صفحات

۱۳۹۹ مرداد ۱۵, چهارشنبه

آیا اصلاح طلبان نقش ستون پنجم را بازی می کنند؟

حسن بهگر

به تازگی اکبر گنجی در یک ویدئوی مفصلی* که در باره ی کلنگی کردن ایران تهیه کرده، مطالبی گفته که اغلب آنها از جانب ما به کرات گفته شده بود. به ویژه در مورد جنبش سبز که از آغاز آن، مقاله های پی در پی آقای رامین کامران در نقد آن حرکت در سایت ایران لیبرال منتشر شد و بعد هم در یک کتاب بنام «انقلاب مجازی» گردآوری گردید.

همه ی اینهادر سایت ایران لیبرال به رایگان در دسترس همگان هست، تا ببینند ما از همان موقع چگونه ماهیت و امکانات این جنبش را سنجیدیم و حرفمان را با اینکه خلاف جریان بود، زدیم. اما یک نکته ی تازه در این ویدئو شنیدنی است.گنجی مدعی است که آمریکا می خواست همان موقع حمله به عراق، ایران را نیز کلنگی کند ولی رهبران جنبش سبز مخالفت کردند! آقای گنجی منبع این خبر را ذکر نکرده است و طبعاً چند سؤال پیش می آید.

نخست اینکه قبول می کند که رهبران جنبش سبز با امریکا و اسراییل در تماس بوده اند. ما تا کنون کمترین توضیحی از رهبران جنبش سبز در این مورد نشنیده ایم. مردمی که در این جنبش اعتراضی، جوانانشان کشته و یا زندانی شدند و در کهریزک مورد تجاوز و بی حرمتی واقع شدند، حق دارند که بدانند چه کسانی با دولت های خارجی بر سر آینده ی آنان گفتگو کرده و نقشه کشیده اند. این نه برجام است و نه قرارداد با چین، ولی از هر دوی اینها مهمتر است.

دو اینکه اخبار جسته و گریخته از داخل و خارج حکایت از ملاقات محمد خاتمی با جورج سوروس دارد. کنت تیمرمن Kenneth Timmerman یکی از فعالان سیاسی آمریکایی می نویسد که «در ۱۵ سپتامبر سال ۲۰۰۶ در مقاله‌ای در وبسایت نیوزمکس مدعی ملاقات شام خصوصی سید محمد خاتمی و جرج سوروس در هتل هایت شده. این ادعا به یکی از محوری‌ترین تبلیغات بخشی تندرو جناح محافظه کار علیه خاتمی تبدیل گردید و از سوی رسانه‌های آنان بازتاب یافته.»(1)

آش چنان شور شد که جرج سوروس در یک برنامه تلویزیونی در سی ان ان با فرید ذکریا گفت که «رژیم ایران در یک سال دیگر در آنجا نخواهد بود.»(2)

سه اینکه بسیار بعید است پروژه عظیمی را که آمریکا برای تغییر خاورمیانه طراحی کرده و مخارجی که متقبل شده است و ایران کلید آن بشمار می آید بخاطر توصیه کروبی و موسوی و خاتمی که برای حرف یومیه اشان معطلند کنار بگذارد. این ادعای بی پایه  برای چیست ؟  

دو سه میلیون نفر در تظاهرات جنبش سبز شرکت کردند تا آنجا که وزیر کشور نیز به عظمت آن اذعان نمود. خبرها با وجود سانسور حاکی از مرگ 21 نفر و دستگیری 450 نفر تظاهرکننده بود. تظاهرات سرکوب شد والبته خواست جرج سورس عملی نشد ولی این مدیون رهبران جنبش سبز نبود. رهبران جنبش سبز هر کار توانستند کردند و مردم بی دفاع را تحت عنوان تقلب در انتخابات که درستی آن هم کماکان مورد تردید است به خیابان آورده و به اصطلاح دم تیغ دادند.

تقلبی که  حتا حجاریان آن را منکر شد و گفت تقلبی نبود ولی  خود اکبر گنجی اول آن را تبلیغ می کرد و بعد خودش ادعا را پس گرفت، کیست که نداند جمهوری اسلامی همواره در انتخابات تقلب کرده، حتا در اولین رفراندوم که پیروزیش مسجل بود. ولی کم هم نبودند روزنامه هایی که در مورد ادعای تقلب انتخاباتی احمدی نژاد نوشتند «اختلاف 11 میلیون است و نمی توانید انتظار داشته باشید که 11 میلیون رأی جعل شود.» پس این هیاهو برای چه بود؟

باری گنجی رویش نمی شود که حقیقت را بگوید. مردم از زد و بند اصلاح طلبان و رهبران جنبش سبز اطلاعی نداشتند، ولی دستگاه جاسوسی رژیم از همه چیز خبر داشت و برای ماندگاری خودش از اعمال هیچ رذالت و خشونتی خودداری نکرد. گنجی باید صریح می گفت که رهبران جنبش سبز با جرج سوروس برای کلنگی کردن ایران توافق کرده بودند ولی موفق نشدند. مسئله بسیار بزرگتر و حیاتی تر از آن است که بتوان با این کج دار و مریز ها سر و تهش را هم آورد.

اصل قضیه آنقدر روشن است که همه فهمیده اند، حتا خامنه ای هم صریحاً اشاره کرد «آن صهیونیست پول‌دار آمریکایی خبیث که گفت من گرجستان را با 10میلیون دلار توانستم زیر و رو کنم، در سال 88 هم با حماقت به این فکر افتاد که بر جمهوری اسلامی اثر بگذارد؛ با دیوار مستحکم اراده و عزم ملی برخورد کردند؛ امروز هم همین‌جور است».(3)

گفته می شود جورج بوش 400 میلیون دلار به مؤسسات جامعه ی آزاد و بنیاد موقوفه ی ملی برای دموکراسی (NED) جورج سوروس کمک کرد تا بر این جنبش مخالف علیه دولت ایران تأثیر بگذارد. این افزون بر کمک هایی است که خود این بنیاد از بودجه اش به این طرح کرده. به نظر می رسد برخی از این پول ها به دست گروه های طرفدار موسوی، که با سازمان های غیر دولتی در خارج از ایران پیوند دارند رسیده است.(4)

جریان معروف به اصلاح طلبی تنها جریان سیاسی است که جمهوری اسلامی آن را به رسمیت می شناسد و از آن بهره برداری می کند. این جریان نه تنها به دموکراسی و آزادی باور ندارد بلکه خواستار به دست گرفتن قدرت در همین جمهوری اسلامی است ولو با کمک خارجی. به عبارت دیگر این بار خامنه ای با یک رقیب خودی طرف است. در پی تظاهرات، رهبران جنبش سبز موسوی، کروبی  جمعاً حدود 100 نفر دستگیر شدند. در میان بازداشت شدگان محمد رضا خاتمی، برادر رئیس جمهور پیشین و همسرش که نوه خمینی است، محمد علی ابطحی، مشاور سابق رئیس جمهور خاتمی دیده می شد.

 اینان نه در تظاهرات بلکه در خانه های خود دستگیر شدند. پس از چندی موسوی و کروبی در حصر باقی ماندند و دیگران آزاد شدند. جمهوری اسلامی کودتاهایی مانند نوژه و غیره را از سرگذارنده است ولی این جریان را باید کودتای خودی ها دانست که البته مشمول عفو اسلامی شده اند. پرسش اینست که این مدارا برای چیست و تا کی ادامه خواهد داشت ؟

شاید این مدارا از زور ناچاری باشد. بخش بزرگی از این افراد در انقلاب شرکت داشتند و یکباره نمی شد همه را به روش استالینی تصفیه کرد و برخی باقیمانده از جریانی هستند که رفسنجانی برای تسخیر قدرت درست کرده بود. رفسنجانی یکی از ارکان نظام بود و نزدیک ترین شخص به خمینی. فرایند کنارگذاشتن او از مقامات حساس به تدریج از عدم موفقیت در انتخابات شروع شد تا غرق شدنش در استخر سعد آباد، فرایندی طولانی را طی کرد. ولی روحانی و امثالهم استخوانهای لای زخم هستند. ظاهراً خامنه ای در صدد است این گروه را هم کنار بگذارد. ظاهرا این جراحی ساده به نظر می رسد ولی آیا این صحبت گنجی بیش از آن که اخطاری برای ملت ایران باشد اعلام خطر برای خامنه ای است؟ می خواهد بگوید باز همان برنامه در راه است؟

شک نیست از این که آمریکا نتوانسته است ایران را از پای در آورد عصبانی است و اکنون بسیار مایل است که کشور را بسوی هرج و مرج و جنگ داخلی سوق دهد. آتش سوزی ها و خرابکاری ها اخیر نیز بیانگر این سیاست است. این بازی با آتش است که اسراییل و انگلیس هم در آن نقش عمده دارند و این می تواند عواقب بسیار خطرناک تری از عراق برای آمریکا و متحدانش داشته باشد.

اصلاح طلبان، مثل مجاهدین، تبدیل به جریان فاسدی شده اند که وابستگی شان به بیگانگان آشکار است و حمایت بیگانه از آنان را مردم به چشم می بینند. هریک از آنها که بیرون از کشور می آید قدر می بینند و شغل و مقام کسب می کنند و جوایزی دریافت می کند. بسیاری مانند روحانی تابعیت دوگانه دارند و از پشتیبانی ویژه ی انگلستان برخوردارند. از دوره ی قاجار به این طرف، هرگز انگلستان چنین بروبیایی در کشور نداشته است.

در هر حال با شرایط اقتصادی وخیمی که ایران دارد و انباشت خشم و نفرت مردم، کشور حکم بشکه ی باروتی را دارد که حکومت روی آن نشسته است. چاره فقط بستن قرارداد با رقبای آمریکا نیست باید راه را برای دخالت مردم در سرنوشت خودشان باز کرد و اگر این حکومت راضی به تغییراتی در داخل نشود و نتواند نظر مردم را جلب کند، عواقب وخیمی برای خود و برای کشور رقم زده است.

یکشنبه – ۱۲ اَمرداد ۱۳۹۹

2020-08-02

* https://youtu.be/TXsW_D1ZCuM

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر