صفحات

۱۴۰۱ تیر ۲۲, چهارشنبه

 هر کسی از ظن خود شد یار من     از درون من نجست اسرار من

جناب شاهزاده! کجا تشریف دارید؟؛ ف. م. سخن

در ادبیات فارسی، اصطلاحی داریم با عنوانِ «تجاهل العارف» به این معنی که گوینده جواب سوالی را که مطرح می کند خود می داند ولی برای نوعی توبیخِ لطیف، آن سوال را مطرح می کند.

این که شاهزاده رضا پهلوی کجا هستند، جواب اش را من می دانم و قبلا هم گفته ام که شاهزاده هر از چندی پیامی، اطلاعیه ای، چیزی صادر می کنند و بعد دچار سکوت رادیویی می شوند.

به عبارتی برای من عجیب نیست که ایشان بعد از کنفرانس مطبوعاتی آخرشان مجددا دچار سکوت شده اند چرا که انتظار چنین سکوتی را از ایشان داشتم.

من این مطلب را به نمایندگی از طرف خودم و کسانی که بعد از سخنان اخیر ایشان، با ده ها مشکل و مساله، به حمایت از ایشان برخاستند می نویسم و البته مثل همیشه، انتظار ندارم که ایشان واکنشی به این مطلب و امثال این مطلب نشان دهند.

وظیفه ی نویسندگان سیاسی، فقط انتقاد از حکومت نکبت و نوکران این حکومت نیست، بلکه و شاید لازم تر، انتقاد از کسانی ست که مردم ایران چشم به آن ها دوخته اند، شاید کاری موثر در جهت بر انداختن این حکومت انجام دهند.

امروز به عینه می بینیم که نگاه مردم، جز به پهلوی ها نیست. مردم به فرضیات و موهومات و آن چه در ذهن ها ساخته می شود کاری ندارند. آن ها وقتی از جاده ی چالوس به شمال می روند، یا تونل کندوان را می بینند، یا بنای دانشگاه تهران را می بینند، یا از خیابان های طویل پهلوی و شاهرضا عبور می کنند، به روح رضا شاه رحمت می فرستند، یا وقتی خودکار بیک ۵ ریالی را که در زمان محمد رضا شاه فقید و صدارت امیر عباس هویدا ۱۳ سال قیمت اش ثابت ماند در دست می گیرند، آن ثبات اقتصادی را به یاد می آورند و حسرت آن دوران را می خورند. هنگام عبور از خیابانی که امروز کارگر نام گرفته، یک نگاه به موزه هنرهای معاصر، کافی ست تا اعتلای شگرف فرهنگی در دوران پادشاه فقید و تلاش های ملکه پهلوی در ذهن هر انسان منصفی زنده کند.

همه ی این ها، تبلورش امروز در شخص شاهزاده رضا پهلوی مشاهده می شود و مردم از ایشان انتظار دارند، که کاری بکنند برای رهایی از شر حکومت نکبت و حتی بازگشت به ۴۰ سال پیش، چرا که شدت ناامیدی، چشمانی را که نگاه به آینده داشته باشد کور کرده است.

اما شاهزاده ای که وجودش چنین تصاویری را به ذهن متبادر می کند کجاست؟

قصد شکایت و گفتن حرف هایی که بارها گفته ام را ندارم و فقط انتظار م را از ایشان، برای بار چندم، «ناامیدانه» تکرار می کنم:
نگاه مردمِ به اوج ناامیدی رسیده ی ایران به شماست. تکلیف خودتان را با خودتان و با مردم مشخص کنید. رسم مروت نیست مردم را میان زمین و آسمان رها کردن و در بلاتکلیفی پوساندن. نه من، بلکه تاریخ ایران، به شما و «عمل» شما، چشم دوخته است. با «بی عملی»، بر صفحات سوخته ی تاریخ این سرزمین نیفزایید. فردا برای نوشتن صفحات تاریخ پر افتخار دیر خواهد بود....

هامبورگ
بیمارستان Agaplesion

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر