پاسخ آنها اما قشونکشی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بود؛ از مقابل بیمارستان تا «بهشتزهرا» و حتی مقابل آرامگاه «ابوالقاسم فردوسی» که قرار است «آرام جان» یک ملت را در آغوش کشد.
«بگویید شعار نمیدهیم، فقط میخواهیم پیکر استاد را تشییع کنیم.»
این جمله یکی از هوادارن محمدرضا شجریان مقابل بیمارستان جم تهران بود که خطاب به «همایون شجریان»، فرزند خسروی آواز ایران فریاد شد؛ درست پیش از آنکه نیروهای امنیتی به مردم عزادار حملهور شوند.
اما باز هم موتورسواران بودند که باتون به دست، از عزاداران شجریان پذیرایی کردند. همانها فردای آن روز، صبح ۱۸ مهر، با چماق در دستان خود در بهشتزهرا، صدها نفری را که پیش از روشنای صبح به بدرقه هنرمندشان رفته بودند، پس از انجام نماز بر پیکر او، تاراندند.
همکاران آنها هم تابوت استاد آواز ایران را دور از عشاقش بر دوش کشیدند و به «توس» بردند؛ شهری که آرامگاه «فردوسی» است و قرار است خسروی آواز ایران در خاک آن آرام گیرد.
هنوز شب است؛ ۱۷ مهر که به نام پر کشیدن شجریان از قفس تن، در تاریخ ایران ماندگار شد. صدای هقهق مردمی که با وجود شرایط خاص کرونا جلوی بیمارستان جمع شدهاند، در میان زمزمه آوازهای شجریان، به ویژه مرغ سحر که سمبل تظلمخواهی است، بلند شده است. همایون شجریان از بیمارستان خارج میشود و خبر میدهد که پدرش جان شریفش را از دست داده است. صدای گریهها بلندتر میشوند. مردم برای ادای احترام به او، خواستار تشییع پیکرش میشوند اما همایون میگوید نمیداند چه زمانی قرار است پدرش را بدرقه کنند. فقط میگوید فردا در بهشتزهرا نماز بر پیکر او خواهند خواند.
رسانهها پر میشوند از خبر درگذشت محمدرضا شجریان. صداوسیمای جمهوری اسلامی تصویر و صدای این هنرمند محبوب را پس از سالها پخش میکند و مردم خشمگین شعار میدهند: «ننگ ما ننگ ما، صداوسیمای ما».
در همین زمان، نیروهای امنیتی موتورسوار و چماق به دست وارد معرکه عزای شجریان میشوند و مردم بلندتر فریاد میزنند: «مرگ بر دیکتاتور».
همان جملهای که محمدرضا شجریان در همراهی با مردم معترض به انتخابات پرحاشیه ۱۳۸۸ با بلند کردن انگشتانش به شکل پیروزی، با صدایی رسا بیان کرده بود.
شعارها اما ادامه پیدا میکنند و میرسند به: «دیکتاتور بمیرد، شجر هرگز نمیرد».
آنها سرود «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را یکصدا میخوانند. در مقابل، باتونهای نیروهای امنیتی بالا میروند و بر تن عزاداران محبوبترین آوازخوان، هنرمند و موسیقیدان ایران پایین میآید.
صدای نیروهای امنیتی را میتوان در ویدیوهای شبکههای اجتماعی از مقابل بیمارستان جم شنید که بر سر مردم فریاد میزنند: «برو... برو...»
مردم میروند اما انگار فقط تنهایشان رفته و دلهایشان پر از بغض و خشم، در همان بیمارستان نگران از فردای تشییع جنازه، باقی ماندهاند کنار شمعهایی که روشن کردهاند. نیمهشب شده است و صدای مرغ سحر از خانههای ایرانیها به گوش میرسد؛ چه آنها که در ایران به سوگ نشستهاند و چه آنها که پراکنده در آن سوی مرزها، تمام شب به صدای مردی که از مردم و کنار آنها بود، گوش فرا دادند.
صبح میشود. ۱۸ مهر است. هنوز آفتاب طلوع نکرده است که عزاداران محمدرضا شجریان آرام آرام به بهشت زهرا میرسند؛ همان جا که نیروهای امنیتی با قرق محل، منتظر ایستادهاند.
نماز بر پیکر شجریان خوانده میشود. همایون به میان مردم میآید و خبر میدهد که ۱۹ مهر، روز دفن پدرش در توس است. او به میان مردمی که توانستهاند از قرق نیروهای امنیتی بگذرند، میآید و در محاصره نیروهای امنیتی تکرار میکند که خود شما «صاحب عزا» هستید و آنچه پیش خواهد آمد، از اختیارش خارج است.
نیروهای امنیتی و ضدشورش مقابل یک ملت صاحبعزا صف کشیدهاند. آنها عزاداران را محاصره میکنند و هشدار میدهند که باید محل را ترک کنند. میان مردم میدوند و آنها را بار دیگر میتارانند. پیکر محمدرضا شجریان هم از قبرستان دور میشود. همانزمان، تصویری تاریخی به عنوان روزگار ایرانیان ثبت میشود؛ مردمی که عکس هنرمندشان را در دست دارند، کنار هم صف کشیدهاند و مقابلشان نیروهای امنیتی به صف ایستادهاند. این تصویر به شهادت بسیاری از کاربران در شبکههای اجتماعی، گویای وضعیت امروز ایران است. انگار مردم در یک سمت تاریخ ایستادهاند و حکومت در مقابل آنها.
قرار نیست مراسم تشییع ملی و همگانی برای محمدرضا شجریان برگزار شود. حالا شیوع ویروس کرونا بهانهای برای ایجاد ممنوعیت است. حاکمان کشور میدانند اگر قرار بر تشییع آزادانه پیکر شجریان باشد، موجی از غم و خشم در خیابانها به راه میافتد که آرام نخواهد گرفت.
پیشبینیها از قبل انجام شدهاند. تارنمای «کلمه» صبح ۱۸ مهر خبری منتشر میکند مبنی بر دستور «شورای عالی امنیت ملی» به نهادهای عمومی مبنی بر جلوگیری از هرگونه اقدام برای بزرگداشت محمدرضا شجریان. ریاست این شورا بر عهده «حسن روحانی»، رییسجمهوری ایران است که وقتی خبر درگذشت شجریان منتشر شد، در توییتر خود نوشت: «یقیناً ملت قدرشناس ایران نام و یاد و آثار اين هنرمند محبوب را همواره در خاطرهها، زنده نگاه خواهد داشت.»
این نوشته او با موجی از خشم و دشنام در توییتر همراه شد.
هنوز ۱۸ مهر است. در خراسان، قرار است شجریان کنار آرامگاه فردوسی و «مهدی اخوان ثالث» به خاک سپرده شود. همایون در راه رسیدن به آرامگاه میراند و میخواند: «ببار ای بارون، ببار/ با دلم گریه کن، خون ببار» و همزمان، مردم مشهد جلوی آرامگاه جمع میشوند.
پروازها به مشهد لغو شدهاند. دقیقه به دقیقه به جمعیت اضافه میشود و زمزمهها اوج میگیرند. اما معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مقابل دروازه بسته آرامگاه میایستد و به مردم میگوید به خانههایشان بروند.
«امیر ضیائیان»، مدیر روابط عمومی میراث فرهنگی خراسان هم در توییتر اعلام میکند مراسم خاکسپاری استاد آواز ایران ۱۹ مهر ساعت هشت صبح خواهد بود.
اگرچه عزای ملی اعلام نشده است اما انگار یک ملت به عزا نشستهاند و منتظر اعلام نیستند. حالا خاک هم برای در آغوش کشیدن شجریان بیتابی میکند. آوازهای استاد هنر ایران در شبکههای اجتماعی دست به دست میشوند و صدای تصنیفهایش در خانه هر ایرانی طنین انداخته است. آنها که خارج از وطن به سر میبرند، با حسرت، غم و خشم از پشت مانیتورها و تلویزیون به اشک نشستهاند و انگار تکهای از ایران را بدرقه میکنند و آنهایی که در ایران هستند، در جو امنیتی عزاداری میکنند.
حکومت جمهوری اسلامی تفنگ و چماق بلند میکند مقابل عزاداران همانکسی که برایشان خوانده بود: «تفنگت را زمین بگذار که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار.» عزاداران مثل هنرمند از دست رفته خود مقابل این تفنگداران با سکوت و اشکهایشان انگار فریاد میزنند: «من دچار خفقانم، خفقان. من به تنگ آمدهام از همه چیز.»
آنهاهمنوا میشوند با همایون که خواند: «برو آنجا که ترا منتظرند قاصدک! در دل من همه کورند و کرند، دست بردار از این در وطن خویش غریب.»
درگذشت محمدرضا شجریان نه فقط رفتن محبوبترین هنرمندی است که در بزنگاههای تاریخی در صف مردم مقابل سرکوب و خفقان ایستاد بلکه آنچه جمهوری اسلامی با او و این عزای ملی کرد، یادآور غربتی است که مردم آزادیخواه در وطن و دور از وطن به دوش میکشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر