اشرافیت اسلامی در «رژیم مستضعفین»، مهناز همدانیان
«به گزارش گروه فیلم و صوت باشگاه خبرنگاران جوان؛ خرج تراشی خاندان پهلوی و اشرافیگری آنها حد و حصری نداشت. آنها فقط کافی بود چیزی را بخواهند تا به هر بهایی شده به دستش بیاورند. برای خاندان پادشاهی فرقی نداشت مردم در کپر هستند یا خانه دارند. سیر هستند یا گرسنه. مهم این بود که والا حضرت و خانواده اش الان میلشان به کدام لباس و جواهر می رود.» (تاریخ انتشار: 18 بهمن 1396، باشگاه خبرنگاران جوان)
پاراگراف بالا نوشته ایست که عینا از وبسایت باشگاه خبرنگاران جوان نقل شده است. آن هم در تاریخ 26 بهمن 96، یعنی چندی پس از خیزش دیماه 96 در ایران، که بسیاری آن را «خیزش گرسنگان» نام نهاده بودند.
و اینک، در تاریخ 22 مهرماه 99، میلاد گودرزی، سردبیر برنامه تلویزیونی شهرداد، در حساب توییتری اش از صدورحکم شش ماه زندانش به دلیل «فیلمبرداری از دیوار خانه علی اکبر ولایتی»، خبر داده است.
https://twitter.com/MiladGoodarzi_/status/1316054932064276480?s=09
«فساد مسئولین جمهوری اسلامی» آنقدر گسترده و بی افسار است که علیرغم تمامی مخفی و محرمانه نگهداشتن ها، تهدیدها و مجازاتها برای افشاکنندگان آنها، بازهم نمیتوان اینهمه غصب، دزدی، اختلاس و فساد را در پستو نگهداشت.
آنان که مدعی بودند کاخ نشینی و اشرافی گری خاندان پهلوی مسبب فساد و بدبختی مردم ایران شده است، نه تنها خودشان سالهاست در «کاخهایی که از پهلوی و دیگران مصادره کرده اند» زندگی میکنند؛ که حتی عکسبرداری و فیلمبرداری از «اشرافیت اسلامی» و «کاخهای مصادره ای»شان نیز «جرم» محسوب میشود.
باید به این نکته توجه داشت که «میلاد گودرزی»ها، «صبا آذرپیک»ها، «یاشار سلطانی»ها برانداز نیستند، و از سرسپردگان نظام اسلامی اند. آنها با کلیت این نظام مشکلی ندارند، اما حتی همین اشخاص هم اجازه ندارند که از «اشرافیت اسلامی» آخوندهای حکومتی، یا بستگان و نزدیکان شخص رهبری، اعضای شورای نگهبان و مجلس خبرگان، و وابستگان حکومتی بگویند. اجازه ندارند از «اشرافیت» آنها در خانه های «غصبی و مصادره ای» بگویند و یا آنها را به تصویر بکشند. حتی در حد تصویربرداری از دیوار خانه ی مصادره ایِ «علی اکبر ولایتی» وزیر امور خارجه پیشین جمهوری اسلامی و مشاور کنونی امور بین الملل علی خامنه ای، یا افشای فساد محمد باقر قالیباف شهردار پیشین تهران و رییس کنونی «مجلس شورای اسلامی»، و ...
حضور نامهایی چون علی اکبر ولایتی، آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله جنتی، قالیباف، و غیره نشان میدهد که «اشرافیت اسلامی» سران رژیم تنها به یک جناح ختم نمیشود؛ و در تار و پود این «رژیمِ سراسر تناقض»، ریشه دارد.
به تصویر کشیدن اشرافیگری شبنم نعمت زاده ها و مجازات آنها هم، با هدف مبارزه با «اشرافیت اسلامی» نیست. بلکه تنها «تئاتر مبارزه با اشرافیت» است. «اشرافیت اسلامی» سلاطینی همچون سلطان شکر، آیت الله مکارم شیرازیها، آیت الله جنتی ها، خمینی ها، و ... اغلب حتی به تصویر هم کشیده نمیشود.
آیا آنهمه اعدام و کشتارِ بازرگان، شهردار، وزیر، نخست وزیر و سرانِ «حکومت پهلوی»، همچون حبیب الله القانیان، امیرعباس هویدا، فرخ رو پارسا، عباسعلی خلعتبری -همان وزیری که به دلیل نقشش در امضای قرارداد احداث نیروگاه اتمی بوشهر، با این استدلال که ایران با وجود ذخایر عظیم نفت و گاز نیازی به نیروگاه اتمی ندارد و امضای این قرارداد مصداق تضییع اموال بیت المال است، اعدام شد- و بسیاری دیگر از انسانهای شایسته ای که به آبادانی و رفاه ایران و ایرانی خدمت کرده بودند و با «جرمهای واهی» بر دار شدند، تنها به این دلیل بود که «سران انقلابیون» در خانه های آنها ساکن شوند و خودشان از آنها لذت ببرند و بهره مند گردند؟
آیا اینکه صد یا دویست متر از یک «خانه مصادره ای» را به حسینیه تبدیل کنند، «ملک غصبی و مصادره ای»ای که تا همین چند دهه پیش «کاخ طاغوت» و طاغوتیان مینامیدندش، اسلامی شده و دیگر «غصبی» و اشرافی نیست؟
«اشرافیت» در رژیمی که با وعده حمایت از مستضعفین بر سر کار آمد، و بنیانگذار خویش را «احیاگر نهضت عدالتخواهی در جهان» مینامد، تبدیل به بلایی خانمان سوز برای «مستضعفین جامعه» شده است.
اشرافیتی که برای تامین نیازهای خویش، حتی از درمان و داروی بیماران در حال مرگ و نیازمند به دارو نیز نمیگذرد. «اشرافیت اسلامی»ای که با قاچاق کامیونهای دارویی که به دروغ، با بهانه «تحریمِ دروغین دارو» انبار میکردند؛ به دنبال تبدیلِ این «داروهای انبار شده و دریغ شده» از بیماران، به چمدانهای دلار نقد است. همان داروهایی که «به دروغ» دلیل نبودنشان در داروخانه ها و دریغ آنها از بیماران نیازمند را «تحریم دارویی ای که هرگز وجود خارجی نداشت»، عنوان میکردند.
خرج تراشی و اشرافیگری «اشرافیت اسلامی»ای که حد و حصری ندارد. فقط کافیست چیزی را بخواهد، تا به هر بهایی که شده به دستش بیاورد. حتی از «خونِ مردم بیمار»، شیر خشک نوزادِ شیرخواره، نانِ سفره ی کارگر و ... هم برای تامین خواسته های خویش نمیگذرد.
خمینی پیش و پس از پیروزی «انقلاب سیاه 57» سخنرانیهای بسیاری در نکوهش اشرافیگری و کاخ نشینی، ایراد کرده بود. سخنان فریبنده ای که همچون بسیاری دیگر از حرفهایش، پر از خدعه و فریب بود. سخنانی شعاری که، حتی فرزندانش هم باور چندانی به آنها نداشته و ندارند. همچون این سخنرانی که میگوید: «آن روزی که دولت ما و مجلسیان، خوی کاخنشینی پیدا کنند و از این خوی ارزندهی کوخنشینی بیرون بروند، آن روز است که ما برای این کشور باید فاتحه بخوانیم. آن روزی که رئیس جمهور ما خدای نخواسته، از آن خوی کوخنشینی بیرون برود و به کاخنشینی توجه بکند، آن روز است که انحطاط پیدا میشود.»
در روزهای پرالتهاب پیش از «انقلاب سیاه 57» روح الله خمینی، سخنرانیهای بسیاری را بر علیه «اشراف» و «اشرافیت» انجام میداد. و با استناد به «کاخ نشینی» و «اشرافی گری» شاه و درباریان، خاندان پهلوی را «مفسد» و «طاغوتی» می نامید. بگذریم از اینکه حتی «کاخ نشینی» پادشاهی با آن اقتدار و عظمت در منطقه و جهان، در همان زمان هم به گرد پای کاخهایی همچون کاخ «باکینگهام»، کاخ سلطنتی استکهلم، کاخ «دروت نینگ هولم» و کاخهای دیگر اروپایی و آسیایی هم نمیرسید، که دیگر حتی در برابر «کاخ نشینی» و «اشرافیت اسلامی» آیت الله ها و حتی «مقبره خمینی» هم رنگ و روی کاخ و اشرافیت، ندارد.
امروزه نه تنها سرمایه های نهاد رهبری و اشرافیت بستگان و نزدیکان رهبر، تا زیردستان رده های پایین تر نظام، که حتی خاندان خمینی و «قبرِ خودِ خمینی» هم غرق در اشرافیت است. آیت الله های کاخ نشین و «اشراف اسلامی» از حال و روز «مردم مستضعف» بی خبرند. برای آنها فرقی ندارد که مردم در کپر هستند یا خانه دارند. سیر هستند یا گرسنه. تن فروشی میکنند یا «اعضای بدن فروشی»، «گورخوابی» میکنند یا زباله گردی، در گور تن میفروشند یا در کشورهای همسایه، از سر درماندگی «کودک فروشی» میکنند یا «خودکشی»؛ برای آنها، مهم این است که در «اشرافیتِ اسلامی» شده و مصادره ای شان، غوطه ور باشند. در قصرهای طلایی ای که برای خود ساخته اند، می نشینند و برای مردمی که نانی برای خوردن ندارند، «روغن آووکادو»، «روغن ماهی» و «روغنهای مفید» توصیه میکنند.
اینان پس از گذشت بیش از چهل سال از عمر رژیم اسلامی نه تنها به رفاه مردم نیاندیشیده اند؛ بلکه فلاکت را گسترش داده، بخش بزرگی از جامعه ایران را هم به «زیرِ خط فقر»، و بسیاری را نیز به «انتهای جدول فلاکت» کشانده اند. و امروزه بخش بزرگی از مردم جامعه که در روزگاری نه چندان دور، در رده بندیهای اقتصادی «طبقه متوسط» محسوب میشدند را هم تبدیل به مستضعف کرده اند.
رژیم اسلامی با «مستضعف سازی» بخش بزرگی از جامعه ایران، نه تنها بر خلاف شعارهای اولیه شان، به نجات مستضعفین نپرداخت؛ که در طول بیش از چهل سال «مستضعف سازی» شهروندان، گذشته را برای آنها به رویایی شیرین و دور دست تبدیل کرد. خاطراتی زیبا از گذشته و آن روزگاران پراقتدار، که تنها اندوهِ یادآوری اش برای بسیاری از «جوانانِ آن دوران» باقی مانده است.
اندوهی که سبب شده تا برخی از منتقدانِ دستاوردها و اقدامات دوران پهلوی به این باور برسند که بزرگترین ایراد و اشکال زمامداری «شاه» در این بود که خودش به مذهب پایبند بود و به نظر و جایگاه روحانیت در حکومتش بها میداد. و همین بها دادن به روحانیت، مسبب ویرانی امروز ایران و فلاکت و آوارگی میلیونها ایرانی در داخل و خارج از ایران شده است. که البته باید این نکته را نیز در نظر داشت که علیرغم باورهای مذهبیِ شخصِ شاه، جدایی کامل دین و روحانیت از سیاست و حکومت آن روز ایران، شاید در عمل اصلا ممکن نبود.
و در پایان، جمهوری اسلامی ای که ادعا می کرد با برپاییاش، آمده تا به ایرانیان هم دین بدهد و هم دنیا؛ هم دینِ را از بخش بزرگی از مردم ایران گرفت و هم دنیا را. و تنها، سرودِ پوچِ صبحگاهش از آنِ «ما» بود.
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر