صفحات

۱۳۹۹ شهریور ۲۸, جمعه

 حیف از قطره ای اشک!


فیروز نجومی

اگر مقاتله هزاران هزار جوان ظلم ستیز، از جمله نوید افکاری، پس از بیش از چهل سال حکومت ولایت فقیه، سبب نشده است که از امام حسین، شاه شهیدان  روی برگردانیم، تردید مدار که قتل نوید افکاری قهرمان ظلم ستیز، شیعیان حسین را سرانجام وامیدارد که در اسطوره عاشورا نظری دوباره افکنند و بر یزید و شمر و همه آنان  که حسین بن علی و یارانش را در صحرای کربلا بقتل رساندند، سلام و درود بفرستند.

چه واقعه ی اسفناک و دلخراشی؟ پس از قرنها خود زنی و خود آزاری بمناسبت مقاتله امام حسین در دهم محرم سال 61 هجری قمری، هم اکنون شیعیان امام علی باید درود به یزید و همدستانشان بفرستند و در واقع آنها را ستوده و ستایش کنند؟ که این نه جانشین خلافت که جانشین امامت، ولایت است که ظلم ستیزان را در نهایت بیرحمی و شقاوت بخاک و خون میکشاند. چه واقعه ای بزرگتر از آشکارشدن این حقیقت که همه درد و رنج ما نهایتا از باور به امامت بر میخیزد نه از خلافت. که چه اشکها که بیهوده برای امامان نریخته ایم، امامان بیگانه ای که سرزمین ما را زمانی مورد تاز و تاخت قرار داده و چه خونها نریخته و چه ویرانیها که ببار نیاوردند.  


آری، زمان آن فرا رسیده است که به یزیدبن معاویه درود بفرستیم و لعن و نفرین، اگر نه نثار امامان مقدس، نثار آنانی کنیم که خود را از تبار امامان و جانشینان آنها میدانند از جمله خمینی و خامنه ای، دو آخوند برخاسته ازحوزه های علمیه. چرا که دیر زمانی ست که امام، به یزید تبدیل شده است و یزید به امام؟ چگونه و به چه دلیل این واقعه اسفناک بوقوع پیوسته است؟ دلیل آن است که پس از یکهزار و چهارصد سال، سر انجام جانشینان امام، انانکه خود را از تیر و تبار امامان میدانند موفق شدند که عروس قدرت را در آغوش بکشند. این در حالی ست که  تنها امام اول بود که برای کوتاه زمانی همخوابه قدرت گردید و به امامت رسید، حال آنکه یازده امام دیگر در رویای همخوابگی با قدرت، از جهان هستی رخت بر بستند.

 درست است یزید بد نام تاریخ است. در شرابخوری و عیاشی و در شب نشینی و خوشگذارانی، در نزد شیعیان امام، شهره خاص و عام است. برفراز منبر، آخوندهای حسینی چه لعن و نفرینها، چه ناسزاها و دشنام ها که نثار روح و روان یزید و خانواده اش که نکنند. چرا که امام حسین از بیعت با یزید که بجانشینی پدر خود معاویه بر تخت خلافت نشسته بود سرباز زد و از پذیرش هر پست و مقامی و یا هر ثروت و ملکی خود داری نمود و در ازای آن جنگ را برگزید، بر خلاف برادرش، حسن که در برابر دریافت هدایای معاویه، خلیفه مسلمین، پای خود را از معرکه قدرت بیرون کشید.

البته که جنگی که حسین برگزید، جنگی بود نابرابر: حسین همراه 72 تن از همراهان و افراد فامیل در برابر لشگر یزید که گفته میشود به چندین هزار نفر میرسید. با این وجود، یزید برغم نیروی برتر و دست بالاتر، امام حسین و یارانش را بزنجیر نکشید و باسارت در نیاورد و روزها و ماها و حتی سالها روح روان او را زیرشکنجه های درد انگیز قرار نداد تا امام را وادار باعتراف بجرمی کند که که مرتکب نشده بود تا از اینطریف بتواند انداختن طناب خلافت را بگردن امام توجیه نماید

 خلیفه یزید در واقع به امام حسین و یارانش این فرصت را داد که اسبها زین کنند و شمشیر برگیرند و بجنگند و بسیاری را از لشگر یزید بخاک و خون بکشانند قبل از آن که خود و یاران جنگجویش در خون خویش بغلتند. حرفی نیست در اینکه امام حسین و همراهانشان بطرز فجیعی در صحرای کربالا بقتل رسیدند، چنانکه پس از گذشت قرنها روح و روان پیروانش را آنچنان آزار میدهد که تا کنون سالی سپری نشده است که شیعیان امام درسوک او خون گریه نکنند و جسم و جان خود را مورد آزار وشکنجه قرار ندهند.

 اما، باید دید که 1400 سال بعد وقتی که جانشینان امام حسین بقدرت رسیدند، با آنان که از تسلیم و اطاعت و یا بیعت با بارگاه ولایت خود داری کردند چگونه رفتار کرده و میکنند. آیا ولی فقیه که بر مسند ولایت جلوس یافت که ادامه دهد امامت را تا قیامت، همچون یزید، به آنان که  به اعتراض و تظاهرات و نه قیام بر علیه ولایت  برخاسته اند، فرصت داد که نیروهای خود را تجهیز و آماده نبرد کرده، شمشیر بر گرفنه و بمانند امام حسین از خود دفاع نموده و در میدان جنگ تا توش و توان دارند، بکشند تا کشته شوند؟ 

آخوندهای مقدس، برهبری آخوند خمینی و خامنه ای، ادامه دهندگان راه امام حسین، از لحظه جلوس بر مسند قدرت، نشان دادند که اگر امام حسین بر یزید پیروز میشد، زمین و زمان تیره و تار می گشت و جویباری از خون جاری میگردید، از خون کسانی که ازتسلیم و اطاعت از اراده و امیال امام خود داری میکردند. 

حکومت ولایت، جایی برای شک و تردید نگذارده است که اگر امام حسین بر مسند قدرت راه میافت، بسی بسیار خشونت بارتر و بیرحمتر از یزید، سرهای بیشماری را بضرب شمشیر بی مهابا بر زمین میافکند. که قهر و خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی را به نقطه ای میکشاند، که هیچ خونخواری در تاریخ، نه یزید و نه پدرجد یزید هرگز بدان نقطه نکشانده اند. 

حال آیا جای آن دارد که از هم کیشان بخواهیم که در سوک امام بیهوده اشک نریزید و بر روح و روانشان اذیت و آزار روا مدارند؟ چه کسی میتواند بگوید که اگر امام حسین بقدرت رسیده بود نسبت بجانشینان خود کمتر قهر و خشونت بکار میگرفت و گردنهای کمتری را با طناب شریعت بدار میآویخت؟

بارگاه ولایت را البته که نه شرمی ست و نه آزرمی، بخاک و خون میکشاند، به قتل میرساند، به طناب شریعت میآویزد و جلوی جوخه های اعدام میگذارد، اگر از جنبده ای ندای نقد و نفی برخیزد و یا فغان اعتراض و نارضایی بگوش ولایت برسد. اما، نه ولایت هرکز  به این سادگی جان از آنان که دشمن خود می پندارد نمی ستاند. او همچون یزید که بامام حسین فرصت دفاع از خود را داد، چنین حقی را به مخالف خود نمی دهد. اکر مامورانش به خانه ی مخالف شبیخون نزنند و او را از آغوش خانواده اش جدا نساخته و به سیاهچالهای دستگاه ولایت انتفال ندهند، و اگر او را نربایند و سپس جسد بی جانش را در کوچه و خیابان رها نکنند و یا مخفیانه بکام مرگ نفرستد، بنا بر ضرورت زمان بر طبق "قانون" عمل میکند: اتهام میزند، اتهام جنایت و خیانت، بدون نیا به دلیل و یا مدرکی. آنچه تهی از اهمیت است، اثبات گناه است. چه گناهکار و چه بیگناه، وقتی باسارت ولایت درآمد انسانی بجرم ظلم ستیزی، قبل از آنکه جان را از وجودش خارج کنند، هر زخم و جرحی، هر درد و شکنجه ای را بر متهم وارد کنند، تا به اتهامات وارده اعتراف نمایند، تا به جنایات خود وجاهت شرعی ببخشند.

 آنگاه معترض و یا مخالف و دگر اندیش است که دست بسته و چشم بسته بدار آویخته میشود  نوید افکاری، اولین کسی نیست که بدست جانشینان امامانی که بر طبق روایات با ظلم به ستیز برخاسته اند بجرم ظلم ستیزی، قبل از انکه به طناب شریعت آویخته شود بدست آنان که بخونخواهی امام حسین بر خاسته اند، در زیر شکنجه های درد انگیز جان از کف داده است و آخرین نیز نخواهد بود. 

این نگارنده وقتی خود را ناظر بر اشک ریزی ساده دلان بر شهادت امامانی می بیند که در تاریخ ما تجسم سلطه ستیزی گردیده اند، احساس شرمساری میکند. آنچه در دستگاه ولایت بر نوید افکاری و صدها قهرمان سلطه ستیز دیگر همچون او رفته است، یزید هرگز بر امام حسین روا نداشته است. یزید بد نام و شرابخوار به امام حسین حق انتخاب داد، اما هیچ یک از قربانیان ولایت، از چنین حقی، یعنی حق دفاع از خویشتن، ابتدایی ترین حق و حقوق انسان برخوردار نبودند.

 بعبارت دیگر، بیش از چهل سال است که هر روز مردم ایران، روز عاشورا بوده است. یعنی که روزی نبوده است که بجرم ظلم ستیزی، قهرمانی، نه به دست خلیفه ای از تبار یزید بلکه بدست ولی فقیهی از تبار امامان مقدس، با جسم و جان زخمین و دستها وچشمهای بسته با طناب شریعت بدارولایت آویخته نشود. یزیدی که ملعونش نامیده اند، هرگز بچنین جنایتی شنیعی دست نزده است.

باین دلیل است که ای هموطن، زمان آن فرا رسیده است از لعن و نفرین خلیفه یزید احساس شرم و حیا کنیم و در عاشورا و اربعین و یا هر روز و تاریخی که یکی از دوازده امام به هلاکت رسیده اند، از ریختن قطره ی اشکی خود داری نماییم. آیا حیف قطره ای اشک نیست که ما ایرانیان در سوک بیگانگانی میریزیم که زمانی سر زمین ما را به توبره اسلام کشیده و دچار لعنت ابدی نموده اند؟  آیا سزا نیست قطره های اشک خود را نثار آن ظلم ستیزان دلاوری نماییم که همچون نوید افکاری با دستگاه ظالم و ستمگر ولایت به ستیز برخاسته اند؟

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر