صفحات

۱۴۰۱ خرداد ۱, یکشنبه

  تبدیل «شورش گرسنگان» به «جنبش نان و آزادی»

کورش عرفانی
رژیم هایی که فاقد مدیریت توانمند هستند وقتی به شرایط بحرانی برخورد می‌کنند با برخوردهای خود، بحران‌ها را بدتر و وخیم تر می‌سازند. نمونه‌ی بارز این امر را می‌توان در عملکرد نظام مفلوک آخوندی حاکم بر ایران جستجو کرد که می‌رود با حماقت‌های ضد مدیریتی خویش، نه فقط وجود منحوس خویش، بلکه هستی ایران عزیزمان را نیز به خطر بیاندازد.

دریافتن این نکته‌ی حیاتی فقط با درک شرایط کلان کشورمان و با قرار دادن آن در بستر عمومی منطقه‌ی خاورمیانه و جهان میسر است؛ این امر هم کار ساده‌ای نیست و نمی‌توان از هر پیشه ور و برزگری خواست که «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» و آن هم در دو سطح خرد و کلان داشته باشد و علاوه بر آن، واکنش مناسب این وضعیت را هم تدارک دیده، سازمان بخشیده و از خود نشان دهد. درک پیچیدگی هایی که به مثابه یک طناب سردرگم، اما قوی و محکم، به دور گردن میهن مان افتاده است و می‌رود که کار آن را یکسره کند، وظیفه‌ی بارز قشرهای فرهیخته و آگاه جامعه است. وقتی این قشرها به چنین مسئولیت مهم و سرنوشت سازی نپردازند جز آینده‌ای تاریک نمی‌توان برای ایران و ایرانی انتظار داشت.

در شرایط کنونی می‌بینیم که لایه‌های محروم جامعه، با «درک مشخص از شرایط مشخص» مادی و معیشتی خویش بنای اعتراض را گذاشته‌اند و در حال رویارویی با دستگاه سرکوبگر وحشی رژیم در شهرهای کوچک و بزرگ ایران هستند. در برخی از شهرها، مانند جونقان و فارسیان، حتی جوانان معترض بهای این واکنش را با جان خویش پرداخته‌اند. و در این هیاهوی دردمندانی که می‌روند تا نام حرکت خویش را به عنوان «شورش گرسنگان» داشته باشند، شاهد سکوت کر کننده‌ی لایه‌ها و قشرهایی از جامعه هستیم که می‌بینند، می‌فهمند، اهمیت اقدام را درک می‌کنند، اما عمل نمی‌کنند؛ آنها همچنان این پا و آن پا می‌کنند که آیا هزینه‌ی اعتراض را بپردازند یا خیر. در حالی که بخش عمده‌ای از طبقه‌ی متوسط از حیث اقتصادی در فقر پنهان موج می‌زند، تلاش دارد که به خود بباوراند هنوز به طور آشکار جزو «فقیران» نیست. آنها با فدا کردن تمامی وقت و انرژیشان تلاش دارند که تصویری از طبقه‌ی متوسط بودن را برای خود حفظ کنند، حال آن که در عمقِ خودآگاه فارغ از ترس خویش می‌دانند که زندگی توام با بدبختی، کمبود، بی آیندگی، فقر و حتی بیچارگی را تجربه می‌کنند. آنها نیک می‌دانند که حتی هوایی که تنفس می‌کنند ناسالم و سرطان زاست اما ترجیح می‌دهند فعلن به روی خود نیاورند. آری! هر یک از اعضای طبقه‌ی متوسط مصلحت گرا باید بداند که اگر هنوز خود را جزو گرسنگان نمی‌بیند می‌تواند فردا، بخش ناگزیری از گرسنگی زدگان این مملکت باشد. این خطای تاکتیکی را طبقه‌ی متوسط هم در شورش‌های ابتدایی دهه‌ی هفتاد خورشیدی در اسلام شهر و قزوین و مشهد مرتکب شد و هم در خیزش‌های محرومین در دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸. او حاشیه نشینان و ستمدیدگان جامعه‌ی به شدت طبقاتی و فریاد اعتراض آنها را نادیده گرفت و با این انتخاب پرخطای خویش سلطه‌ی غارتگران سپاه و روحانیت بر جامعه را تقویت کرد. به همان شکل که وقتی محرومان با جنبش ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و جنبش سبز ۱۳۸۸ او چنین کردند لایه‌های میانی جامعه دیدند که در نبود رادیکالیسم مبارزاتی، قادر به عقب راندن ماشین سرکوب نظام نیستند. بیش از ۴۰۰ هزار نفر از آنها در فاصله‌ی کوتاهی پس از جنبش سبز مجبور به ترک کشور و آغاز دوره‌ی سخت پناهجویی و پناهندگی شدند. نتیجه همه‌ی این محاسبات غلط و غفلت‌ها چیزی نبود جز پیروزی نظام اهریمنی آخوندی و سلطه و چپاول و ستم بیشتر بر کل جامعه برای ساختن جهنم کنونی ایران در سال ۱۴۰۱.
این تنگ نظری محاسبه گرانه البته عادت شناخته شده‌ی جامعه شناختی طبقه‌ی متوسط است، اما زمانه هایی خاص هست که این رفتار می‌تواند بسیار پرهزینه و سنگین باشد. در پس امنیت کاذبی که لایه‌های فرهیخته، اما ترس زده‌ی جامعه، برای خود خریداری می‌کنند صورتحسابی بس سنگین در انتظارشان است. آنها خواهند دید که این نزدیک بینی توام با ترس و چتکه اندازی چقدر دورنگری لازم برای بقای خود و کشورشان را به چالش خواهد کشید.
بگذارید نگاهه‌ای به سیاهه‌ی برخی بحران هایی که در جریان است یا در انتظار ایران است بیاندازیم تا دریابیم تا چه حد سکوت برخی لایه‌های تعیین کننده‌ی جامعه می‌تواند برای آنها و کل ملت ایران و بقای میهن هزینه ساز باشد.
۱) بن بست مذاکرات اتمی: مشخص شده است که گره‌ی اصلی مذاکرات، باقی ماندن نام سپاه در لیست تروریستی دولت آمریکاست. در حالی که ضرورت صد در صدی برای به سرانجام رساندن مذاکرات برای دو طرف دولت ایران و دولت آمریکا مسجل است، طرف سوم، یعنی سپاه پاسداران و تهدیدهای مشخص و صریح آن علیه تصمیم گیرندگان بیت رهبری و وزارت امور خارجه، این توافق را ناممکن ساخته است. ایران و سرنوشت آن گروگانی شده‌اند در دست یک نهاد فراحکومتی، فراقانونی و فرامرزی که می‌خواهد به واسطه‌ی برجام جدید اجازه داشته باشد با دست باز دلارهای نفتی و اتمی دریافتی را برای دزدی و آدمکشی به کار گیرد. سپاه نمی‌خواهد بدون غرق کردن کشتی ایران و نظام، غرق شود. این امر بستری شده است برای یکی از دشمنان قسم خورده‌ی ایران و ایرانی، یعنی دولت اسرائیل، تا تدارک نقشه‌ی جهنمی خود را ببیند.
۲) خطر آغاز جنگ نظامی: تل آویو هر روز به هدف خود که متقاعدسازی واشنگتن برای ضرورت تهاجم به تاسیسات هسته‌ای ایران است نزدیک می‌شود. دیر یا زود، برآورد خطر دستیابی رژیم به سلاح اتمی، آمریکا را به عمل به نفع طرح اسرائیل وا خواهد داشت. شروع عملیات نظامی آنها بر فراز خاک ایران، با هر هدف ابتدایی محدودی که باشد، به یک نزاع نامحدود کلید خواهد زد. پاسخ رژیم به این حمله بهانه و بستری برای آغاز یک جنگ تمام عیار را فراهم کرده و کشورمان به محاق نابودی فروخواهد رفت. جنگ، تمامی تاسیسات زیربنایی کشور را ویران و شیرازه‌ی امور کشور را از هم خواهد پاشاند. تجزیه و تقسیم ایران و جنگ داخلی و قحطی برخی از نتایج چنین رویارویی نظامی خواهد بود. آیا رزمایش «ارابه‌های آتشین» اسرائیل با همکاری آمریکا در همین آخرین روزهای ماه مه، شروعی برای این ماجراست؟ خواهیم دید.
۳) خطرات اقلیمی: ایران در راءس لیست کشورهایی قرار دارد که قرار است از تغییرات اقلیمی جهانی و به ویژه منطقه‌ای آسیب ببیند. دیر یا زود، خشکسالی، گرمایش غیر عادی، بی آبی، کم آبی، توفان‌های شن، فرونشست زمین و نیز بیماری‌های ناشی از انحطاط زیست محیطی، سراسر ایران را فرا گرفته و قسمت‌های عمده‌ای از سرزمین ایران غیرقابل زندگی خواهند شد. مهاجرت‌های اقلیمی اجباری و هراس ناشی از بی آبی، کم آبی، گرما، مشکلات تنفسی ناشی از توفان ریزگردها جمعیت را در مقیاس کلان به حرکت ناگزیر وا خواهد داشت و به واسطه‌ی این جا به جایی‌ها، بسیاری از آشوب‌های محلی و بحران‌های استانی زندگی را بر میلیون‌ها نفر ناممکن و یا بسیار دشوار خواهد ساخت.
۴) خطر کمبود مواد خوراکی و قحطی: به نظر می‌رسد که جنگ اوکراین با زیر سوال بردن بیش از ۱۲ درصد از کل تولیدات غلات در جهان، یک افزایش قیمت بیش از ۵۳ درصدی را در بازارهای جهانی مطرح کرده است. برآوردها براین است که بیش از ۲۵۰ میلیون نفر از همین حالا در کشورهای فقیر به مرز قحطی سوق داده شده‌اند. پیش بینی‌ها این است که تعداد انسان هایی که قرار است مواد خوراکی کافی برای حیات خویش نیابند از ۴۴۰ میلیون نفر به یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون نفر افزایش یابد. دبیرکل سازمان ملل، آنتونیو گوترش، صحبت از مشکلات حاد در عرصه‌ی تامین خوراک برای جهان «به مدت چندین سال» کرده است. در این میان، ایران از همین حالا دستخوش عوارض جانبی این پدیده شده است. کاهش روزافزون تولید کشاورزی و دامداری در داخل از یکسو و ضعف درآمد ارزی برای خرید این مواد با قیمت‌های تازه از سوی دیگر می‌تواند قحطی نسبی یا مطلق را در چشم انداز آینده‌ی کشور قرار دهد.
۵) بحران ابرتورم: اقتصاد ایران در ورشکستگی حاد مالی دست و پا می‌زند. حتی مُسکن ۱۰۰ میلیارد دلاری برجامِ کم احتمال هم نمی‌تواند به این اقتصاد رو به موت تنفس مصنوعی برساند. کنترل بر قیمت‌ها از دست رفته است و توده‌های محروم می‌روند که با واقعیت عدم امکان ارتزاق عادی خانواده‌های خویش مواجه شوند. در این شرایط، بدیهی است که، پس از ویرانی ساختارهای اقتصاد کلان، به سوی فروپاشی اقتصاد خرد و معیشتی می‌رویم. امری که با آغاز خود، فردایی سخت را برای زندگی اجتماعی، خانوادگی و فردی هر مزدبگیری در ایران تدارک خواهد دید.
۶) شکنندگی اجتماعی و روانی جامعه: با وارد آمدن همه نوع فشار مادی بر اکثریت مطلق مردم می‌رویم که شاهد یکی از عصبی ترین مجموعه‌ی شهروندان روی کره‌ی زمین باشیم. امنیت اجتماعی از جامعه رخت بسته است و ایرانیان در فضایی پر از تنش و التهاب به سر می‌برند. دیگر هیچ مزدبگیری قادر نیست در ورای چند روز از زندگی برای معیشت خانوارش پیش بینی یا برنامه ریزی کند. ازدواج و زاد و ولد در کشور به حداقل رسیده و خبر از بحران‌های نگران کننده‌ی جمعیت شناختی در آینده می‌دهد. تا پاشیدن ساختار اجتماعی و ضرورت روی آوردن به خشونت فیزیکی برای حفظ بقاء در کشور فاصله‌ی زیادی باقی نمانده است. «تنازع بقاء داروین» جایگزین «قرارداد اجتماعی روسو» می‌شود.
۷) رادیکالیزه شدن خیزش‌ها: از همین ابتدای آغاز اعتراضات معیشتی می‌توان، با اتکاء به شعارها و عملکرد معترضین از یک سو و رفتار پر از توحش و خشونت نیروهای سرکوبگر نظام از سوی دیگر، به این نتیجه‌ی منطقی رسید که رویارویی که در پیش روی است سخت و مهیب و خونین خواهد بود. خصلت طبقاتی حرکت‌ها از همین ابتدا پیداست و با گسترش و تعمیق آن به جایی خواهیم رسید که لایه بندی موجود جامعه باید به سرعت باز تعریف شود. هر قشری مجبور خواهد شد بین لشگر عظیم گرسنگان و جبهه‌ی غارتگر و ستمگر طبقه‌ی برتر جای خود را پیدا کند. تمام شانس‌های متداول میان دو صندلی نشینی، که دهه هاست لایه‌های میانی و طبقه‌ی متوسط به آن خو گرفته‌اند، از میان خواهد رفت و صف بندی‌های رادیکال جایگزین آن خواهد شد. این شرایط فضایی برای انسجام حداقلی هم به جای نخواهد گذاشت و جامعه را به سوی یک تقسیم بندی و انشقاق عمیق و تند هُل خواهد داد. این امر نیز یک پراکندگی عظیم اجتماعی و تقویت گری اختلافات قومی و منطقه‌ای را با خود به همراه خواهد داشت.
۸) جنگ داخلی: تصور برخی از این که وجود دولت مرکزی مانعی از بروز جنگ داخلی خواهد شد بسیار ساده انگارانه است. اگر به فرایند در حال شکل گیری در برخی از مناطق مانند سیستان و بلوچستان بنگریم می‌بینیم که در مرحله‌ی ابتدایی، روند رادیکالیزه شدن اعتراض گری، هجوم محرومان به دستگاه دولت را در پی خواهد داشت، که به دلیل ضعف ساختاری و بنیادین خویش، بسیار زودتر از آن چه عده‌ای تصور می‌کنند، در هم خواهد شکست؛ بعد از آن، جریان‌های مسلح فاتح، در نبود درجه‌ای موثراز همبستگی سراسری و انسجام ملی و نیز در غیبت قدرت متمرکز دولتی، به تصرف سرزمینی و استقرار خُردساختارهای خودمختاری محلی خواهند پرداخت. این روند قبل از این نیز در سوریه، لیبی، یمن و عراق تجربه شده است و در ایران از بستر و استعدادی به مراتب بالاتر از همه‌ی این کشور‌ها برخوردار خواهد بود. استقرار این مجموعه‌های خودمختار محلی بدون تردید با پشتیبانی وسیع کشورهای در کمین فرصت (اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده‌ی عربی، ترکیه، جمهوری آذربایجان، پاکستان، طالبان افغانستان و غیره) مواجه شده و آنها را به دولتک‌های دست نشانده‌ی مورد حمایت مالی و نظامی این کشورها تبدیل خواهد کرد. تجزیه‌ی حتمی ایران، برآیند اصلی این فرایند خواهد بود.
نگارنده نیازی به تطویل قابل امکان این لیست نمی‌بیند، چرا که از یک سو این نکات بارها گفته شده و از طرفی هم هر روز به صورت آشکارتر و برجسته تر مطرح می‌شوند. باید کور خودخواسته بود که این واقعیت‌ها را ندید. انکار و تلطیف این احتمال‌های در حال تبدیل به عینیت نیز ره به جایی نمی‌برد. دیر یا زود، هر ایرانی در ایران و یا در خارج از ایران، با این واقعیات عریان و خشن روبرو خواهد شد.

ضرورت موقعیت

در پایان به به نکته‌ی نخست این نوشتار باز گردیم: اگر درک تمامی این نکات هشت گانه و نیز پیوندهای متقابل تشدید کننده‌ی آنها برای توده‌های به فقر کشیده شده، پشت بام خواب، بیمار، گرسنه و ناامید دشوار است، آیا این وظیفه‌ی قشرها و لایه‌های آگاه تر جامعه نیست که در این شرایط حساس و سرنوشت ساز، از تحصیلات عالی و سواد و دانش و درک خود بهره برند و برای یاری رسانی به نجات کشور دست به کار شوند؟ به راستی کجایند ۴ میلیون دانشجو، بیش از ۱۱ میلیون فارغ التحصیل آموزش عالی، ۲۵۴ هزار استاد و کادر علمی دانشگاه‌ها و نزدیک به یک میلیون معلم و نیز دهها هزار روزنامه نگار و وکیل و پزشک و مهندس و نویسنده و هنرمند کشور؟
چرا صحنه‌ی اعتراضات اجتماعی باید از حضور این جمعیت عظیم میلیونی خالی باشد در حالی که آنها قرار است بسیار بهتر از یک کارگر و یک کشاورز درگیر روزمرگی معیشت تصویر بزرگتر را بیینند و نیز نبود کمترین نور امید و شانسی برای آینده ایران را، در صورت انفعال خود؟ این لایه‌های جامعه منتظر چه شرایط «مطلوبی» هستند که قدم رنجه کرده و به میدان مبارزه و کوشندگی برای نجات کشور خود پا بگذارند؟ آیا ثمره‌ی درس و دانشگاه و تحصیلات و سواد و دانش باید توجیه و بزک کردن سکوت و انفعال و ترس بیشتر باشد؟
جان کلام این که، این جا با یک واقعیت تلخ اما سخت روبرو می‌شویم: اگر ساکنان یک کشور دل به حال میهن خود نسوزانند، چرا دشمنان آن مملکت باید در نابودی و تکه پاره کردن و به بردگی کشیدن آنها تردید کنند؟ منظور از دشمنان در این جا هم رژیم آدمکشان عقده‌ای جنایتکار حاکم است و هم بیگانگان بدخواهی که می‌خواهند تمامیتی به اسم ایران را از میان ببرند.
آری، سخنان و نوشته هایی از این دست، آخرین تلاش‌های فعالان سیاسی مثل نگارنده است برای هشدارباش نهایی. در فردای این فرصت باقیمانده، دیگر نه ایران هست که در موردش بنویسیم، نه ایرانی بودن معنایی خواهد داشت که به آن عنوان سخن بگوییم. اگر این پیام به گوش مخاطبان خود، یعنی لایه‌های فرهیخته، می‌رسد و بدون توجه از آن می‌گذرند، به معنای آن است که شاید دیگر برای این گونه حرف‌ها بسیار دیر باشد. به هر روی هنوز شانس اقدام هست: وارد میدان شویم، به مشورت و همفکری بپردازیم، جمع‌های مصمم و اراده گرای خود را شکل بخشیم، با درایت شبکه سازی کنیم، با شجاعت حرکت‌های سراسری به وجود آوریم، با هشیاری مدیریت اعتراضات را به دست گیریم و با کارآمدی رهبری حرکت را تبلور بخشیم. تردیدی نیست که با حضور خود، به عنوان لایه‌های فرهیخته، می‌توان «شورش گرسنگان» را به «جنبش نان و آزادی» تبدیل کرد و ایران عزیزمان را از جهنم کنونی به یک ایران آزاد و آباد تبدیل ساخت. شدنی است اگر بخواهیم. انتخاب با ماست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه‎ی «بی ‎نهایت ‎گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی ‎نهایت ‎گرایی: نظریه‎ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر