صفحات

۱۳۹۸ دی ۲۸, شنبه

ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما!
فیروز نجومی
حقیقت این بوده و هنوزهم هست ای هوطن! چرا که ولی فقیه همه چیز است و همه کس در برابر او هیچ. که او یکتا است و یگانه، جلوه الله و “ننگ” ماست.. که همه هرچه حق هست و حقوق، همه به ولی فقیه تعلق دارد. نیست در جامعه ما، کس دیگری که در برابر ولی فقیه دارای حق و حقوقی باشد.
ولی فقیه، هم قانون است و هم ماورای قانون. او هم تبلور شریعت است و هم شمشیر. او مالک و ارباب بر سراسر خاک ایران زمین است از جمله مالک بی چون چرای ثروت عظیم و هنگفتی که از فروش منابع طبیعی بدست میآید، ثروتی که بر روی میز قمار امریکا ستیزیمی بازد و جنبنده ای را جرات نیست بپرسد که جبران این همه خسارت چگونه توانی؟ جهاد و شهادت را رها کن ای فقیه و گرنه ننگ ما خواهی ماند

ولی فقیه غالبا از کمال و کرامت انسانی سخن میراند که در بندگی و عبودیت بیان میگردد و در تجلیل بنده ای همچون سردار سلیمانی نه در رهایی و آزادی. آزادی شر است و نکبت. آیا میشود که برای انسان حق و حقوقی قائل باشی و هزاران هزار جوانان انقلابی یک جامعه را به جوخه های اعدام و و بدار شریعت بیآویزی؟ این در حالی ست که خلیفه یزید بن معاویه که در نزد ما پیروان امام، بیرحمترین و خونخوارترین بشمار میآید، بامام حسین فرصت داد تا شمشیر برگیرد و از خود و اعضای خانواده اش بدفاع برخیزد. چه پنهان که اینجا یک موی سر یزید هموزن ولایت است و تبار وی، امامت. این است که بینایان و بیداران و دانش پژوهان این آب و خاک فریاد برآوره اند که رهبرما الدنگ و مایه ننگ ماست.

در تحت یوغ ولایت، زندگان را نه توانایی  گفتن نه هست و نه شینیدن و دیدن نه. نه، حرام است و مکروه ، سراسر گناه و معصیت. بندگان نه میتوانند بپوشند و بنوشند و نه  سوال کنند بآزادی، بجویند بر حسب میل و اراده انسانی. حال آنکه ولی فقیه میتواند، سخن بگوید، خطبه بخواند، فرمان بدهد و فتوا صادر کند برحسب آنچه باور و ایمان دارد و سپس آنرا قانون حاکم بر جامعه سازد، حاکم بر من و تو. ولی فقیه این روزها سخت میکوشد که “پاکدامنی” را بیابد تا راهش را پس از او ادامه دهد، یعنی سلطه فقاهت را بر جامعه حفظ و استحکام بخشد.
مهم نیست که ولی فقیه برفراز منبر، خطبه ی الهی میگوید و بندگان را به اطاعت و فرمانبری فرا میخواند و یا در مقام فرمانده کل قوا به بازدید سپاهیان خود میرود و آمادگی آنها را برای “جهاد ” و “شهادت،” می ستاید و یا زمانیکه در لباس مدیر مدبر، رئوس طرح سیاست های داخلی ، خارجی ، اقتصادی و سیاسی ، علمی و صنعتی را برای مدیران، نخبگان و اساتید دانشگاه ها توضیح میدهد. در لحظه ای که ولی فقیه دهان خود را میگشاید، نفس در سینه ها همه حبس میشود. دهان ها بدون استثنا، همه، بسته، همه جا سکوت بر قرار میشود. در باره هر موضوعی، هر معضل و یا مسئله ای که سخن میراند، از جنگ و صلح گرفته تا تقوا و احکام زهد و عبادت، از تهدید به سرکوب گرفته تا دعوت به اطاعت و فرمانبرداری، هرچه که خواست و اراده اوست بسی بسیار ماهرانه، آنرا بازتابی از خواست ملت جلوه دهد، چنانکه خواست او همیشه یکی و یگانه است با خواست ملت. هرچه که بحال ولایت و بیت ولی فقیه سودمند باشد، بحال ملت نیز سودمند است. غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، ساختار یک اقتصاد مقاومتی وغرب ستیزی، چون خواست ملت و جهشی بزرگ بسوی تمدن بزرگ اسلام، همچون یک وحی الهی باید بان عمل شود.
مضاف بر این، هر خطبه ای که ولی فقیه میگوید و هر فرمانی که صادر میکند، حق است و حقیقت، نهایی و آخری. روی حرف و فرمان  ولی فقیه هیچ حرف و فرمانی نیست.  البته که  رسانه های جمعی از رادیو و تلویزیون گرفته تا روزنامه ها و شب نامه ها و نیز امامان جمعه که  در سراسر ایران و هر دهکده و قصبه ای حضور دارند، بی درنگ به تکرار و حمد و ستاییش  اندیشه و گفتمان مقدس ولی فقیه می پردازند و گوش امت اسلامی و غیر اسلامی را پر و لبریز منماینداین است که ولی فقیه طلب ثنا کند و ستایش. حال انکه، امروز این ندا در گوش او زنگ زند که کشته ندادیم که رهبر قاتل را ستایش کنیم.
  • . اقتدار ولی فقیه را نمیتوان با هیچ معیار و خطکشی اندازه گرفت و یا مرزبندی نمود، قدرت او دارای مرز و حدودی نیست.چون پاسخگویی در ذات او نیست. او میتواند به سپاهیان خود فرمان دهد که به خیابان ها و کوچه پس کوچه ها سرازیر شده، بزنند، بکوبند، بگیرند، خونین و زخمین کنند و سپس به بازجویان دوزخ تسلیم نمایند، آنانی را که سر بر کفت نهاده و فریاد بر آورده اند که ما هم هستیم، این است که نظام درحالیکه به دریوزگی افتاده است هزاران جان برکف فریاد بر می آورند که دیکتاتور سپاهی، داعش ما شمایی، حقیقتی که در آن چون و چرایی نیست.
اگر در نظام شریعت، تمام حق و حقوق به ولی فقیه تعلق دارد بدان سبب است که ولی فقیه «معصوم» است. معصومیت است که ولی فقیه را به مالک و اربابی در ردیف الله، مبدل ساخته است. معصومیت یک ودیعه ی الهی ست. تنها آنرا میتوان در افراد دستچین الله یافت. معصومیت است که اقتدار مطلق خدایی را در کف ولایت نهاده است. ولی فقیه، معصومیت را از پیامبر اسلام به ارث برده است. چه از پیامبر اسلام نقل شده است که  چگونه فرشتگان آسمانی براو وارد شده، سینه و شکم او را شکافته قلب او را خارج نموده و در طشتی طلایی شستشو داده و همه آلودگیها و نا پاکیها را از درون او زدوده اند و بدین ترتیب او را گناه ناپذیر ساخته اند( جلد اول، ض843).
این است که معصومیت الهی، نهفته در نهاد ولی فقیه، او را از هرگونه مسئولیتی رها میسازد. او اگر خود را نسبت به فرد و یا گروهی و یا ملتی مسئول بداند، از مسئولیت خود به ذات الهی کاسته است. چگونه میتوانی کسی را که هرگز مرتکب گناه و خطا نمیشود، مسئول بدانی. ولی فقیه هرگز چیزی به جز خیر و نیکی نگوید. مهم نیست که در عمل ممکن است که به شر بیانجامد  و شرارت. مسئولیت آنرا نمیتوان به ولی فقیه نسبت داد. مسئولیت به واسطه وجود خطا است که موجودیت پیدا میکند. اگر ولی فقیه را مسئول آنچه میگوید و آنچه بعمل در میآورد، بدانی، باید که به او نسبت خطا و گناه بدهی، که این رد معصومیت ولی فقیه است. اما، در فتنه اخیر ولایت که سردار سلیمانی با تیر غیب به هلاکت رسید و یک هواپیمای مسافر بری پر از نخبگان جوان و زوج های عاشق و پدران و مادران بیگناه با موشک های سپاهی بدیار عدم پیوست،  مردم براین معصومیت نیز مهر باطل زدند و فریا برآوردند که رهبر ما قاتل است ولایتش باطل است.
اما داستان در اینجا خاتمه پیدا نمیکند. چرا که عدم مسئولیت بواسطه معصومیت، تمامیت نظام را بفساد و تباهی کشانده است. چه مسئولیت ناپذیری میشود یکی از امتیازات پاکدینی. بی جهت نیست که در جامعه اسلامی، حساب و کتابی، حسابرسی و یا محاسبه ای در کار نیست. آیا تاکنون معلوم شده است که کیست مسئول غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، کیست مسئول صدور قطعنامه های شورای امنیت و تحریمات اقتصادی، کیست مسئول ملیاردها دلار خسارتی که در نتیجه تحریمات برملت وارد آمده است، کیست مسئول غارتها وچپاولگری های بزرگ، ورشکستگی اقتصادی، تورم و بیکاری،  فقر و عقب ماندگی، گسترش فساد و فحشا و اعتیاد و اپیدمی ایدز و خود کشی؟ هوا آلوده و مسموم، آب آلوده و کشنده، نا امنی در برابر فجایع زیست محیطی، جان مردم را بلب رسانده است، اما، این چه ربطی به حضرت ولایت دارد؟ این است که مردم در کرمان، زادگاه سردار ولایت، قاسم سلیمانی در مراسم تشیع او فریاد بر آورند که عزا ست، عزاست امروز، ایرانی بی پناه صاحب عزاست امروز.
البته، اگر بعضا از سر تعهد به حقیقت واقعیات جامعه اسلامی را اشکار کنند، غالبا، از معلولها است که سخن میرانند نه از علت ها. مثلا روزبه کردونی در مقاله ای در شرق به بعضی از معضلات ویران کننده جامعه اشاره میکند و میگوید:
کشور ما در برخی حوزه‌ها و شاخص‌های اجتماعی وضعیت مطلوبی ندارد. ابعاد مختلف پدیده شوم اعتیاد (کاهش سن، تغییر الگوی مصرف، اعتیاد کودکان، افزایش مرگ‌ومیر زنان بر اثر سوءمصرف مواد مخدر)، تغییر الگوی مبتلایان به ایدز، چالش‌های کودکان کار و خیابان، آمار بالای کودکان بازمانده از تحصیل، روند صعودی طلاق، آسیب‌های نوپدید ناشی از فضای مجازی، تعداد چندصد‌هزار نزاع منجر به معاینه در سال، تعداد چند‌میلیونی پرونده‌های قضائی، آسیب‌های اجتماعی مرتبط با سالمندان، مشکلات زنان سرپرست خانوار، روند صعودی خودکشی در کشور همه مواردی هستند که نشان از ضرورت اهتمام ویژه، مدبرانه و غیرشعاری سیاست‌گذاران و مسئولان به معضلات اجتماعی دارد.
چنانکه گویی مهم نیست که چرا و بچه دلیلی کشور ما چنین در منجلاب انحطاط و تباهی فرو رفته است. حقیقت آنست که تا زمانیکه ما از شناخت ولایت فقیه و فقاهت و یا قشری از جامعه که خود را بنام روحانیت و حافظ شریعت و معصومیت بطور نهادین تولید و باز تولید میکند، غفلت میورزیم، برغم همه شعارهای رهای بخش، برهایی از استبداد دین و قدرت، چندان امیدوار نمیتوان بود. از ولی فقیه و آیت الله ها و حجت الاسلامهای حاکم نمیتوان حق و حقوق بشری را گدایی کرد. این قشر 1400 سال است که  رسم و رسوم و راه و روش زندگی، خلق و خوی، و نیز ادبیات و گفتمان جامعه را به تبعیت از شریعت در آورده، پیوسته بر آن سلطه افکنده و خوی فرمانبری را در ما نهادین ساخته اند. اگر ما ایرانیان از ابتدایی ترین حق و حقوق خود محروم مانده ایم به آن دلیل است که نسبت به محرومیت خود همانند رعیت خو گرفته ایم. اما نسل حاضر سر انجام نشان دادند، بویژه در این چهار سال اخیر، که اشتباهات نسل گذشته را تکرار نخواهد کرد. نسل امروز به تجربه در یافته است که تا ریشه معصومیت و شریعت از بیخ و بن بر کنده نشود، نه دین مسئولیت پذیر شود و نه قدرت و لاجرم رهایی و آزادی و کسب ابتدایی ترین حق و حقوق بشری، همچون یک رویا باقی خواهد ماند مگر انکه ایمان آوریم که ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما ست.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر