صفحات

۱۳۹۹ خرداد ۲۶, دوشنبه

  رسانه‌ها در خدمت بحران‌آفرینی 

فاضل غیبی

 آلبرت اینشتین نگران بود که مغز بشر چنان رشد نکرده باشد که بتواند پیامدهای جنگ اتمی را درک کند. اما خوشبختانه طرف های درگیر در جنگ سرد با توجه به پیامدهای آن  از دست زدن به جنگ اتمی خودداری کردند. در سالهای اخیر بنظر می رسد که بشر پس از پشت سر گذاشتن دو دوران «روشنگری» و «علم و صنعت» اینک در «عصر اطلاعات» از تسلط بر امواج اطلاعات در «دنیای مجازی» ناتوان باشد و نتواند از پیامدهای فاجعه‌انگیز این کارزار جهانی  جلوگیری کند.  
اگر در «دوران علم و صنعت» تحولات علمی و صنعتی در دست کشورهای نسبتاً  پیشرفته قرار داشت، اینک در عصر اطلاعات کشورها و حکومت‌های عقب مانده و ستیزه‌جو نیز می توانند با سؤاستفاده از اطلاعات و ارتباطات در کارزار تبلیغی و شبهه افکنی خود بهره برند. امروزه در کنار روسیه و چین، حکومت اسلامی ایران نیز در این زمینه با بودجه های هنگفتی نه تنها با موفقیت به مغزشویی امّت اسلام می‌پردازد، بلکه در خارج از کشور نیز با استفاده از ترفندهای تبلیغی میدان‌داری می‌کند.  
روشن است که مخرج مشترک این کوشش‌ها مبارزۀ تبلیغی با ایالات متحده آمریکا است. مبارزه ای که برای چپ اسلامی به تنها دستاویز ممکن برای ادامۀ حیات بدل شده و از آنجا که در کارنامۀ خود جز جنایت و خیانت به  منافع ملی ندارد، از هیچ ترفندی برای تشدید «مبارزۀ ضدامپریالیستی» کوتاهی نمی‌کند.  از سوی دیگر،  در سال‌های اخیر با رشد تمایلات جهانگیرانۀ چین و روسیه، پشتیبانی آنها در بسیاری از زمینه‌های پیدا و ناپیدا، به عامل خارجی حیاتی برای نجات چپ اسلامی بدل شده است. 
کارزار تبلیغی برعلیه ایالات متحده نه تنها بر جنایات انسانی و اقتصادی حکومت‌های اسلامی در منطقه سرپوش می گذارد، بلکه بدین امید تشدید می شود که با جلوگیری از انتخاب دوبارۀ ترامپ، سیاست دفاعی آمریکا در صحنۀ جهانی با شکست روبرو شود. برای پیش‌بینی نتایج چنین چرخشی، کافیست تصور کنیم که در صورت برقراری دوبارۀ «برجام»، سیاست های تجاوزکارانۀ حکومت اسلامی در منطقه و سرکوب وحشیانۀ ملت ایران در داخل کشور بیش از پیش ادامه خواهد یافت. 
جای شگفتی نیست که در بوق‌های تبلیغات ضدآمریکایی برخورد سیاسی به کارنامۀ دولت کنونی ایالات متحده مطرح نیست و  جای خود را به برخورد تبلیغی به شخص رونالد ترامپ  داده است.  در این تبلیغات خدمت آمریکا به صلح جهانی (با جلوگیری از کوشش های تجاوزکارانۀ اقتصادی و سیاسی در صحنۀ جهانی و عقب راندن حکومت اسلامی در منطقه) کوچکترین اثری نمی‌توان یافت.  
البته پس از فروپاشی نظام انسان‌ستیز کمونیستی، دشمنان دمکراسی و آزادی دیگر بسختی می توانند کارزار تبلیغی خود را با شعارهای انقلابی و وعده های توخالی گذشته به پیش برند. بدین سبب می‌کوشند به کمک رسانه‌ها از نارسایی‌های موجود در جوامع پیشرفته استفاده تبلیغی کنند. از جمله از بقایای جریانات فاشیستی و تمایلات نژادپرستانه در سایۀ دمکراسی استفاده می‌کنند تا مخالفان خود را با برچسب «فاشیست» و  «راسیست» مرعوب و جوّ اجتماعی را متشنج کنند. با این ترفند کسانی که خود موزۀ عقب‌ماندگی‌ها و رفتارهای ضدانسانی هستند می کوشند با سؤاستفاده از آزادی در کشورهای دمکراتیک به اختلافات اجتماعی و سیاسی دامن زنند. 
از سوی دیگر اسلامیون پس از آنکه توانستند با صرف هزینه‌های نجومی، هم عناصر خود را در دانشگاه‌ها و رسانه‌ها جاسازی کنند و هم شبکۀ وسیعی از نهادهای اسلامی را گسترش دهند، اینک می‌کوشند تهاجم تبلیغی همه جانبه‌ای را بر ارزش‌ها و نهادهای جوامع دمکراتیک سازمان ‌دهند. 
از پدیده های قانونمند در جوامع دمکراتیک یکی این است که در شرایط بحرانی، دو جناح افراطی چپ و راست به بهانۀ جلوگیری از قدرت‌یابی طرف مقابل فعالیت خود را تشدید می‌کنند و با دامن زدن به تبلیغات هیستریک باعث تقویت یکدیگر می‌شوند . extremists rock each other این دو جناح که در دهۀ پس  از فروپاشی بلوک شرق در جوامع غربی از میان رفته می‌نمودند، از بحران مالی 2007م. به بعد حیاتی دوباره یافتند. با آنکه هر دو جناح می کوشند هم‌زادی خود را پنهان کنند، اما شواهد تاریخی به زبان دیگری سخن می‌گویند. بویژه اسناد نویافته نشان می‌دهند که برقراری «اردوگاه‌های کار» به هدف جداسازی و سپس از میان بردن یهودیان و دیگر «عناصر نامطلوب»، نه ابتکار نازی‌ها، بلکه نمونه‌برداری از «الگوی لنینی» بود. بدین صورت که به فرمان او بعنوان دبیر «شورای کمیساریای خلق» از سپتامبر 1918م. به بعد، به هدف سرکوب مقاومت مردم روسیه، نه تنها «دشمنان طبقاتی»، بلکه همۀ «عناصر متزلزل» نیز شناسایی و در اردوگاه‌هایی بیرون از همۀ شهرها زندانی شدند. از آنجا که دیری نپایید که اردوگاه ها انباشته شدند، لنین فرمان قتل همه را بدون «رأی احمقانۀ دادگاه» صادر کرد. دربارۀ شمار چند میلیونی قربانیان آمار دقیقی در دست نیست، زیرا به سال 1922م. باز هم به فرمان لنین هنگام تأسیس دوبارۀ «سازمان مبارزه با ضدانقلاب» (چکا) همۀ اسناد نخستین موج ترور بلشویکی از میان برده شد. 
امروزه با توجه به موج های بعدی ترور جمعی در روسیه و دیگر کشورهای بلوک کمونیستی، شکی بجا نمانده، که  جنایات رژیم‌ها و احزاب کمونیستی دستکمی از رژیم‌های فاشیستی نداشته و چپ‌ها بنا به هویت و سرشت تاریخی خود به همان اندازه با انسان‍دوستی و دمکراسی بیگانه‌اند که همزادان فاشیست آنان و برخورد هیستریک آنان به نارسایی‌های جوامع دمکراتیک نه بخاطر کوشش برای رفع آنها، بلکه تنها نمایشی و فقط به هدف استفادۀ تبلیغی است. چنانکه دلسوزی‌های مزورانۀ آنان برای زحمتکشان نیز فقط در خدمت دامن زدن به اختلافات برای نفوذیابی سیاسی است. 
درحالیکه تنها راه غلبه بر نارسایی‌ها، انتقاد سازنده  همراه با کوشش برای نزدیکی و تفاهم طرفین اختلاف است. وگرنه در صورت بروز اغتشاشات، صرفنظر از آسیب‌های مادی، وجهۀ دولت دمکراتیک، چه به نیروی انتظامی متوسل شود و چه عقب نشیند، مورد ضربه قرار می‌گیرد و این فقط برای کسانی مطلوب است که خواهان نابودی نظام دمکراتیک هستند.
 از این نظر «جالب» است که چپ‌ها در جنگ روانی خود، رئیس جمهور بزرگترین قدرت دمکراتیک جهان را بدین متهم می‌کنند، که قصد دارد در صورت پیروزی در انتخابات آتی، به «کودتای فاشیستی» دست زند! و این حتی شگفت‌انگیز نیست، زیرا از نظر چپ‌ها، دمکراسی تنها نقابی است که سرمایه‌داری برای پوشاندن چهرۀ واقعی و فاشیستی خود از آن استفاده می‌کند. شاهد آنکه در بلوک شرق دیوار برلین رسماً «دیوار ضدفاشیستی» نامیده می‌شد، با این توضیح که جهان آزاد در آن سوی دیوار، در نهایت فاشیستی است. 
دشمنان دمکراسی با سؤاستفاده از این کشف فریدریش انگلس، که گسترش باورهای مشترک، به نیرویی مادّی در میان مردمان بدل می‌شود، چنان نارسایی های موجود را مورد تبلیغات هیستریک قرار می دهند، تا نارضایتی بالاگیرد و چنان جوّی فراهم شود که در آن  رویدادی کم اهمیت، مانند جرقه‌ای در انبار باروت عمل کند. از جمله با پرداختن دروغ‌ها و شبهات به این  تصور دامن می‌زنند که «سرمایه‌داری بحران‌زده» و «تمدن منحط غرب» بزودی متلاشی خواهد شد. آنان به کمک تبلیغات تهاجمی رفته رفته در میان ناآگاهان، به چنین باورهایی دامن می زنند، که در شرایط بحرانی و برخورد با رویدادهای نامطلوب، به رفتارهای خشم‌آمیز و  برخوردهای خرابکارانه منجر می‌شود. 
کوتاه سخن، در «عصر اطلاعات» نه تنها رسانه‌ها، بلکه یکایک شهروندان وظیفه دارند در برخورد با اطلاعات و خبرها، آگاهانه و مسئولانه رفتار کنند. زیرا پخش اخبار هم می‌تواند موجب آگاهی بر نارسایی ها و کوشش برای رفع آنها باشد و هم باعث ناهنجاری‌ و بحران‌ در زندگی فردی و اجتماعی. برای آنکه حساسیت مطلب را نشان دهیم، به رویداد  5 ماه ژوئیه 2020م. در پایتخت ایالات متحده اشاره می‌کنیم.
بیشک تلویزیون آلمان از قابل اعتمادترین رسانه‌ها در سطح جهانی است. با اینهمه کانال دوم تلویزیون آلمان (ZDF) در رابطه با رویداد مورد نظر، از سرکوب «تظاهرات مسالمت آمیز» در برابر کاخ سفید توسط پلیس و گارد ملی گزارش داد، درحالیکه کانال اول (ARD) از مقابلۀ نیروهای انتظامی با تظاهراتی «تا حد زیادی مسالمت‌آمیز» سخن گفت و صحنه‌هایی را نشان داد که در آن گروهی از تظاهرکنندگان با بمب‌های دودزا به پلیس حمله می‌کردند. بدین معنی حذف تنها یک کلمه می تواند باعث شود که رفتار پلیس از ضرورتی برای حفظ نظم به عملی غیرقانونی و سرکوبگرانه بدل شود.
بنا به حساسیت اطلاعات، لازم است که به همان درجه که خواستار آزادی تبادل اطلاعات هستیم، منفعل نباشیم و به همان نسبت نیز آنها را با مسئولیت هرچه بیشتر بسنجیم. خاصه آنکه رسانه‌ها و جریانات سیاسی خاصی می کوشند با دامن زدن به احساسات از خردورزی جلوگیری کرده و جنبه‌هایی روانی و جهت‌داری را با اخبار و اطلاعات همراه کنند. 
امروزه، در عصر اطلاعات، آیندۀ بشر در گرو رفتار شهروندان است و کاملاً بدان بستگی دارد که آنان تا چه حدّ از آگاهی‌های مسئولانه و حقیقی برخوردارند و به چه میزان دستخوش جریاناتی می شوند که منافعی مغایر هرچه انسانی‌تر شدن نظام دمکراسی دارند. 
تا بحال هیچگونه پیشرفتی در هیچ زمینه ای با توسل به زور و تشدید اختلافات صورت نگرفته است. زیرا که تفاهم و همبستگی انسانی تنها زمینه ای است که همکاری برای غلبۀ بر نارسایی ها  و ایجاد تفاهم میان دو طرف اختلاف را فراهم می آورد.    
 آمریکاییان سیاه‌پوست بازماندگان آفریقاییانی هستند که روزگاری ربوده و بعنوان برده به آمریکای شمالی آورده شدند. این اقلیت اجتماعی در 160سالی که از ممنوعیت برده‌داری می گذرد تا به امروز، در کنار دیگر شهروندان ایالات متحده راهی دراز طی کرده و به رهبری ابرمردانی مانند مارتین‌لوترکینگ گام‌های بلندی به سوی برابری کامل و همبستگی شهروندی برداشته و امروزه با جمعیتی نزدیک به چهل میلیون در همۀ زمینه‌های زندگی شایستگی خود را بعنوان شهروندان پیشرفته‌ترین کشور دنیا به اثبات رسانده است. همین واقعیت نیز بعنوان نمونه‌ای درخشان ضربه‌ای نابود کننده بر پیشداوری‌ها و تعصبات نژادی در سطح دنیا وارد کرده و پاسداری از این دستاورد یکی  از بزرگترین وظایف بشری است. هرچند که آنان در این راه با دو مانع بزرگ روبرو شدند، یکی تبلیغات اسلامی که از دهۀ 60 سدۀ گذشته به تعصبات نژادی   Black Supremacyدامن زد و خواستار جدایی «ملت اسلام» Nation of Islam   از جامعۀ آمریکا شد. 
مانع دیگر بهره‌برداری تبلیغی چپ‌ها از «مظلومیت ابدی سیاهان» است، که  بجای کوشش برای غلبه بر پیشداوری‌ها و تعصبات جنسی و نژادی از آن نیز مانند دیگر بیعدالتی‌ها و نارسایی‌های تاریخی، بعنوان سلاحی همیشگی در کارزار تبلیغی جبهۀ جهانی خود استفاده می کنند.   
غلبه بر تعصبات و پیشداوری ها تنها از راه رشد آگاهی و تدابیر تربیتی ممکن است و دامن زدن به تشنجات و برخوردهای اجتماعی نه تنها در این راه کمکی نمی کند، بلکه باعث ژرفش شکاف‌ها و تشدید  بیگانگی‌ها می شود. بدین معنی رویدادهای هفته های گذشته ضربه ای سخت بر روند تفاهم و همزیستی در ایالات متحده و دیگر کشورهای جهان وارد آورد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر