صفحات

۱۴۰۱ بهمن ۱۴, جمعه

  سیل ویرانگر ـ نوشته‌ای در سه پرده، ابوالفضل محققیAbolfasl_Mohagheghi.jpg

  تفکری که هنوز قادر بدل کندن ازاین سیل گنداب شده نیست!
شاید دقیق ترین تعریف از انقلاب بهمن از آن مهندس مهدی بازرگان است. "باران می‌خواستیم سیل آمد. "
او بخوبی میدانست این سیل چگونه سیلی است. نقی زد، تکه‌ای انداخت اما جامه صدارت پوشید. چاقوی بذون دسته خمینی را بدست گرفت. بهر حال انقلاب اسلامی او هم بود.

اما" ما "منظورم جریان‌های سیاسی انقلابی چپ که من هم بعنوان چریک فدائی جز فعالان آن بودم. به هیچ وجه نه تنها مفهوم این سیل را در نیافتیم. بلکه بنا به دید انقلابی آن روز (بخشی امروز) که شدیدا آمیخته به پوپولیسم، ضد سرمایه داری، ضدامپریالیسم بود. به استقبال این سیل رفتیم. بدون اینکه نه تنها خمینی، حتی بازرگان هم نیمچه دری بما بگشاید.

با تمام توان انسانی که در جریان انقلاب به آن دست یافته بودیم. هر کجا که این سیل با مانعی روبرو گردید راه بر آن گشودیم. سیل بندهای کم رمقی چون دولت شاهپوربختیار، لیبرال‌ها وحتی یازرگان را زیر عنوان گرایش به غرب وعدم همراهی کامل با انقلاب ضد امپریالیستی مورد شماتت قراردادیم.
از اعدام‌های خلخالی که امروز یاد آوریش عرق شرم بر جبین می‌نشاند حمایت کردیم. از سلاخی افسران کودتای نوژه پشتیبانی نمودیم. دنبال لشگر بی سر خمینی حتی اگر توسط هادی غفاری وداردسته او سنگباران شدیم. بطرف سفارت امریکا سرازیر گردیدیم. "مردکه احمق این انقلاب مال همه است. "
اگرطرفداران خمینی کم آوردند، شعار ساختیم. دیوارهای سفارت را نقاشی کردیم. همه این‌ها راکه برنامه دقیق خمینی ومحافل پشت پرده بود. بحساب خشم تاریخی مردم تئوریزه کردیم و همصذا با او شعار دادیم. با ساده لوحی ازدولتی شدن کارخانجات بزرگ استقبال نمودیم. انجمن‌های اسلامی کارخانجات را مترادف. شورا‌های گارگری انقلاب اکتبر تصور کردیم.
جای گزین شدن عناصر موتلفه، میدان دارها، هیئتی‌ها، نوچه‌های آیت الله‌های یک شبه انقلابی شده را! بجای سرمایه داران ملی لاجوردی‌ها، خیامی‌ها، خسرو شاهی‌ها تحول انقلابی دیدیم.
کوچکترین اعتراضی به مصادره اموال افراد به اجبار ترک وطن کرده زیر عنوان ضد انقلاب فراری نکردیم. از جای گزین شدن فلان آخوند و ماشالله قصاب‌های رئیس کمیته شده در این خانه‌ها خم به ابرو نیاوردیم.
کارهای بزرکتری داشتیم. تمام نیروی خود را صرف تبلیغ بند جیم ودال خمینی ساخته را اجرا کنید! کردیم.
زیر سلطه فکری حاکم برذهن ایدئولوژی زده خود قدم به قدم به حزب توده نزذیک شدیم به هر جان کندنی بود دستگیره اتوبوس خط امام را گرفتیم آویزان شدیم. کاسه داغ تراز آش گردیدیم.
استدلال کیانوری که می‌گفت "ولایت فقیه شنلی است که تنها بر دوش خمینی امکان ایستادن دارد وبا رفتن اودوره‌اش تمام می‌شود. " سر بر ولایت خم کردیم.
تلخ تر این که با تمام این خوش رقصی وعقب نشینی گام بگام نه تنها هر گز دست تفقدی برسرمان کشیده نشد. بلکه فشار زندان، اعدام انقلابیون را هم دیدیم توجیه کردیم. در فضای خوش خیالی ذهن ساده خود تحکم کیانوری را پذیرفته! صاحب امتیاز هفته نامه کار "منصورغبرائی "رابرای توضیح یک مقاله به مسلخ اوین قرارگاه اسدالله لاجوردی فرستادیم تا غریبانه اعدام شود. "این رفتار‌های رادیکال و جنگ با چپ‌ها و.. از ویژگی دمکرات‌های انقلابی است. بدگمانی، سوظن، رادیکالیسم در وجود آن هاست، شلتاق می‌کنند. اما قدم به قدم بطرف اردوگاه سوسیالیسم می‌روند. " از نظریه‌های رایج موصوف به اولیانفسکی که خدای توجیهات آن روز حزب توده وما شاگردان تازه در کلاس نشسته کیانوری بود.
مطلقا درکی از برخورد شرق وغرب از ابعاد جنگ سرد نداشتیم. اما خود را در کنار اردوگاه سوسیالیستی می‌دیدیم وتداوم یشریت را در پیروزی این اردوگاه تصور می‌کردیم رهبران شوروی را الگوی مبارزان انقلابی. بحث دوران ونیروی محرکه تغیر جهان در گذر از امپریالیسم ورفتن به جامعه سوسیالیستی رادردستور جلسه تمام حوزه‌ها قرار دادیم. در همین راستا قدم به قدم عقب رفتیم بکسوت سربازان بی جیر ومواجب حکومت در آمدیم.
بخاطر آرمان سوسیالیستی ودیدن توان دمکرات انقلابی دررژیم اخوندی تازه پای بمیدان نهاده. همراه او هر گرایش آزادی خواهی و ضد رژیم را به توطئه لیبرال‌ها موصوف کردیم و افشاگری نمودیم. با وجود درگیری‌های نخستین با خمینی حال نرم شده، هر کجا که پای انتخاب بود پشت سر او ایستادیم.
طبقه مستضعف اورا با زحمتکشان وگارگران یکسان نمودیم. به سیل رها شده از عمق جامعه که متاسفانه بخش عظیم آن راعقب مانده ترین لایه‌های اجتماعی، روستائیان، حاشیه نشینان، کارگران عمدتا فصلی، اقشار وسیع بازاری با تفکر ضد سرمایه داری مدرن آخوند‌ها، هیئت‌های مذهبی مساجد، مداحان، لات‌های کف خیابانی، فرصت طلبان نان به نرخ روز خور، بی مایه تشکیل میدادند. حلوا حلوا کرده بر سرنهادیم. همان کسانی که از نظر بازرگان سیل بنیان کن بودند.
"نگاه کنید به این توده وسیع، پرشور بر آمده از انقلاب که زیر بار ستم کمر خم کرده بودند. حال در مقابل جهانیان قد راست کرده به میدان آمده‌اند. تا بنای استبداد را بر کنند و طرحی نو در اندازند"از نوشته‌های خودمن در آن دوره.
ازاین سیل وسیع دامن گستر از نظر کمیت! ویرانگراز نظر کیفیت وآگاهی. جاری شده از مبدا روستا‌ها، حاشیه شهرها، حجره‌های بویناک قرون وسطائی، حجره‌های سنتی بازار ضد هر گونه نو آوری وتجدد کشور که همه چیز نو. قوانین واستاندارد‌ها، شیوه مدرن زندگی وروابط اجتماعی را در هم می‌شکست! ما نه تنها احساس خطری نکردیم. بلکه در هم خوانی با تفکر توده زده خود، هم گام با آن‌ها گردیدیم. برای هر اقدام غیر قانونی ومحدود کننده خمینی توجیهی تئوریکی ساختیم! آزادی را در پای عدالت فرضی ودروغین عدالت اجتماعی قربانی کردیم.
درک نکردیم که جاده صاف کن یک جریان ارتجاعی گردیده‌ایم که کشور را بسوی یک جابجائی طبقاتی خانمان بر انداز‌ی می‌برد. درک نکردیم جایگزینی مشتی عقب مانده متحجر را بانخبگانی که با مرارت سالیان در حال پی انداختن جامعه نوین ایران بودند. نفوذ گام بگام همراه با حذف بخش وسیعی از روشنفکران، تحصیل کردگان، آزادی خواهان را در تهدید‌ها و تحدید‌های خمینی ندیدیم. "بشکنید این قلم‌ها، ببندید این دانشگاه‌ها را....

ادامه دارد

ابوالفضل محققی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر