صفحات

۱۳۹۹ دی ۱۶, سه‌شنبه

"پیمان نوین"
زمانیکه  ایرج مصداقی و دریا صفایی می توانند!

آیا آقای رضا پهلوی نباید بهتراز آنان بتواند؟ 


آقای ایرج مصداقی و خانم دریا صفایی، دو چهره شناخته شده در میان ایرانیان ، خاصه آندسته که خود را مبارزعلیه این نظام اشغالگر می دانند، می باشند. هر دو آنها وابسته بهیچ گروه و دسته سیاسی از اپوزیسیون نیستند. 
یکی در کسوت نویسنده و تحلیلگر مسائل سیاسی و دیگری در کسوت دندانپزشک. آنچه که آنها را به عرصه مبارزه سیاسی کشانده است، عدم تحمل مشاهده  سرزمینشان در دست یک مشت اشغالگر با افکار قرون وسطایی و ضد بشری است.
بدون ورود به مبارزات مستمر  این دو مبارز نستوه ، سخن را مختصر به دواقدام شکوهمند از سوی هریک از آنها می کنم:

آقدام آقای مصداقی در ارتباط با بازداشت حمید نوری یکی از جلادان کشتار وحشیانه در ایران ، و جمع آوری اسناد محکمه پسند برای ارائه به  محاکم کشور سوئد ، تا آنها بتواند حمید نوری را به اتهام «جنایت جنگی ، جنایت علیه بشریت،‌ شکنجه و مشارکت در جرم مستمرو باز ندادن جنازه‌ها»  مورد پیگرد قانونی قرار دهند .  قرار است این محاکمه طی هفتاد جلسه در آینده ای نزدیک صورت بگیرد.

اقدام خانم دریا صفایی در ارتباط با اعدام آقای رضا جلالی که ایشان توانستند کشور بلژیک را متقاعد به موضعگیری درقبال آن نمایند. پیرو تلاش ایشان،  کشور بلژیک رسمآ اعلام کرد که اگر چنین اتفاقی صورت بگیرد تمام روابط خود را با ایران قطع خواهد کرد.  

حال اگر هر یک از این  دو مبارز وابستگی هایی به یکی از این تشکیلات و اپوزیسیون ها می داشتند، آیا قادر بودند کارخود را بدرستی پیش ببرند؟ قطعآ خیر! و همه به  این امر واقفیم.

 با چنین ارزیابی بسیار ساده می پردازیم ، به عملکرد آقای رضا پهلوی در قیاس با این دو اقدام بسیار برجسته :
 
آیشان طی چهار دهه  همواره  از گروه ها و دسته جات سیاسی  که هر یک از آنها جز خودشان هیچ گروه دیگری را قبول ندارد، درخواست کردنده ،بیائید بدور هم جمع شوید تا من با حمایت از شما بتوانیم  همگام دست به تشکیل یک اپوزیسیون قوی بزنیم.

حتی اگر بفرض محال جملگی آنها به آقای رضا پهلوی اعتماد کنند که البته شخصآ قابل اعتماد هستند . اما آیا آنها می توانند به آن دسته از هواداران شاه الهی ایشان که اگر مرتجعتر از حزب الهی ها نباشند ، کمتراز آنها نیستند، اعتماد کنند؟ آیا آب آنها با هم در یک جوی روان می شود؟  

بی جهت نیست که آقای مصداقی بعنوان یک تحلیگر سیاسی بارها  در رسانه ها گفته و می گویند که بزرگترین دشمنان آقای رضا پهلوی هوداران دو آتشه ایشانند. مگر نظیر گفته های ایشان را دیگران نیز تکرار نمی کنند؟  
 
کافیست نگاه کنید به عملکرد آقای شهرام همایون در حمایت از آقای رضا پهلوی.

حال تصور نمائید که آقای رضا پهلوی زمانهایی را که صرف پرداختن به تشکل هایی نظیر "شورای ملی ایرانیان" " ققنوس" و حمایت از فرشگرد کردند. تنها دست به تشکیل یک تیم حقوقی قوی می زدتد، قطعآ آقای مصداقی ، حتی اگر جز این تیم نبودند می توانستند با بهره گیری از خدمات مالی و معنوی این تیم ، کار را با شکوه تر به پیش ببرند، که  بی تردید در این راستا محبوبیتی برای تیم حقوقی آقای رضا پهلوی حاصل می شد.

این در حالی است که آقای مصداقی یکی از هواداران  آقای رضا پهلوی می باشد، اما نه از نوع شاه الهی ها. مصداقی نه تنها هرگز از لفظ شاهزاده برای ایشان استفاده نمی کند، بلکه لفظ آقا را هم حذف و تنها ایشان را " رضا پهلوی " می نامند. 



تصور نمائید همه گروه های سیاسی به خواست ایشان پاسخ مثبت بدهند و بپیوندند ، ایشان با این پیوند عملآ چه می خواهد انجام دهد؟ مگر نه اینکه ایشان باید افرادی را از میان همین گروه های ناهمگنون، کسانی را جهت تشکیل یک سازمان اداری انتخاب نمایند؟ ایشان در برابر سهم خواهی این گروه ها از چه توانی برخودارند ؟  
 
در اینجا لازم  است که بر روی یکی از اقدامات شکوه مند  شادروان پدرشان انگشت بگذارم:
  
 زمانیکه من در شهر نیس فرانسه به حرفه وکلالت مشغول بودم یکی از موکلین که بعدها حکم پدر را برای من پیدا کرد جناب دکتر مجتهدی رئیس دبیرستان البرز و پایه گذار دانشگاه آریامهر  و رئیس هیئت امنای بسیاری از دانشگاه های معتبر ایران بودند.

البته آقای مجتهدی به دفتر من نیاموده بود تا در قرارداد خرید ویلایی در جنوب فرانسه اورا همراهی کنم ، بلکه به نزد من آمده بود تا بر اثر قطع حقوق بازنشستگی اش در ایران، برای ایشان تقاضای کمک هزینه دولتی نمایم. که من قبلآ همین کار را برای آقای تیمسار جعفر شفقت فرمانده کل نیروهای زمینی ارتش شاهنشاهی  و همان فردی که در مراسم تاج گذاری، تاج را بر سر شاه نهاد، انجام داده بودم. آقای مجتهدی به توصیه ایشان به نزد من آمده بود. آنها هر دو با هم بسیار دوست بودند. پذیرفته بودم که همه کارهای آنها را بدون دریافت حق الوکاله ای انجام دهم. از آنجائیکه پیش از آشنایی با آقای مجتهدی انتقادات تندی را نسبت به شاه را با آقای تیمسار در میان گذاشته بودم، و همواره از ایشان یک پاسخ می شنیدم که من یک افسر نظامی هستم، نه یک سیاستمدار.

روزی که هر سه دریک کافه قهوه صرف می کردیم، تیمسار شفقت به آقای مجتهدی گفت: داستان آشنایی خودت را با شاه را همانطور که برای ما تعریف کرده ای را برای ایشان تعریف کن. آقای مجتهدی گفت که من بعنوان رئیس دبیرستان البرز بودم و سیاست من بود که هرگز شاگردی را که جدّی نبود را در دبیرستان ثبت نام نکنم و حتی اگر دراثنای سال متوجه می شدم که از جدّیت بدور شده است، اورا اخراج می کردم. که غالبآ بسیاری از این شاگردان اخراجی از نورچشمی ها بودند و هرگز برای بازگشت آنها توصیه ای را نمی پذیرفتم. روزی از طرف دفتر در بار با من تماس گرفتند و گفتند که شاهنشاه می خواهند با شما ملاقاتی داشته باشند و دلیل آنرا نگفتند. شستم خبردارشد که ایشان می خواهند به من بگوید که در مورد این نورچشمی ها سخت گیری نکنم و آنها را مجددآ ثبت نام کنم. زمانیکه به دفتر وارد شدم ، ایشان از پشت میز کار خود برخواست و دست مرا به گرمی فشرد و مرا بسوی مبلمانی که در کنج دفتربود هدایت کرد. پس از قدری گفتگو به من گفتند که می دانید چرا شما را دعوت کرده ام ، پاسخ دادم که قطعآ می خواهید در باره اخراج فرزندان فلان کس و دیگران با من صحبت بفرمائید. ایشان لبخندی زدند و گفتند حدس می زدم که چنین پاسخی را بدهید. خیر، من شما را دعوت کرده ام که مرا یاری رسانید تا کشور بتواند از دانشگاه های معتبر برخوردار شود. من از شنیدن چنین عباراتی خیلی  مسرور شدم و در پاسخ گفتم که بسیار این کار ارزنده است، اما با این کارشکنی ها کارها یا شدنی نیستند یا بکندی پیش خواهند رفت. فرمودند که من برای شما حکمی صادر می کنم که شما در اجرای کارها بهیچ کس پاسخگو نیستید جز به من و از اختیارات تام برخوردار خواهید بود. من با چنین پشتوانه ای توانستم دانشگاه آریامهر را پایه گذاری کنم. و این من بودم که  نام آریامهر را بر آن دانشگاه نهادم  که امروز بر آن شریف نهاده اند.  همین نام گذاری سبب شد که حقوق بازنشستگی مرا قطع کنند.
آن دو بزرگوار توانستند پایه های دانشگاهی را بریزند، که حتی با معضلاتی که این نظام برای مسائل تحصیلی و علمی بوجود آورده است ، کسانی را همچون مریم میرزاخانی را به جهان عرضه نماید. آنها رفتند، اما نام نیکشان بر تارک تاریخ همیشه استوار خواهد ماند.

با توجه به این واقعیت غیر قابل انکار و ماندگار ، حتی  اگر آقای رضا پهلوی که  اکنون اعلام کرده اند :«تمایل دارم وکیل باشم تا پادشاه» !

اگربخواهند با آقای مصداقی  همان نوع پیمانی را که پدرشان در ارتباط با توسعه دانشگاه در ایران با آقای مجتهدی منعقد کرد ند را اینبار در رابطه با تشکیل یک تیم حقوقی مقتدر، متشکل از برجسته ترین وکلا خاصه جوان ایرانی که امروز شمار آنها در گستره جهان فراوانند، منعقد نمایند ، بدون کوچکترین درنگی، این جماعت شاه الهی همیشه در صحنه ، تنها به صرف اینکه آقای مصداقی لفظ "شاهزاده" را در مورد ایشان بکار نمی برد، بدون کوچکترین توجه ای به سوابق ایشان، آنچنان پیراهن عثمان می کنند،  که هردو آنها از خیر آن کار سترگ کنار خواهند کشید.  

امیدوارم که آقای رضا پهلوی پیش از در خواست برای بستن هرپیمانی ابتداء تکلیف خود را با سینه چاکان همیشه در صحنه خود حل نمایند. زیرا در چنین شرایطی، پیمان بستن حتی با یک نفر آنهم حقوقی و نه سیاسی، امکانپذیر نیست.

دشمن دانا بلندت می کند، بر زمین می زنندت نادان دوست
عبدالحمید وحیدی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر