صفحات

۱۴۰۲ مهر ۲۰, پنجشنبه

 

Ahmad_Faal_2.jpg

دو مقوله درباره مسئله فلسطین، احمد فعال

مقوله اول: نفرت مولّد داعش است

یک دیکتاتور عاقل، دیکتاتوری است که مجال تولید نفرت در دشمناش را نمی‌دهد. نفرت و کینه هم به زیان رژیم است و هم به زیان جنبش‌گران. کینه و نفرت گوش و چشم هر دو طرف را از هم فرومی‌بندد. نه دیکتاتور گوشی برای شنیدن دارد و نه دشمنان او چشمی برای دیدن. رژیم شاهنشاهی دستکم از حکمرانان جمهوری اسلامی از این لحاظ که عرض می‌کنم عاقل‌تر بود.

رژیم شاه چشم و گوش خود را نه به دلیل تولید نفرت، بلکه به دلیل خودکامگی از دست داد. خاطرم می‌آید در سالهای قبل از انقلاب وقتی مبارزه می‌کردیم، هیچ احساس نفرت و کینه‌ای نسبت به کارگزاران رژیم در دل نداشتیم. من شخصاً در همان حوالی ۲۱ سالی، در زمان پیروزی انقلاب و از سالها قبل بنا بر بضاعت فکری، در حدی که کتاب دیالکتیک گورویچ را هم کامل خوانده بودیم، و بنا به سلائق سیاسی، وقتی مبارزه را شروع کردیم، فکر نمی‌کنم احساس نفرت و کینه نسبت به آن رژیم داشتیم. ما و من مخالف بودیم، سرسخت هم مخالف بودیم، و حتی رژیم شاه را دشمن آزادی و دشمن آرمان‌های خود می‌دانستیم، اما هر چه احساسات خود را در آن زمان زیر رو می‌کنم، حقیقاً خالی از کینه و نفرت بودیم. تنها بعضی از گروه‌های مسلح مثل مجاهدین خلق سعی داشتند تا در مردم تولید کینه و نفرت کنند، اگرچه دستشان هم به جایی بند نبود. آن موقع متأسفانه نه کسی پیامدهای کینه و نفرت را درک می‌کرد، و نه مباحث روانشناسی سیاسی از این حیث وجود داشت که به جوانانی که هم خوب اهل مطالعه بودند و هم اخلاص‌نظر داشتند، بفهماند که عواقب کینه و نفرت چیست. مبارزه باید سرشار از عشق باشد، و خالی از کینه و نفرت. یک مبارزه واقعی حتی از مرگ دشمن خشنود نمی‌شود. کینه و نفرت اوج عصبانیت و عُصبیت است. عصبانیت عقل را زائل و احساسات را بی‌لجام از سینه‌ها بیرون می‌افکند. وقتی عصبانیت و عُصبیت در نفرت و کینه به اوج می‌رسند، فوران احساسات طوفان به پا می‌کند. طوفان الاقصی فوران همین احساسات لجام‌گسیخته است.

اکنون به خوبی می‌توان درک کرد که چرا داعش ظهور کرد؟ داعش محصول همین کینه‌ها و نفرت‌ها بود. به خاطر بیاورید نزدیک هفت الی هشت ماه جنبش مردم سوریه در سراسر کشور غیرخشونت‌آمیز بود. شاید هیچ جنبشی در آن زمان که به بهارعربی معروف شده بود، به اندازه جنبش مردم سوریه گسترده نبود. بشار اسد سرکوب را از حد گذراند. هیچ دیکتاتوری در جهان عرب و در زمان جنبش بهارعربی، یک به هزار درندگی که بشار اسد نشان داد، نشان نداد. در یک کلام رژیم بشار اسد با توپ و تانک میدان جنبش را که به وسعت بخش‌های بزرگی از سوریه بود، شخم زد. این وضعیت پرمهیب خشونت، تخم خشم و نفرت را در سینه‌های جنبش‌گران کاشت. به‌طوری‌که هرگاه دستشان به نیروهای سرکوبگر می‌رسید، بدن او را تا احشام می‌دریدند و می‌بلعیدند. داعش محصول همین نفرت‌ها بود.
غزه وضعیت بدتری از سوریه‌ای‌ها پیدا کرده است. نزدیک ۱۶ سال این سرزمین در محاصره اسرائیل قرار دارد. کلید آب و برق و نان غزه در اختیار دولت اسرائیل است. تحقیری بدتر از این برای یک ملت ممکن نیست. اسرائیل از زمان تشکیل تا کنون به تجاوز مستمر علیه فلسطینیان مشغول است. به چندین قطعنامه سازمان ملل وقعی نمی‌نهد، ادامه شهرک‌سازی‌های اسرائیل در قدس شرقی، در کرانه باختری و در بلندی‌های جولان، عملاً امکان تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی را از بین برده است. غزه به روایتی سالهاست به بزرگترین زندان بی‌سقف جهان تبدیل شده است. به گفته یک خبرنگار اسرائیلی، ترسی که اکنون اسرائیلی‌ها از جمله خود من احساس می‌کنیم، تنها بخش کوچکی از آن چیزی است که فلسطینی‌ها در طول دهه‌ها از آن رنج می‌برند. وضع رقت‌بار و خشونت‌باری که اسرائیل برای فلسطینی‌ها ایجاد کرده است، این سرزمین را به باروت نفرت تبدیل کرده است. هر فلسطینی صبح تا شام در همین باروت نفرت تنفس می‌کند. هر کس در چنین فضایی متولد شود و رشد کند، به یک بمب منفجره تبدیل می‌شود. اسرائیل ‌می‌خواهد یک تصویر داعشی از فلسطینیان غزه ارائه دهد، تا پشتیبانی جهانی را در نابودی کامل غزه برانگیزاند. رهبران حماس به جای کنترل خشم و نفرت، دست به عملیاتی می‌زنند که رهبران فاشیستی اسرائیل را به ذوق و شوق غزه کُشی می‌خوانند. حمایت‌های ایران به این تصویر دامن ‌می‌زند. این حمایت‌ها در شرایطی که کشور ایران در بحران فقر و تورم ‌می‌سوزد، مانع از درک ایرانیان از وضعیت فلسطینیان شده است. بعضی از رسانه‌های اپوزسیون رسماً و بیشرمانه به تریبون اسرائیل تبدیل شده‌اند، و دایه دلسوزتر از مادر برای کشتار غیرنظامیان کودکان و غیرنظامیان اسرائیلی شده‌اند. گویی نظامیان خوبی وجود دارند که باید برای آنها گریست، و کودکان و غیرنظامیانی بدی وجود دارند که هیچ وجدانی را به درد نمی‌آرد.

مقوله دوم: پایان دادن به حمایت ایراناحمد فعال

بارها گفته‌ام که هر کشوری حق دارد از جنبش‌های رهایی‌بخشی کشورهایی که تحت ستم هستند دفاع کند. این مسئله نه تنها به لحاظ انسانی و اخلاقی ودینی امر مشروعی است، بلکه به لحاظ آنچه که در بیانیه حقوق بشر وجود دارد یک حق مشروع است. اما کمک‌های مالی و تسلیحاتی به هیچ جنبش رهایی‌بخشی، هرقدر تحت ستم باشند، امر مشروع و موجهی نیست. علاوه بر این، یک زیان بزرگ دیگر در کمک‌های مالی و تسلیحاتی وجود دارد. به غیر از چشم‌داشت‌های کشور کمک‌کننده، اصل استقلال را که بزرگترین فضیلت و ارزش یک جنبش رهایی‌بخشی است، از میان ‌می‌برد. کمک‌های مالی و تسلیحاتی نوعی آموزش سرسپرده‌سازی جنبش‌های رهایی‌بخشی است. رهبران و کارگزاران یک جنبش رهایی‌بخش وقتی به سرسپردگی معتاد ‌می‌شوند، علاوه بر از بین رفتن ناتوانی‌های فکری در ابتکار، به تدریج دچار فساد مالی هم ‌می‌شوند. رهبران جنبش بنا به تعهداتی که به کشور کمک‌کننده دارند، به عنوان شاخه‌ای از اهداف سیاست‌های خارجی کشور کمک‌کننده تبدیل ‌می‌شوند.
اینهایی که عرض کردم صورت‌های کلی و عمو‌می هر نوع داد وستد مالی و تسلیحاتی است که میان جنبش‌های رهایی‌بخشی و هر کشور کمک‌کننده به وجود ‌می‌آیند، اما به طور خاص کمک‌های مالی و تسلیحاتی ایران زیان‌های بس عظیم‌تری هم برای ایران، و هم برای فلسطین، و هم برای جهان اسلام، و هم برای جهان عرب به وجود آورده است.
الف) بدون هیچ تردیدی نزدیک شدن اسرائیل و اعراب با یکدیگر نتیجه سیاست‌های خارجی ایران در مداخلات منطقه‌ای، و نتیجه سیاست‌های اتمی و موشکی، و نتیجه مداخلات ایران در مسئله فلسطین و سرسپرده‌سازی جریان‌هایی مثل حماس است. اعرابی که ‌می‌توانستند دشمن اسرائیل و دوست فلسطین باقی بمانند، و با تدبیر و سیاست‌های صحیح از سوی ایران اتحاد آنان را در سود حقوق فلسطینیان برانگیزانند، با سیاست‌هایی که عرض کردم به دوست اسرائیل و دشمن فلسطین تبدیل کرد.
ب) مداخله مالی و تسلیحاتی ایران به یک گروه افراطی از فلسطینیان، اسباب شکاف و تشتّت میان فلسطینیان و رهبران آن شده است. به طوری که اکنون حداقل با دو جبهه متضاد و متعارض، یکی به رهبری حماس و دیگری تشکیلات خودگردان فلسطینی به رهبری محمود عباس مواجه هستیم.
ج) حمایت‌های مالی و تسلیحاتی ایران مانع از درک ایرانیان از وضعیت رقت‌بار فلسطینیان و حقوق آنان شده است. به جز همان چند درصدی که هواداران نظام هستند، اکثریت قاطع مردم ایران هیچ احساسی نسبت به سرنوشت مردم فلسطین ندارند، و بدتر از آن، هر روز شاهد هستیم امواج احساسات واکنشی و حتی ضدانسانی میان ایرانیان در حمایت از اسرائیل بیشتر برانگیخته ‌می‌شود. و این بدترین دستآورد هم برای ایران و هم برای فلسطینیان است.
د) سیاست محو اسرائیل از سوی ایران دو اثر وحشتناک هم در اسرائیل و هم در جهان به جا گذاشته است. از یک طرف موجب تقویت جریان راست افراطیِ وحشی در اسرائیل شده است. به طوری که سالیان متمادی است جریان راست افراطی وحشی سکان هدایت دولت اسرائیل را بدست گرفته، و هر روز تنگناها علیه حقوق فلسطینیان بیشتر و بیشتر ‌می‌شود. اثر وحشتناک دوم مشروعیت دادن به اسرائیل در سطح روابط بین‌الملل است. به خاطر بیاوریم تا پیش از انقلاب تقریباً کمتر کشوری در جهان و کمتر دولتی در جهان وجود داشت که به موجودیت اسرائیل مشروعیت بدهد. اغلب دولت‌های اروپایی مخالف مشروعیت موجودیت اسرائیل بودند. سیاست‌های بحران‌آفرینی ایران در منطقه و در جهان و سیاست محو اسرائیل، چیزی جز طومار مظلوم‌نمایی و مشروعیت‌سازی اسرائیل نبود و نیست. اکنون نه تنها دول غرب، بلکه اغلب کشورهای جهان و از جمله اعراب که دهها سال سابقه دشمنی و چند جنگ با اسرائیل را در کارنامه دارند، در وحشت سیاست‌های بحران‌آفرینی ایران و سیاست غلط محو اسرائیل، به اسرائیل نزدیک و هر روز موجودیت این کشور را هم در افکار عمومی جهان و هم نزد دولت‌ها بیشتر و بیشتر کرده است. امروز شاهد تظاهرات به نفع اسرائیلیان در بعضی از کشورها هستیم، و این بزرگترین تیری است که بر پیشانی جنبش‌های رهایی‌بخش و از جمله فلسطینان نواخته ‌می‌شود، و لکه ننگی است که بر وجدان جهانی، که مسئولیت آن بر عهده سیاست‌های بحران‌آفرینی ایران است. عجیب و غیرمترقبه نیست اگر امروز در خبرها داشته باشیم: "ایران از سیاست محو اسرائیل و کمک‌های مالی و تسلیحاتی به فلسطینیان دست شسته است"، فردا خبر سکته نتانیاهو و مرگ راست افراطی وحشی اسرائیل در رسانه منتشر شود.

Ahmad_faal@yahoo.com
https://t.me/bayane_azadi

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر