اصلاح طلبان؛ رانده از حکومت، وامانده از مردم
بررسی چالشهای چهارگانه رویاروی اصلاحطلبان در فضای سیاسی ایران
علی خامنهای با رد طرح آشتی ملی محمد خاتمی حتی حاضر به ملاقات با او به عنوان رهبر اصلاح طلبان نیست- BEHROUZ MEHRI / AFP
در تمام ۲۳ سالی که اصلاحطلبان در فضای سیاسی ایران حاضر بودهاند هرگز در هیچ دورهای این چنین با فشارهای چند جانبه و بحران هویت روبرو نبودهاند. اصلاحطلبان که از دوم خرداد ۱۳۷۶ و با پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری و از دل جناح چپ اسلامی به عنوان یک جریان سیاسی جدید ظهور کردند حالا از چهار طرف، به سختی و به شدت به چالش کشیده شدهاند .
۱- ازطرف طرفداران مایوس خود در داخل کشور
۲- از طرف تودههای معترض در اعتراضات ضد حکومتی مکرر دهه ۱۳۹۰
۳- از طرف تشدید حملات مخالفان برانداز جمهوری اسلامی ایران
۴- از طرف حاکمیت جمهوری اسلامی و به طور مشخص علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران، سپاه و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و قضایی.
این چالشهای چهارگانه حیات سیاسی اصلاحطلبان در ایران را به طور جدی به چالش طلبیده و نظریه پردازان و چهرههای سیاسی اصلی آنها را به تفکر و ارایه پیشنهاد راهحلهای جدید برای ماندگاری و ایفای نقش در عرصه سیاسی ایران وا داشته است.
چالش اول: ریزش طرفداران اصلاح طلبان
در فاصله کوتاه انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۶ تا امروز یعنی در فاصله کوتاه سه ساله، روند ریزش طرفداران اصلاحطلبان که در سالهای اخیر هم وجود داشته، بیشتر شده و سرعت گرفته است.
عملکرد مجلس دهم که اصلاحطلبان پیروزی در انتخابات آن را یک پیروزی برای خود حساب میکردند، به یک ناامیدی و یاس کامل بین طرفداران اصلاح طلبان تبدیل شد. جز چند نماینده محدود که جرات انتقاد محدود و کنترل شده از اقدامات حاکمیت را پیدا کردند، بسیاری از نمایندگان اصلاحطلب در مجلس دهم به نمایندگانی منفعل تبدیل شدند که در پی منافع شخصی خود بودند. رهبر اصلاحطلبان در مجلس و رییس فراکسیون امید یعنی محمد رضا عارف، معاون پیشین محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری، به نماد انفعال و سکوت و تمسخر در شبکههای اجتماعی تبدیل شد و حتی بسیاری از طرفداران اصلاحطلبان از فراکسیون امید به شدت سرخورده و دلزده شدند.
در سطح دولت نیز در حالیکه اصلاحطلبان طرفدارانشان را به حمایت از انتخاب مجدد حسن روحانی به ریاست جمهوری در انتخابات سال ۱۳۹۶ فراخوانده بودند و حتی محمد خاتمی رهبر اصلاحطلبان آنها را دعوت به حمایت از حسن روحانی کرده بودند، بعد از انتخابات و با عملکرد حسن روحانی دچار یاس و سرخوردگی شدند. روحانی آشکارا به اصلاحطلبان پشت کرد و نفوذ آنها را در دولت محدود کرد. از طرف دیگر عدم پیگیری وعدههای انتخاباتی از سوی حسن روحانی، طرفداران اصلاحطلبان را که به او و وعدههای رهبران اصلاحطلبان امید بسته بودند، به شدت سرخورده کرد.
در درون احزاب اصلاحطلب نیز سرخوردگیهای مشابهی بروز کرد. برخی از اعضای احزاب مهم اصلاحطلب مانند اتحاد ملت با انتقاد از محافظه کاری و بی عملی رهبران این احزاب یکی پس از دیگری از این احزاب کناره گرفتند به گونهای که اندک اندک خروج از احزاب اصلاحطلب به یک روند ملموس تبدیل شده است.
چالش دوم: بی اعتنایی متقابل معترضان دهه ۹۰ و اصلاح طلبان به یکدیگر
دو اعتراض بزرگ مردمی و ضدحکومتی سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ شکاف بزرگی بین مردم معترض و اصلاحطلبان ایجاد کرده است. در سال ۱۳۹۶ هنگامی که مردم معترض به اوضاع بد اقتصادی به خیابانها آمدند و در دهها شهر علیه حکومت اعتراض کردند، اصلاحطلبان آشکارا از معترضان فاصله گرفتند و به جای حمایت از آنها که با سرکوب حکومت و نیروهای امنیتی و نظامی روبرو شده بودند تلاش کردند معترضان را تحقیر کنند و نادیده بگیرند. چهرههای سرشناس اصلاحطلبان مانند حمید رضا جلایی پور و بهزاد نبوی هویت معترضان را زیر سوال بردند و عدم حمایت اصلاحطلبان از آنها را توجیه کردند.
در اعتراضات ۹۶ و ۹۸ یک شعار معترضان به طور خاص رویارویی اصلاحطلبان و آنها را بیشتر کرد. اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا. این شعار اگر چه در ابتدا در جمع کوچکی در دانشگاه تهران سر داده شد اما به سرعت به یک شعار محوری علیه اصلاحطلبان تبدیل شد و به چالش بین اصلاح طلبان و معترضان دامن زد. اصلاحطلبان تلاش کردند بگویند این شعار شمار محدودی از معترضان است. در مقابل معترضان تلاش کردند در هر فرصتی با تکرار این شعار در خیابان و شبکههای اجتماعی اصلاح طلبان را جزیی از حاکمیت و همسو با سرکوبگران و علیه مردم نشان دهند. این شکاف بین معترضان و اصلاحطلبان پس از سرکوب خونین اعتراضات آبان ۹۸ از سوی حکومت و عدم حمایت جدی اصلاحطلبان از معترضان بیشتر شد.
واقعیت این است که برخلاف اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و جنبش سبز که اصلاحطلبان در رهبری و بدنه آن نقش و نفوذ جدی داشتند، حالا و پس از اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ مشخص شده نه بسیاری ازمعترضان دیگر اصلاحطلبان و راهبردهایشان را قبول دارند و نه اصلاح طلبان حاضر هستند به طور تشکیلاتی از معترضان در مقابل سرکوب حکومت حمایت کنند. حتی گاه دیده میشود که اصلاحطلبان سرکوب معترضان را ذیل مفاهیمی مانند ضرورت حفظ امنیت و ثبات و جلوگیری از آشوب توجیه میکنند.
چالش سوم: رویارویی روز افزون بین اصلاح طلبان و براندازان
یکی از زندهترین و به روزترین جدالهای سیاسی این روزهای ایران بین اصلاحطلبان و براندازان در جریان است. جریانهای مختلف طرفداری سرنگونی و براندازی جمهوری اسلامی معتقدند اصلاحطلبان در خدمت حکومت جمهوری هستند، در جنایات حکومت بویژه در دهه ۱۳۶۰ و دهههای بعدی شریک بوده و حتی بعضا نقش اصلی را داشته و مانع سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی که از نظر آنها غیر انسانی و جنایتکار است میشوند. براندازان میگویند اصلاح طلبان بر عمر جمهوری اسلامی افزودهاند و مانع اصلی برای سرنگونی هستند.
از نظر براندازان هنگامی که جمهوری اسلامی با اعتراضات مردم و خطر سرنگونی روبرو میشود اصلاحطلبان و حاکمیت جمهوری اسلامی به رهبری علی خامنهای و سپاه در یک جبهه واحد قرار میگیرند و علیه مردم عمل میکنند. تجربه برخورد هماهنگ و یکدست حاکمیت جمهوری اسلامی از جمله علی خامنهای سپاه و دولت مورد حمایت اصلاحطلبان با معترضان و سرکوب خونین اعتراضات آبان ۹۸ از طرف همه حاکمیت نشان داد این تحلیل براندازان تا حد زیادی درست و مطابق با واقعیت است. اصلاحطلبان وقتی خطر سرنگونی جمهوری اسلامی را جدی میبینند خود را با خامنهای و اصولگرایان و حتی سپاه در یک اردوگاه میبینند و در مقابل معترضان قرار میگیرند.
در چنین شرایطی اصلاحطلبان با جدیتر شدن گفتمان براندازی و محبوبتر شدن این گفتمان بین شمار بیشتری از مردم برای مقابله نظری و عملی با براندازان احساس وظیفه بیشتری میکنند و نگاهی به مصاحبهها و گفتگوهای چهرههای اصلی اصلاحطلبان نشان میدهد که بخش مهمی از گفتهها و انرژی آنها صرف مقابله و مخالفت با براندازان میشود و در تلاش هستند تا مردم را از نتایج براندازی جمهوری اسلامی بترسانند. در مقابل براندازان هم تلاش میکنند با همسو نشان دادن اصلاحطلبان و حاکمیت در سرکوب معترضان آنها را در مقابل خواست و اراده بخشهای بیشتری از مردم نشان دهند و به حملات به آنها و بی اعتبار کردن آنها نزد افکار عمومی ادامه دهند.
چالش چهارم: بی اعتنایی خامنهای به اصلاح طلبان و اصلاح طلبان رانده از حاکمیت
با وجود آنکه اصلاحطلبان خود را مدافع جدی بقای جمهوری اسلامی میدانند و از ماندگاری جمهوری اسلامی با تمام قوا دفاع میکنند و از آن در مقابل معترضان و براندازان حمایت میکنند اما تجربه و واقعیتهای موجود نشان میدهد، حاکمیت و به طور دقیقتر علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی به اصلاحطلبان و رهبران آنها و راهبردهایشان برای حفظ حکومت جمهوری اسلامی و نیز ورود اصلاحطلبان به قدرت بی اعتنایی میکنند.
علی خامنهای آشکارا طرح محمد خاتمی رهبر اصلاحطلبان را برای آشتی ملی رد کرده و احزاب اصلی اصلاحطلبان مانند جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب منحل شدهاند. بسیاری از چهرههای اصلی اصلاح طلب از سوی اطلاعات سپاه و نهادهای قضایی تحت تعقیب قرار دارند و حتی علی خامنهای حاضر نیست در حد یک ملاقات محمد خاتمی رهبر اصلاحطلبان و دیگر چهرههای اصلی آنها را به حضور بپذیرد. در واقع علی خامنهای میداند اصلاحطلبان ناگزیر و ناچار از حمایت از جمهوری اسلامی و حاکمیت آن در مقابل معترضان و براندازان هستند و به همین دلیل حاضر نیست امتیاز خاصی مانند سهیم شدن در قدرت به آنها بدهد. اصلاحطلبان نیز میدانند که اگر جمهوری اسلامی سقوط کند آنها نیز حذف خواهند شد بنابراین با وجود اینکه از سوی علی خامنهای با بی اعتنایی کامل روبرو شدهاند خود را مجبور به حمایت از جمهوری اسلامی و رهبر آن در مقابل معترضان و براندازان میبینند.
با وجود این چالشهای چهارگانه، اصلاحطلبان با مهمترین و سختترین بحران سیاسی و هویتی دوران حیات خود روبرو هستند. طرفداری از آنها بین مردم و حتی طرفداران سابق خودشان رو به کاهش است، علی خامنهای اجازه حضور جدی آنها در قدرت را نمیدهد، معترضان نیز روز به روز از آنها فاصله میگیرند و براندازان نیز روز به روز بر حملات به آنها و تلاش برای بیاعتبار کردنشان میافزایند.
با وجود اینکه هنوز نمیتوان از حذف کامل اصلاحطلبان از عرصه سیاست ایران سخن گفت ولی نفوذ آنها به شدت کاهش یافته و آنها برای ادامه بقا در فضای سیاسی ایران به شدت آسیبپذیر شدهاند. اصلاحطلبان در حال له شدن بین طرفداران سرخورده، معترضان فاصله گرفته از اصلاحطلبان، حاکمیت بی اعتنا به آنها و تشدید حملات براندازان هستند.
از: ایندیپندنت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر