صفحات

۱۴۰۰ دی ۲۴, جمعه

 

بیداد قلم، ی. صفایی

Baktash_Abtin.jpgداشتم کتاب میخواندم، کجا؟ روی تخت بیمارستان، اما ناگفته نماند که پاهایم را با زنجیر به تخت بسته بودند.

بیخردهای جاهل نمیدانند که نویسنده را اگر به زنجیر هم ببندند به هر صورت برای خواندن و آموختن و آموزاندن در هر کجا که باشد کتاب بدست میگیرد و میآموزد‌ ‌و میآموزاند.

مرا به زنجیر جهل بستند.
روح و روانم را آزردند و جسمم را زخمی فرو نهادند.

من، بکتاش آبتین
آبدیده در سختیهای این گذر.
من، آبتین آبدیده از نسل طهمورث.
من، آرش کمانگیر، سیاوش در آتش، رستم دستان.

من، بکتاش
همدوش زنان
زخمی سرزمینی خسته، در سکوت نشسته.

من، بکتاش آبتین
زخمی فریاد آزادی

هوا سخت دلگیر است و من دلتنگم....
آیا هنوز هم فریادی هست؟

‌ی. صفایی
۱۲ ژانویه ۲۰۲۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر