صفحات

۱۴۰۰ آذر ۱۳, شنبه

 بیمناک از اقتدار غرب

 یا هراسناک

 از وزش نسیم آزادی؟

فیروز نجومی
بر کسی پوشیده نیست که نمایندگان ولی فقیه، آخوند خامنه ای وارد دور مقدماتی مذاکره با کشورهای 4+1 گردیده اند. مذاکره بر سر یک دعوای قدیمی، فعالیتهای هسته ای و لغو تحریمات اقتصادی. دو موضوعی که بر اساس گزارشهای رسمی، سند آنرا علی باقری معاون سیاسی وزیر امور خارجه و رئیس هیأت ایرانی در مذاکرات با گروه  1+4، به طرف مقابل ارائه داده است. طبییعتا، باید در انتظار دریافت پاسخ  طرف دیگر مذاکره بود.

بگذریم که ورود نمایندگان حکومت اسلام به مذاکرات وین، پس از بیش از سه ماه آه و ناله و اما و اگر، خود میتواند حاثه ای باشد جالب از نقطه نظر گزارشگریهای جزئیات و روز بروز اگر نه ساعت بساعت مذاکرات. این مطلب، اما، بر فهم انگیزه های نظام برای شرکت در مذاکرات و آنچه بدان انگیزه ها شکل بخشیده است تمرکز می یابد. 

این بدان معناست که باید بخاطر داشته باشیم مذاکراتی را که نمایندگان حکومت جمهوری اسلامی در آن شرکت میکنند، هرگز نباید یک مذاکره سیاسی خواند. چرا که فقط یک طرف مذاکره است که صرفا سیاسی ست، در حالیکه طرف دیگر مذاکره، حکومت دینی است، نظامی که بنام الله حکومت میکند. که بنام الله رزق و روزی مردم را بدست گرفته است و در پی توسعه حاکمیت تقوا و تقدس است نه فقط در جامعه ما که در سراسر جهان، نه بنفع ملت بلکه بنفع هژمونی دین اسلام. 

در حالیکه کشورهای 4+1 در پی رسیدن باهدافی اند سیاسی: تداوم آرامش در نظم جهانی. چنین کشورهایی وارد به مذاکره باکشوری شده اند که منافع خود را نه در آرامش- نه در برقراری روابط مسالمت آمیز در سطح ملی و جهانی بلکه بر ایجاد نفرت و تفرقه، تنش و تشنج می بیند. نقش مخرب حکومت اسلامی از یمن تا سوریه را میتوان براحتی مشاهده نمود. در نظر رهبرانی که از دیدگاه دین و باورها و اعتقادات دینی بواقعیت سیاسی، و اقتصادی مینگرند، رفاه و آسایش، آرامش و امنیت ملی نمیتوانند دارای چندان اهمیتی باشند. زیرا که برغم تلاش رهبر نظام برای دست یابی بفن آوری هسته ای، نهایتا درپی برقراری نظامی ست بازتابنده اراده الله، خداوند یکتا ویگانه، راهی که از دوران مدرن عبور میکند  و بازگشت بدوران خلافت و امامت میطلبد. راهی پر از سنگلاخ، سراسر تنش و تشنج. چرا که رهبران مقدس حکومت اسلامی، نگران سرنوشت بشر در آن جهان دیگراند، نه این دنیای فانی و گذارا.

 از آنجا که قصد و نیت و هدف نظام مقدس اسلامی برهبری آخوند خامنه ای، دینی و الهی ست، انتخاب هر وسیله ای توجیه پذیر است، حتی اگر کشتار و خونریزی، حبس و شکنجه و سرکوب و خفقان را شامل شود. مگر نه اینکه در کیش اسلام اگر در دفاع از وحدت و یکتائی الله، خون دیگری، خون ناباوران، خون کافران و منافقان و غیر خود را بریزی تا اخرین قطره خون خویش تا به شهادت برسی، پاداش الله، زندگی ابدی در بهشت در کنار حوری های باکره در انتظارت است؟ در واقع با ترسیم تصاویری چنین فریبنده، حکومت آخوندی توانست 8 سال جنگ پوچ و بیهوده با کشور همسایه و هم کیش را آغازنماید و ادامه دهد. جنگی خسارتبار که سرانجام با تحمل چه تخریب و ویرانیهای غیر قابل تخمینی که به شکست انجامید.  شکستی که بانتقام کشی نظام از مخالفان و قتل عام زندانیان سیاسی در 67 انجامید، جنایتی تاریخی که هماکنون یکی از متهمین بشرکت در آن بنام آقای حمید نوری در دادگاه سوئد در حال محاکمه است. 

اما، اگر به پیگیری موضوع ادامه بدهیم و کیفیت و جنس دیدگاه دینی آخوند و آیت الله و حجت الاسلامهای حاکم را با دقت بیشتری بنگریم، در خواهیم یافت که نمیتوان به اهداف حکومت دین از شرکت در مذاکرات وین مظنون نبود. گویا ولی فقیه فراموش کرده است که تا مدتها چه سخت بر طبل پیروزی میکوبید از اینکه دوراندیشی ها و پیش بینی هایش مبنی بر بی اعتمادی وعهد شکنی امریکا، بواقعیت پیوبسته است. این بدبینی و بی اعتمادی به امریکا را باید مرکز گفتمانی دانست برساخته از فریبکاری، اساس و بنیان حرفه ی دینکاری، حرفه رونق بخشیدن ببازار دین و دین فروشی. بر راس این حرفه مقدس دین فروشی ست که آیت الله و حجت الاسلامهایی قرار گرفته اند که زندگی خود را صرف غور و بر رسی یک کتاب کرده و میکنند، هرچه خوانده اند و آموخته اند، هرچه بنگارش در آورده اند و سخن گفته اند در باره یک کتاب بوده است، کتاب مقدس  قرآن، کتابی که در منظر دینکاران حقیقت نهایی و غایی را در بطن خود دارد.

این بدان معناست که بیاد داشته باشیم که آنچه در مذاکرات وین بین 4+1 و نمایئدگان آخوندهای حاکم بوقوع میپیوندد، عاری از هر گونه اهداف و منافع ملی ست. چه اگر حکومت ولایت فقیه، ذره ای به منافع ملت اندیشه مینمود، از آغاز امریکا ستیزی را به ابزار سلطه افکنی، تبدیل نمیکرد و آنرا در تحکیم و بقای ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت بکار نمیگرفت. بدین ترتیب نمیتوان از نمایندگان نظام انتظار داشت که در مذاکرات هسته ای و تحریمات اقتصادی، هدف دیگری را دنبال کنند جز برافرشتن بیرق لاالله الا الله در قلب تمدن کفار. همین بس که بامتناع مذاکره کنندگان حکومت اسلام میستقما با طرف اصلی مذاکره، امریکا، اختصار بنگریم. آیا میتوان آنرا چیزی بیشتر از یک حرکت کودکانه، حرکتی ار سرلجبازی و حماقت و کوته اندیشی، برخاسته از گفتمان فریبکاری، گفتمان توحید و رسالت و امامت، مورد فهم قرار داد؟ شاید مذاکره کنندگان 4+1 با طهارت و وضو بسر میز مذاکره میآیند. حال آنکه امریکایها با مخرجی الوده در مذاکرات حضور مییابند که سبب اجتناب ملاقات نمایندگان تقدس و تقوا با نمایندگان کفر و نجاست میشود. 

بعید بنظر میرسد که بتوان داستانی را رقم زد که نمایندگان حکومت مقدس بتوانند با برگ برنده ای بدست از مذاکرات وین خروج یابند. یعنی که برای نظام آخوندی، شرکت در مذاکرات وین، از هر زاویه که بنگری، نمیتواند چیزی دیگری جز باخت ببار آورد. بگذریم از اینکه در فرهنگ آخوندی، هیچ شکستی نیست که پیروزی، جلوه گر و بعنایت الهی نسبت داده نشود. وارونه سازی حقایق، یکی از برجسته ترین مهارتها و دانش تخصصی ست که آخوندها از دوران طلبه گری تمرین آنرا آغاز میکنند. هرچه ماهرتر در وارونه سازی حقایق، بویژه بر فراز منبر قدرت، جایگاه بالاتر و اقتدار وسیع تر.

تکیه بر همین مهارت وارونه سازی حقایق است که ممکن است نظام را وادارد، از زیر میز بدون آنکه کسی متوجه شود، بسازش تن داده و بعضی از فعالیتهای مشکوک و مخرب خود را در برابر تعلیق بعضی از تحریمات، بویژه دریافت دلار و دسترسی به منابع مالی، همچنین آزاد سازی معاملات نفتی متوقف نماید. روشن است که طرح خواستهای حد اکثری هم باحتمال زیاد در خدمت فراهم آوردن شرایطی بوده است برای تسهیل پوشاندن هرگونه سازشی از زیر. اگرچه مخفی نگاهداشتن اینگونه مناقشات جهانی در عصر اینترنت چندان هم ساده نیست.

 یعنی که مذاکرات، اگر عملا به بن بست نرستد و بهر ترتیبی ادامه یابند، تنها میتواند بیانگر یک واقعیت باشد. تن دادن حکومت مقدس اسلامی به سازش. یعنی که اگر نظام در مذاکره با غرب بتواند امتیازی بدست اورد، خاطر آسوده دار که آنان نه تازه بلکه همان چیزهایی است که بدلیل تخلف در قراردادهای بین المللی، قبلا از دست داده بوده است که این نیز خود هرگز عملی نشود، اگر حکومت اسلامی در پاسخ خود، به برخی از فعالیتهای غنی سازی و یا حتی سیاسی و امنیتی در منطقه پایان ندهد. در پایان مذاکرات، شاید بتوان گفت که نمایندگان حکومت مقدس اسلامی چه بدست آورده اند. اما، چه از داسته اند از آن رازهایی ست که ممکن است، هرگز، بتمامی فاش نشود.

پس اگر فرجام مذاکرات، سازش و یا باخت است و ادامه خصومت و دشمنی، پس چیست آنچه نظام را به حضور در مذاکرات جلب نموده است؟ پاسخ ساده است، فریبکاری، فریبکاری. چرا که در اصل حکومت اسلامی هرگز چندان علاقه ای به برقراری ارتباطات با غرب، بویژه برقراری روابط فرهنگی نداشته است و ندارد. در فرهنگ آخوندی هرچه غربی ست، زشت است و حرام، بویژه آزادیهای بی حد و مرز جنسی. البته که بر توسعه روابط با چین و شوروی و رهبرانی همچون شی جین پینگ، رهبر مادم العمر، و بوتین، رئیس جمهور دیگری که پس از 20 سال حکومت، بهر حیله ای دست میزند که بر عمر ریاست خود بیافزید، نظام کوشش خود را همچنان ادامه خواهد داد.

چه جای تعجب اگر رهبر خدا پرست و مقدس و مومن ما، اخوند خامنه ای با چین و شوروی روابط حسنه بر قرار کند و هرگونه دریوزگی در دربار دیکتاتورهای شرقی، خاطر الله را آزرده نکند. اگرچه هیچیک از آنها، شی یا پوتین از هیچ خدایی نه با خبرند و نه بخدایی اعتقاد دارند. پس چه باک اگر روابط با غرب همچنان تنش آلود بماند و شرایط سیاسی و اقتصادی کشور همچنان در حال بحران و حتی فروپاشی قرار گیرد. همین بس که نسیم آزادی از غرب، بسوی حکومتی که پرچم لا الله الا الله بر  افراشته است وزیدن نگیرد، چرا که در غیر اینصورت وزش نسیم آزادی مشام تقدس را بیازاد و تومار پرچم اسارت و بندگی را در هم فرو کوبد.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

 https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر