صفحات

۱۳۹۸ بهمن ۹, چهارشنبه


اخراج حکومت اسلامی از سازمان ملل متحد


فاضل غیبی
تا بحال در تاریخ بشر حکومتی به اندازۀ حکومت اسلامی منفور ملت خود نبوده است. حتی دو رژیم توتالیتر هیتلری و استالینی تا لحظۀ آخر مورد پشتیبانی بخش بزرگی از مردم قرار داشتند. اما حکومت اسلامی را تنها قشر کوچکی پشتیبانی می‌کند. وابستگان به این قشر هم نه بدانکه حکومت اسلامی را باعث آبادانی و یا در خدمت سربلندی کشور می دانند، بلکه چون با استفاده از بیدادگری اسلامی به جیره ای رسیده‌اند و حاضرند برای حفظ آن به هر پستی و خیانتی دست زنند. 
وگرنه هر که کمترین بهره ای از خرد برده باشد، به روشنی می بیند که رفتار حکومت اسلامی با ایرانیان دقیقاً رفتار اشغالگرانی است که می کوشند پیش از آنکه از کشور رانده شوند،  تا می توانند آن را غارت  کنند.  
برای بسیاری «فاشیستی» نامیدن حکومت اسلامی جنبۀ دشنام‌گویی دارد، اما مقایسۀ آن با رژیم هیتلری از بسیاری جوانب آموزنده است. نمونۀ کوچک: در مرحلۀ پایانی جنگ جهانی دوم که نیروهای متفقین به دروازه‌های پاریس رسیده بودند، هیتلر فرمان اکید داد، در صورتی که نازی‌ها مجبور به عقب نشینی از پاریس شوند، آن را به کلی ویران کنند. اما با آنکه تدارک وسیعی دیده شده و در همۀ پل‌ها و ساختمان‌های تاریخی مواد منفجره کار گذاشته شده بود، ژنرال آلمانی که به انضباط و فرمانبرداری شهره بود،  از اجرای فرمان هیتلر سرپیچی کرد و شهر را دست نخورده تحویل داد. 
حال با توجه به کارنامۀ ملایان در چهار دهۀ گذشته، آیا قابل تصور است که آنان در راه حفظ قدرت از کشتار ایرانیان و ویرانی کشور ابا کنند؟  با این وصف، آیا کسانی که هنوز به »شورش کف خیابان» فرامی خوانند، در خدمت حکومتگران اسلامی عمل نمی‌کنند؟ سخن از آن نیست که از ترس عواقب، نباید به مخالفت قاطع با حکومت ملایان برخاست، بلکه از آنکه، اگر مبارزه با حکومت اسلامی خردمندانه و متکی بر تجربیات مبارزات آزادیخواهانه در خود ایران و همچنین در دیگر کشورها نباشد، هزینۀ آن می‌تواند به نسبت، از هزینه‌ای که بشریت برای رهایی از فاشیسم پرداخت بیشتر باشد. 
از جمله رویدادهای «آبان‌ماه» گذشته به روشنی نشان دادند که چگونه رژیم اسلامی صدای اعتراض مردم ایران را با خشونت‌فزایی و کشتار 1500 تن از جوانان ایرانی پاسخ گفت. حتی اگر این را نپذیریم که رژیم با بالابردن ناگهانی قیمت بنزین خود به «شورشی» دامن زد تا با سرکوب و کشتار، مردم را از اعتراضات گسترده در آینده به وحشت بیاندازد، اما تجربۀ آبان  نشان دادند که اگر واقعاً خواستار گذار از حکومت اسلامی هستیم باید بتوانیم بر بسیاری پیشداوری‌ها غلبه کنیم و راهکارهای نوینی را بیاندیشیم. 
از جملۀ این پیشداوری‌ها این تصور است که:
ـ  بر زمینۀ نارضایتی فراگیر، فشار تحریم‌ها  و بویژه با تکیه بر «جناحی از رژیم»، ممکن است که حکومت اسلامی به آسانی سرنگون شود. 
ـ  جامعۀ داخل کشور بار مبارزه با حکومت اسلامی را بر دوش دارد و ایرانیان خارج تنها می‌توانند خواسته های آنان را بازتاب دهند. 
ـ  و بالاخره این که ملت ایران باید بتواند بدون کمک خارجی حکومت اسلامی را پشت سر گذارد. 
واقعیت این است که همان قشر کوچک پشتیبان حکومت اسلامی، مانع بزرگی در راه گذار است. بنا به تئوری سیاسی هیچ حکومتی حتی خشن‌ترین دیکتاتوری‌ها در صورتی‌که اکثریت مردم مخالف باشند دیری نخواهد پایید. اما پشتیبانان حکومت توتالیتر، هم مغزشویی شده‌اند، هم در سایۀ رژیم به منافع ملموسی دست یافته‌اند و بالاخره اغلب نیز در جرم و جنایت دست داشته‌اند. آنان بدین سبب که برای خود آینده ای در نظام آتی تصور نمی کنند، تا لحظۀ آخر از رژیم دفاع خواهند کرد.  
کوتاه سخن، شورش مردمی به سبب آنکه قشر پشتیبان رژیم، اهرم‌های قدرت را در دست دارد، نهایت به جنگ داخلی منجر خواهد شد و نه به سقوط رژیم توتالیتر. دو تجربۀ تاریخی در این مورد، فاشیسم آلمانی و میلیتاریسم ژاپنی بودند که تنها به کمک حملۀ نظامی از خارج و به قیمت کشتار و خرابی‌های وحشتناک سرنگون شدند. بنابراین از آنجا که هیچ شیوۀ مبارزۀ دیگری جواب نمی دهد، تنها گزینه برای گذار از حکومت اسلامی «جنبش مردمی مسالمت آمیز» است. 
البته با توجه بدینکه حکومت سفاک اسلامی هر ندای اعتراضی را نیز به شدت سرکوب و به خاک و خون می کشد، باید راهکارهای کاملاً نوینی را جستجو کرد، که در آن ایرانیان داخل و خارج از کشور در پشتیبانی یکدیگر سهیم باشند. متآسفانه ایران‌دوستان هنوز به راهکارهای مؤثری در میدان مبارزۀ مسالمت‌آمیز دست نیافته‌اند. 
 بعنوان نمونه، برای رسیدن به چنین راهکاری باید اندیشید که چگونه حکومت اسلامی توانست با وجود زیر پا گذاشتن همۀ قراردادهای بین‌المللی و جنایت‌های بیسابقه در تاریخ ، نه تنها خود را در مجامع بین‌المللی مطرح کند، بلکه کشورهای پیشرفتۀ جهان را با تهدید به «دستیابی» به سلاح اتمی مجبور نماید، به «قرارداد برجام» تن دهد که چیزی جز تسلیم  و تمکین در برابر دشمن بشریت نبود. 
علت این است که در دهه‌های گذشته، نه تنها رعایت ارزش‌های انسانی در سطح جهانی پیشرفتی نکرده، بلکه در برخی زمینه ها پسرفت نیز داشته است.  سازمان ملل متحد بعنوان عالیترین و مهم ترین مجمع بین‌المللی از این نظر بهترین نمونه است. وظیفۀ اصلی این سازمان که با توجه به تجربیات ناشی از دو جنگ جهانی به پیشنهاد ایالات متحده و با شرکت 51 کشور تشکیل شد،  حفظ صلح جهانی و نظارت بر تحقق اعلامیۀ حقوق بشر(1948م.)  اعلام شد. 
روشن است که پذیرش اعضا نیز باید با توجه به این  دو هدف  صورت می‌گرفت: 1) تعهد به کوشش برای حفظ صلح در سیاست خارجی و 2) کوشش برای تحقق حقوق بشر در سیاست داخلی. 
 اما در آن زمان کشورهای کمونیستی نیمی از دنیا را تشکیل می دادند. و از آنجا که آنها برای «حقوق بشر» ارزشی قائل نبودند، کوشش برای حفظ صلح، بعنوان شرط کافی برای عضویت سازمان ملل متحد پذیرفته شد.  
در نیم قرن بعد، کشورهای عقب مانده و رژیم‌های دیکتاتوری از این فرصت استفاده کرده و رفته رفته »استقلال» به تنها شرط عضویت در سازمان ملل بدل شد. در نتیجه امروزه شمار اعضا با حقوق مساوی به 193 رسیده است که اکثر آنها را کشورهای عقب‌مانده با نظامات خودکامه تشکیل می دهند.  
از این نظر جای شگفتی نیست، که سازمان ملل متحد دیگر نه وسیله‌ای برای حفظ صلح و تحقق حقوق بشر، بلکه به صحنه‌ای برای خودنمایی کشورها بدل شده است. نمونۀ کوچک آنکه رژیم سوریه در سال 2018م. در بحبوحۀ جنگی که در آن بارها سلاح شیمیایی بکار برده بود، به ریاست «کمیسیون ویژۀ خلع سلاح سازمان ملل متحد» رسید!
کوتاه سخن، سازمان ملل «متحد» امروزه اسمی بی مسمّا بیش نیست، چنانکه بخش بزرگی از کشورهای عضو به پیشوایی جمهوری اسلامی نه تنها خود تهدیدی برای صلح جهانی هستند، بلکه مخالفت خود با موازین بنیانی «اعلامیۀ حقوق بشر» را اعلام کرده‌اند. 
بنابراین این کشورها نه بدان سبب که علاقه‌ای به حفظ صلح و یا حقوق بشر دارند عضویت خود در سازمان ملل را حفظ می‌کنند، بلکه صرفاً بدانکه آن را صحنۀ مناسبی برای خودنمایی و تبلیغ مواضع خود یافته‌اند.  بویژه جمهوری اسلامی در چهار دهۀ گذشته تریبون سازمان ملل را برای پیشبرد اهداف خود مورد سؤاستفادۀ وسیعی قرار داده است.  اما حکومتی که از ابتدای به قدرت رسیدنش به جهانیان و همۀ موازین زندگی اجتماعی و حیات بین‌المللی اعلام جنگ داده است، نه تنها ملت  ایران را نمایندگی نمی کند، که توهینی است به  بشریت مترقی. 
متأسفانه در زمانیکه حکومت اسلامی با تسخیر سفارت ایالات متحده نخستین ننگ بزرگ را برای ایران ببار آورد، هنوز اکثریت ایرانیان پشتیبان رژیم اسلامی بودند و  بدین  سبب برای جهانیان  دشوار بود که قاطعانه به مقابله با حکومت جهل و جور برآیند. همین باعث شد که حکومتگران اسلامی بتوانند در دهه‌های بعد رفته رفته جنایات خود، از ترور و بمب‌گذاری تا آدم‌ربایی و جنایت جنگی، را نه تنها در مجامع بین‌المللی توجیه کنند، بلکه کشورهای پیشرفته را با تهدید به دستیابی به سلاح اتمی به بستن قرارداد برجام وادار سازند. بستن این قرارداد به خودی خود افشاگر آن است که برای جامعۀ جهانی شکی وجود نداشت که حکومت اسلامی در صورت دستیابی  به  سلاح اتمی از آن برای دست زدن به جنایات ضدبشری بزرگی استفاده خواهد کرد.  
جمهوری اسلامی در ورای همه گونه جنایات، دروغ را نه تنها در مغزشویی هواداران خود، بلکه در صحنۀ مجامع بین‌المللی به استاندارد رفتاری خود بدل کرد و  بدانکه با وجود دروغگویی آشکار عضویت خود را در نهادهای بین‌المللی حفظ کرده، گامی مؤثر در راه سقوط اعتماد و احترام جهانیان به این نهادها برداشته است. بدین سبب اخراج حکومت اسلامی از این نهادها و در درجۀ نخست از «سازمان ملل متحد» گامی مهم و اساسی در مبارزه با این حکومت  و بازیافت موازین انسانی در روابط بین‌المللی خواهد بود. 
مدارای کشورهای پیشرفته با حکومت اسلامی در واقع ادامۀ سیاستی بود که آنها از دهۀ 70 سدۀ گذشته در قبال کشورهای بلوک شرق در پیش گرفته بودند. این سیاست که «تغییر از راه نزدیکی» change through approach  نام گرفت،  می‌کوشید، در عین حفظ صلح، با برقراری روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، مردم کشورهای پشت پردۀ آهنین را با برتری‌های دنیای آزاد آشنا کند. این سیاست به نتیجۀ نیکی رسید و به فروپاشی نظامات کمونیستی زیر فشار مردم این کشورها انجامید. 
اما این سیاست در مورد حکومت اسلامی اصلاً جواب نمی دهد، چنانکه موجب کوچکترین تغییر و تعدیلی در رفتار ضدانسانی آن نگشته است. برعکس،  باعث شده است که ایرانیان به ستوه آمده از حکومت جهل و جور، هر روزه شاهد باشند که سردمداران حکومت اسلامی از سوی سران کشورهای دمکراتیک مورد استقبال و نوازش قرار  می‌گیرند. 
بهترین راه پشتیبانی میهن دوستان ایرانی در چهار گوشۀ جهان از مبارزۀ داخل کشور کوشش برای منزوی کردن حکومت اسلامی است.  بدین هدف باید خواسته‌هایی را پیگیری کرد که مورد پشتیبانی مردم کشورهای محل اقامت آنان نیز قرار گیرد. «اخراج جمهوری اسلامی از سازمان ملل» امروزه چنین خواسته است. زیرا نارسایی ارزش‌های انسانی و مدنی در روابط بین‌المللی موجب نارضایتی شهروندان کشورهای دیگر نیز شده است. 
از سوی دیگر، طرح خواسته‌ای که می تواند به شعار مشترک همۀ ایران‌دوستان بدل گردد، گامی مؤثر در جهت همبستگی ملی خواهد بود و موفقیت در بدست آوردن آن نه تنها برای حکومت اسلامی، بلکه برای همۀ دیگر حکومت‌های خودکامه نیز هشداری خواهد بود که عضویت در مجامع بین‌المللی افتخاری است که تنها نصیب کشورهایی می‌شود که در راه رعایت حقوق بشر و زندگی شایسته برای شهروندان خود بکوشند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر