هفتهی پیش، در نوشتهی ” براندازی و جایگزینی”، تأکید بر این بود که براندازی، به تنهائی کافی نیست؛ و نیاز به برنامهی جایگزینی دارد. همچنین در تدوین برنامهی جایگزینی، “باید بدانیم چه میخواهیم؛ در چه نوع جامعه و کشوری، با چه شرایط و ضوابطی میخواهیم زندگی کنیم؟ “
همانطور که باید بدانیم چه میخواهیم، باید بدانیم چه نباید کرد؟ برای نمونه، مدتهاست که برخی از هم میهنانِ کم دان و راحت طلب، رهائیشان را در یورش نظامی به ایران میبینند! این گمراهان، از توانائی و قدرت خود بی خبرند، و هنوز نیآموختهاند که “بیگانگان، تنها به دنبال منافع خودشان هستند”. (مقالهای که سه سال پیش منتشر کردم) میگویند، چنگیز خان نتوانست بخارا را تسخیر کند، نامهای نوشت که هر کس با ما باشد، در امان است! اهل بخارا دو گروه شدند، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند. چنگیزخان به آنها نوشت: با همشهریان مخالف بجنگید، و هر چه غنیمت به دست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم! ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعله ور شد… و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند.
اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد، گروه پیروز خلع سلاح و سر بریده شوند!
میگویند، گفتهی مشهور چنگیز در آن روز بیان شد: اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمیکردند! (ازکتاب تاریخ)
در لابلای این ماجرا، برخی از کمبودهای بازدارندهی فرهنگی مان خودنمائی میکنند: در درجه نخست، ارجحیت منافع شخصی بر همه چیز و همه کس؛ کم دانی مزمن متن جامعه؛ مسئولیت ناپذیری؛ نداشتن شناخت لازم از تاریخ؛ و بالاخره نقش تخریبی عوامل خارجی؛ این کاستیها در مجموع، ما را در یک دایرهی مدار بسته قرار دادهاند. دایرهای که جایِ “خردگرائی و منطق” را، به “احساسات و روش شعاری” داده؛ به جای اتکا به توانمندی مان، و تکیه به تجربه تاریخی مان؛ با دهن بینی و زودباوری مرتب دستخوش حوادث ناگوار میشویم، و روبرو با مشکلات تکراری هستیم. مانند اسب عصار و خر دوار، حرکت میکنیم، دور میزنیم؛ ولی به جائی نمیرسیم!
در نوشتهی “براندازی و جایگزینی” که هفتهی پیش منتشر شد، در رابطه با چه میخواهیم؛ چهارچوبهای اصلیِ “سیستم مردمسالار ملی ایران” بررسی و بازبینی گردید. سیستمی که هم پاسخگوی خواستههای مردم و هم برآورندهی نیازهای جامعه میباشد. یک نمونه از پاسخ به پرسشِ چه نوع کشوری میخواهیم؟ کشوری میخواهیم که در آن همه افرادِ جامعه (زن و مرد و اقلیت ها) برابر هستند، و قادرند آزادانه انتخاب کنند و در تعیین سرنوشت خود شرکت داشته باشند. کشوری که مردم از حد اقلِ زندگی انسانی و فرصتهای برابر مالی، برخوردارند و میتوانند با کار و کوشش و دستمزد کافی، شرافتمندانه زندگی کنند.
اکنون ببینیم، دنبال چه نباید بود، و چه نباید کرد؟ بیش از یک دهه پیش، در دیباچه، اعلام کردم که “برای رهائی مردم و نجات ایران – آن چه نباید کرد، حد اقل به اندازهی – چه باید کرد، مهم و اساسی است. ” در ضمنی که، رهائی مردم و نجات ایران، – نه در اصلاحات رژیم فقاهتی است؛ – نه در حمله نظامی به ایران؛ – نه در همه پرسی عوامفریبانه؛ و – نه در بازگشت سلطنت است، و – نه ظهور یک قهرمان ملی و رهبر نجات دهنده.
اصلاحات رژیم فقاهتی
در جمهوری اسلامی فرض بر این است که انسانها قادر به تشخیص راه از چاه نیستند و باید تابع روحانیت که جانشین خداوند و مبین دین هستند، باشند.
در رابطه با این پرسش که آیا رژیم فقاهتی، اصلاح پذیر است؟ هشت سال پیش مقاله “چرا بهار عربی خزان شد؟ ” را منتشر کردم که بخشی از آن را مرور میکنیم:
پرسش آیا رژیم فقاهتی اصلاح پذیر است؟ با دو چالش اساسی روبرواست:
– نخست، ادعایِ مشروعیت الهیِ حکومت میباشد که میگوید: “حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست” (اصل ۵۶)؛ و
– دوم، ادعای متعلق بودنِ امامت و ولایت، به فقهاست. قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید: “حکومت فقها و یا شخص فقیه در جامعه اسلامی نه امری انتخابی و یا انتصابی بلکه امری الهی است. ” (نقدی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی)
شیخ محمد حسن صاحب جواهر، که آقای خمینی بر اساس نوشتههای او، جمهوری اسلامی را الگوسازی کرد، میگوید: “در دوران غیابت امام، ولایت عام و مطلق از آن فقهاست و آنها نمیتوانند به اذن و اجازه، امر ولایت را به غیر واگذار کنند. ” (جامعه شناسی سیاسی)
این ادعاها و فرضیات که: – حاکمیت مطلق، الهی است؛ – امامت و ولایت از فقها و امری الهی است! – قانون شریعت نیز “کل حقیقت مطلق” میباشد، و – تنها فقها مشروعیت تعبیر و تفسیر و اجرای آنرا دارند؛ تکلیف مان را مشخص کرده است! زیرا، واژهای مطلق، الهی، کل و حقیقت؛ جائی برای اندیشه و خرد؛ دانش و بینش؛ اراده و انتخاب، باقی نمیگذارند؛ و باید گوسفندوار تسلیمِ نیروی (کاذب) ماورای انسانی بود! آیا رژیمی که حقوقِ طبیعی انسان یعنی اندیشه، و حقوق شهروندی یعنی اراده و انتخاب را نمیپذیرد و ارزشی برای حیثیت انسان قائل نیست، اصلاح پذیر است؟
حمله نظامی به ایران
عدهای از هم میهنان مان، که تحت فشار و زور و بی عدالتی رژیم فقاهتی قرار دارند، و در بین آنهائی که در خارج سرگردانند؛ بر این باورند که نجاتشان در دست بیگانگان است. این اشخاص امیدی به رها کردن خودشان ندارند و خودشان را قادر به براندازی رژیم نمیبینند. بنابراین تمام امیدشان را در یک یا دو کشور بیگانه خلاصه کردهاند و در انتظار نجات هستند. آمریکا و اسرائیل و عربستان و دیگر بیگانگان، دنبال منافع کشورهایشان هستند، نه نجات ایران و ایرانی.
برخی از مشکلات دخالت بیگانگان:
– کشورهای بیگانه چون به دنبال منافع خودشان هستند، در اکثر مواقع، از دیکتاتورهائی که خواستههای اقتصادی و سیاسیشان را بر میآورند سالها حمایت میکنند. مانند انگلیس و حکومت رضا شاه، و انگلیس و آمریکا و حکومت محمدرضا شاه.
– کشور بیگانه احتمال دارد که برای حفظ منافعش، با دشمن معامله کند؛ مانند روس و انگلیس که چندین بار، ایران را بین خودشان تقسیم کردند. در کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی حکومت مردمسالار مصدق نیز، انگلیس و آمریکا برای تقسیم نفت ایران، داد و ستد و معامله کردند.
– کشور بیگانه ممکن است تصمیم بگیرد که خودش کنترلها را مستقیما و یا از طرف عواملش در دست بگیرد؛ مانند اجرای قرارداد ۱۹۱۹ و کودتای انگلیس در ایران و سوار کار کردن و به قدرت رساندنِ رضاخان.
– و بالاخره، دخالت بیگانگان و جنگهای نیابتی و برپائی حکومتهای وابسته، تجربه نابودی عراق، متلاشی و تکه تکه کردن لیبی، به خاک و خون کشیدن یمن و سوریه، از دستاوردها و ارمغانهای یورش بیگانگان میباشند. وعدههای پوچ “آزادی و دموکراسی و عدالت” غرب، بویژه آمریکا برای کشورهای جهان سوم، سرابی بیش نیست؛ و نمونه هایِ بارزی از “چه نباید کرد”، میباشد.
اخبار چند روز گذشته حاکی ار آنست که رئیس جمهور آمریکا قصد دارد، نخست با نفتالی بنت، نخست وزیر اسرائیل؛ و سپس با بن سلمان (جانشین پادشاه) عربستان سعودی ملاقات کند. هدف رئیس جمهور آمریکا از این سفر، افزایش تولید نفت در جهت کاهش بهای بنزین در کشورش میباشد. ولی اسرائیل، عربستان سعودی و شیخ نشینان خلیج فارس، دنبال همراهی و همکاری آمریکا با *توافقنامه ابراهیم و خواهان بستن دست و پای ایران هستند. اسرائیل و عربستان غیر از تلاش فراوان در آمریکا برای انجام این سفر، گامهای زیرکانهی زمینه سازی نیز برداشتهاند. اسرائیل، در بده بستانها با عربستان، از کیسهی مصر بذل و بخشش کرده و پذیرفته که کنترل دو جزیره صناقیر و تیران در دریای سرخ از مصر به عربستان واگذار شود. از سوی دیگر، عربستان نیز برای جلب خاطر آمریکا، آتش بس در یمن را شش ماه تمدید کرده است. (نشریه اورشلیم پست)
همه پرسی عوامفریبانه
رفراندوم یا همه پرسی عوامفریبانه، انتخابی است بین سلطنت و جمهوری اسلامی، یعنی انتخاب بین بد و بدتر؟ تجربهی تاریخیِ ما (ایرانیان) با همه پرسی، زیاد مثبت نیست: در همه پرسی شاه برای انقلاب سفید، ۹۷,۶ در صد از مردم، رأی مثبت دادند؛ و در همه پرسی خمینی، جمهوری اسلامی آری یا نه ۹۸,۲ در صد رأی آری به صندوق انداختند! پرسش اینجاست که آیا آن ۹۷,۶ میدانستند به چه رأی میدهند؟ و آیا این ۹۸,۲ در صد میدانستند که چهارچوب و ضوابط جمهوری اسلامی چیست و حق و حقوق مردم کدامند؟ آیا چارچوب قدرت و مسئولیت حکومت، برایشان مشخص شده بود؟
بازگشت سلطنت
ما، سلطنت را قرنها تجربه کردهایم. سلطنت هائی که از یکسو، مدعی مشروعیت الهی بودند، و از سوی دیگر حکومتهای فردی و خودکامه. در رابطه با مشروعیت الهی در زمان شاه، میگفتند: چه فرمان یزدان چه فرمان شاه؛ و شاه میگفت: سلطنت موهبتی است الهی که از طرف خداوند به شخص شاه تفویض شده. حکومت خداسالار، چون مدعیِ مشروعیت الهی است، نه نیازی به مردم دارد و نه ارزش و اهمیتی برای آنان قائل است. برای رهائی از دیکتاتوری و خودکامگی، نه تنها قانونمندی حکومت باید از مردم باشد ونه از خدا؛ بلکه کشور برای شکوفائی، نباید مذهب رسمی داشته باشد؛ دین و باور مردم باید بین خود و خدایشان باشد.
پرسش اینجاست که آیا تجربهی بیش از دو هزار سال سلطنت، کافی نیست و ما هنوز درس و عبرتی نگرفته و نیآموختهایم؟! آنچه پس از قرنها حکومت سلطنتی در میهنمان بجا مانده، چیزی بجز یک ملت در مانده، یک کشور عقب مانده، و یک فرهنگ آسیب دیده و مریض نمیباشد!
ظهور قهرمان ملی و رهبر نجات دهنده
یکی دیگر از مشکلات برخی از هم میهنان مان اینست که منتظر ظهور قهرمان ملی (کاوه و رستم)، و دنبال رهبر نجات دهنده هستند. سالها است که در نوشتهها و گفتگوها، به این موضوع اشاره داشتهام که بجای رهبر، باید دنبال یک “راهبر” بود. راهبر، یعنی آموزگار و راهنما و هدایت کننده. راهبر بر عکس رهبر، دنبال قدرت و مقام نیست، بل که مانند مشعل و چراغی است که راه را روشن میکند و مسائل مبهم را شفاف مینماید.
تا اینجا، چه نباید کرد و جه راهی نباید پیمود، را مرور کردیم. اکنون ببینیم چه باید کرد؟
اشاره شد به اینکه رهائی مردم و نجات ایران، در برپائی یک “سیستم مردمسالار ملی ایران” میباشد. در ضمنی که باید بدانیم، دستیابی به چنین حکومتی، نیاز به پیمودن مراحلی دارد و یک پروسه است. این مراحل عبارتند از: بوجود آوردن زمینهی مساعد، داشتن برنامه مشخص، شرکت شهروندان، و مدیریت هدفمند. خوشبختانه افق آیندهی میهن مان روشن و امید بخش است. زیرا، ملت ایران، شهامت و شعور خود را به نمایش گذاشته و شایستگیاش را در عمل نشان داده است. حضور پیوسته و مکررشان در اعتراضات خیابانی و اعتصابات سراسری، نمایانگر آنست که دیگر زورگوئی را نمیپذیرند، بی عدالتی را تحمل نمیکنند و از همه مهمتر، دیگر نمیترسد.
نه از زندان نه از رندان نه از تکبیر میترسم نه از کشتن نه از بستن نه از زنجیر میترسم
نه از شیخ و نه از قاضی نه از آخوند با عنوان نه از رمال جادوگر نه از کف بین افسون خوان
نه از غول بیابانی، نه از جن گیر میترسم نه از تسخیرشیخ و جن، نه از نقال پُردستان
نه از نواب بالاها نه از سرکار اقدسها نه از این پاچه ورمالها، نه از این خر مقدسها
نه از نیزه نه نارنجک نه از شش تیر میترسم نه از کشتن نه از بستن نه از زنجیر میترسم
نسیم شمال
مراحل و پروسهی چه باید کرد، و برنامهی مشخص جایگزینی را در نوشته بعدی مورد بررسی و بازبینی قرار خواهیم داد. همچنین رابطهی هویت ایرانی با مبارزات ملت ایران؛ و مسئولیت کنشگران و آپوزیسیون درون و برون مرزی؛ و پشتیبانی از خواستهای به حق هم میهنان مان را شفاف تر خواهیم کرد..
امیرحسین لادن
ahladan@outlook.com
*توافقنامه ابراهیم
در سال ۲۰۲۰ اسرائیل و امارات متحده عربی و بحرین بیانیه صلح و عادی سازش روابط صادر کردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر