاشاه و گروههای واپسگرای اسلامی و چپ
نیکروز اعظمی ـ به بهانه سالگرد "کشف حجاب" نقبی زنیم به سخن رضاپهلوی که گفته "پدر بزرگم معتقد بود تا وقتی زنان ایران آزاد نیستند، ایران آزاد نخواهد بود". طرح سه پرسش: ۱- آیا منظور از "ایران آزاد"، آزادی در وجه آزادی غرب بوده است؟ ۲-آیا رضاشاه مأموریت برای یکپارچه کردن ایران و برخی اصلاحات را داشته یا آزادیخواهی بوده که میخواسته مردمش به آزادی رسند؟ ۳-آیا در برهوت بی سوادی عوام و نخبگان و روشنفکران همسو با وی که این دومی فهم ناقصی از آزادی داشته و اصلاً مأموریتشان آزادی برای ایران نبوده، میشد الگوی "ایران آزاد" را پی گرفت؟ به این سه پرسش بطور اجمالی پاسخ میدهیم.
این است از مفهوم آزادی غرب در دوران "بیداری ایرانیان" و تشکیل "ایران نوین"، که هر دو متأثر از آن "آزادی بودهاند فهم و برداشت ناقصی در میان نخبگان و "روشنفکران" وجود داشته است. بعنوان مثال، تعبیر اغلب روشنفکران مشروطه از آزادی غربی، در سطح "حریت عرفانی و قرآنی"می چرخید. محتوای مفاد قانون اساسی مشروطه گواه بر این مسئله است. عوام که اصلاً موضوعش آزادی نبوده. از اینرو باید مواظب بود تا در زمانه ما، به بهانه پیشرفتهای اجتماع و جامعه در دوره حکومتهای پهلوی، مفهوم آزادی با چیز دیگر خلط نشود و مشارکت اجتماعی، آزادی القاء نگردد. عملکردهای رضاشاه را نمیتوانیم بر مبنای آزادی بسنجیم چونکه "آزادی" بمفهوم غربیاش مسئله آن دوران نبوده است. "کشف حجاب"، زمینهی رهانیدن زنان از جامعه سنتی و مشارکتشان در اجتماع و جامعه را فراهم نمود اما این نمیتوانسته بمعنای "ایران آزاد" باشد. و همانطور که گفته شده اصلاً رضاشاه و موضوع دوره رضاشاه، موضوع "ایران آزاد"نبوده تا وی اراده کرده باشد یا خواسته باشد بدان مبادرت کند در حالیکه یکپارچگی ایران اصل مسئله و موضوع این دوره است. اما محمد رضاشاه و مخالفانش را میتوانیم با میزان و معیار مفهوم آزادی بسنجیم.
"پدر بزرگ"[من] (از لفظ رضا پهلوی) تان مأموریت برای "آزادی ایران" نداشته چونکه فهم و درکِ مفهوم و طرح آزادی در این دوره بیشتر به طنز شبیه بوده تا واقعیت. مسئولیت اصلی پدر بزرگتان پیوند زدن و تجمیع مناطق گسستهی جغرافیایی از هم، در پیکرهای بنام ایران بوده و در این راه موفق هم شد. ایرانیان ساختن "ایران نوین" را مدیون رضاشاه بزرگ هستند. زمینهها برای ادامه مشارکت اجتماعی زنان در جامعهی زمان پدرتان باز میگردد به دوره پدر بزرگتان که مبتکر "کشف حجاب" بوده است. و بعلاوه فضای باز و مشارکت سیاسی، که در تحقق این دومی دل و دماغ نشان نداده یا حداقل ضعیف عمل کرده بوده. بدین صورت بود که عاقبت کار را نیروی واپسگرای جامعه رقم زد؛ بر مدرنیزاسیون جامعه تاخت، نوزاییِ "ایران نوین" را در نطفه خفه کرد، زمام امور و حکومت را در دست گرفت و "کشف حجاب" را نیز ملغا اعلام نمود.
"مشارکت اجتماعی زنان"، آزادی زنان نیست. آزادیِ مطلوب و رایج آن نوع آزادی ست که در همه شئون زندگی از جمله در شأن زندگی سیاسی بطور جدی تبلور یابد. آزادی واقعی پیش از هر چیز آزادی فرد است؛ اینکه فرد بتواند آزادانه فکر کند، در تخالفِ سیاست حاکم آزادنه سیاست دیگری را بیان دارد و این "بیان" تضمین شده باشد. آزادیِ فراگیر اجتماعی و سیاسی، آزادیِ مطلوب در یک جامعه پیشرفته است. پدربزرگ و پدرتان عاملان و حاملانِ دستاوردهای بزرگ در راستای تحولات اجتماعی و جامعه بودهاند که در صورت تداوم میتوانست به مشارکت سیاسی بیانجامد. اما قطعیت کلام پدرتان و لازم الجرا بودن آن و نیز کیش شخصیتش که از وی "سایه خدا" ساخته بود و نیز درک نادرست وی از مفهوم آزادی و آزادی غربی و همچنین واپسگرایی گروههای سیاسی شرکت کننده در شورش شیعی، این مشارکت را ناممکن کرد. تحت هیچ بهانهای از جمله بهانه دو قطبی بودن جهان آن روز و گروهها و دستجات وابسته به این دو قطب، نمیتوان چشم آزادی را کور کرد. مسئلهای که واقعیت دارد این بوده که پدر و پدربزرگتان و گروههای سیاسی زمان آنها، درک و تجربه از آزادی در مفهوم نظام سیاسی نداشتهاند. گروههای واپسگرای زمانِ شورش ۵۷، اصلاً آزادی اجتماعی را "ولنگاری" و آزادی اجتماعی زنان را "ارزشهای وارداتی غرب" و "قر و فر" جامعه زنان، القاء میکردهاند.
درست است که پدرتان به شدت مشوق و طرفدار دگرگونیهای اجتماعی بنفع پیشرفت جامعه بوده اما در راه استقرار آزادی سیاسی گام ننهاده بود و در این زمینه نمیتوانسته دستاوردی بنام وی مکتوب و مثبوت شود. ناگفته نماند اگر بخواهیم ارزیابی از مسئولیتها و عملکردهای پدرتان و گروههای واپسگرای فعال در شورش ۲۲ بهمن ۵۷ داشته باشیم بر خلاف آنچه امروز رایج است و بیشترین مسئولیت را متوجه "شخص اول مملکت" یعنی شاه میکند، من متوجه گروههای واپسگرا میکنم که آزادی اجتماعی دوره پدرتان را به قربانگاه اسلامگرایی بُرده و به بزرگترین تظاهرات زنان ایران علیه حجاب اجباری در فردای تأسیس حکومت اسلامی، وقعی ننهادند و از این بدتر، احتمال تشکیل "دولت میانه رو" را هم توطئه امپریالیسم میپنداشتند و به همینگونه القاء میکردند!!
در هر حال، بنظر میآید ایرانیان در این زمانه با شرایط نوین "نوزایی" مواجهاند. یعنی الگوی انقلابی زن زندگی آزادی، که در صورت موفقیت میتواند بنیاد نو را در دل تیرگیهای سنت فرهنگ اعتقادی، روشن کند. ظرفیت انقلاب زن زندگی آزادی شامل هر دو نوع آزادی اجتماعی و سیاسی، است. ساخته شدن شخصیتهای راستین و به میدان آمدنِ رهبران نمادین که الزاماً بایست از صافی این انقلاب عبور کرده باشند طلایه دارانِ همبستگی نسلهای ایران خواهند بود در برانداختن حکومت دینی ایران. اما چگونگی این "همبستگی" در فردای پیروزی، نه حاکمیت قدرت سیاسی فردی ست و نه تمرکز قدرت در خود و خاندان خود، بلکه در گسترهی میدانیِ تنوع قومی، اجتماعی و سیاسی باهم خواهد بود.
نیکروز اعظمی
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر