صفحات

۱۳۹۸ آذر ۲۵, دوشنبه

غنایم گیری بسیجی ها وسپاهی ها از دستگیرشدگان! 
نامه یک دستگیرشده.
بهروزستوده
خامنه ای وآیت الله هائی که بقول محمدنوری زاداز ریش هایشان خون میچکد، مردم معترض وجان به لب رسیده ای که دراعتراض به سه برابرشدن قیمت بنزین به خیابان آمده بودندرا آشوبگرخواندند! مفسرقرآن بیت رهبری مجازات اعدام را برای دستگیرشدگان خیزش آبانماه ناچیزشمردوبه استنادآیات کتاب آسمانی فتوا به زجرکش کردن و بریدن دست وپای دستگیرشدگان را قبل ازاعدام داد!
ویکی ازسرداران سپاه پاسداران حکومت اسلامی، خیزش سراسری آبانماه را به جنگ جهانی تشبیه کرد! این تراوشات مغزهای داعشی وضدبشری جانیان حاکم برایران است که ازفحوای سخن آنان میتوان به درجه شناعت جانیانی که امروزه برایران حکومت میکنند پی برد!حاصل"اسلام ناب محمدی"که خمینی و خامنه ای و آیت الله های خون آشام طی 40 سال گذشته، پیاده کردنش را به مردم ایران وعده دادند، همین است که امروز درایران ویران شده شاهدش هستیم. واسلام نابی که خمینی و خامنه ای وآخوندهای جنایت پیشه بدان باورداشته و دارند، اسلامی است که جان ومال وناموس مخالفان را برلشکر اسلام که از نظرآنان همین بسیجی ها و سپاه پاسداران و اراذل واوباش لباس شخصی های مسلح اند حلال میداند!
آنچه که در زیر میخوانیدنامه یکی از جوانانی است که درخیزش آبانماه شرکت داشته ودستگیر شده، البته نه درخیابان ودرخلال تظاهرات بلکه همراه با تعدادی ازدوستانش بصورت فله ای در یک قهوه خانه بازداشت شده است، وپس ازیکروزضرب وشتم و به غنیمت گرفتن محتویات جیب و اشیأ قیمی از طرف "سربازان گمنام امام زمان"درخیابان رها میشود! چندی پیش نیزگرفتن پول تیر و درخواست پول از خانواده قربانیان درازای پس دادن جنازه کشته شدگان خبرسازشد. چنین بنظر میرسد که نقصان درآمدهای نفتی، حکومت داعشی خامنه ای را برآن داشته است که هزینه های سرکوب را از سرکوب شوندگان بدست آورد، واین با"اسلام ناب"خامنه ای واوباش پیرامون اوکاملامنطبق است، چراکه وقتی معترضان به گران شدن قیمت بنزین را یاغی وباغی و آشوبگر وضداسلام خوانده شوند، وسرکوب وکشتار مردم حق طلب وآزادیخواه را جنگ با "اشرارضداسلام وضدقرآن"تبلیغ میکنند، راه برای ارتکاب هرجنایتی به بهانه "دفاع از اسلام وامنیت مسلمانان" هموارمیشود.
لازم به توضیح است که بخاطر حفظ امنیت نگارنده نامه، نام ها و زمان ومکان وقوع دستگیری تغییر داده شده است.
نامه: "یک روز بعد از تظاهرات که من وبرادرم هردو شرکت کرده بودیم شام که خوردیم مجید برادرم به من گفت: داداشی بریم قهوه خانه سری به بچه ها بزنیم.من به اوگفتم تو برو من کمی دیرتر میام.نیم ساعت بعد وقتی جلو قهوه خانه رسیدم، قهوه چی با دیدن من گفت: گاردها ریختند و بچه ها را بردند.برادرت مجید را هم بردند. من پرسیدم: کجا بردند؟گفت احتمالا آگاهی انتهای خیابان نبرد! خودم را رساندم آنجا. هرکاری کردم جواب ندادند.گفتند اینجا نیاوردند. خواستم برگردم که دیدم، یک گاردی پشت بیسیم میگفت: حاجی حکم خونه ها را بزن که داریم می ریم اونجا! فهمیدم که احتمالا خونه ما هم بیایند. سریع خودم را رساندم خونه و چند شیشه مشروب را که در خونه داشتیم جمع و جور کردم. حدودا ساعت یک نصف شب ریختند خونه ما. پنج گاردمرد بود و یک زن. برادرم مجیدرا با چشم بند و دستبند آوردند خونه. گونی و چشم بند را از سر برادرم برداشتند و شروع کردن به گشتن. خونه را زیر و رو کردن. من کمی بهشون پرخاش کردم که چرا حکم نشان نمی دهید، به آنها گفتم :این کارها که میکنیدخلاف قانون است ! یکی از گاردی ها گفت: بچه خفه میشی یا تو را هم ببریم! من دیگه چیزی نگفتم ترسیدم مرا هم ببرند. هرچه گشتن چیزی پیدا نکردند و دوباره چشم بند و گونی سر مجیدکردند و رفتند. موقع رفتن من شماره ماشین هاشون را برداشتم!هرکاری کردیم که مجید را کجا می برید، فقط گفتند : تا وقتی روشن نشده او میهمان ماست! فردا صبح زود دوباره رفتم انتهای نبرد و سراغ برادرم را گرفتم.دوباره جواب شنیدم: به اینجا نیاورده اند. یک نفرگفت ممکن است برده باشندزندان جاده قم.رفتم جاده قم، وقتی رسیدم آنجا پنج شش تا اتوبوس پر آورده بودند. فکر کردم برادرم هم بین آنها باشه! ولی انها هم گفتند: برادرم آنجا نیست.تا ظهر علاف شدم و ناچار بر گشتم خونه. نصف شب بود که دیدیم مجید لت و پار آمد خونه. سفیدی یک چشمش پاره شده بود. پرسیدیم کجا بودی؟ گفت نمی دانم. تا چند ساعت پیش چشم بند به چشم و گونی به سر، شاید بیشتر از ده جا ما را بردند. از اینجا به آنجا وهر کجا هم که می رسیدیم، فقط می زدند! برادرم گفت: بعد ازدستگیری، ماشین وَن دمب ودقیقه می ایستاد و ما متوجه می شدیم؛ افرادی را دستگیر می کنند و می چپانندتوی وَن. از دیشب چشم بند و گونی حتی برای یک دقیقه از سرم برنداشتند! حدودا یک ساعت پیش چند نفر از ما را میدان طالقانی پیاده کردند و گفتند: بروید گم شوید. چیزی از شما گیر نیامد. به یارو که نمیدانم بسیجی بود یا پاسدار گفتم: آقا موبایل، دسبند، گردنبد و کیف پولم که ازمن گرفتین چی می شه؟گفت: خفه شو! تو چیزی نداشتی! من هم از میدان طالقانی تا خونه پیاده اومدم"
آیا براستی هیچ نیروی بیگانه ومتجاوزی با مردم سرزمین اشغال شده این چنین وحشیانه رفتار میکند؟ وقتی گفته میشود این اوباشی که اینک برسرزمین ما حکم میرانندبوئی از انسانیت و ایرانیت نبرده اندسخنی گزافه نیست. وقتی گفته میشود جمهوری اسلامی شیعه مذهب تفاوت چندانی با داعش سنی مذهب ندارد و آبشخور هردو مکتب یکی است سخنی بیهوده نیست. چراکه در مکتب "اسلام ناب" این دار ودسته های ضدانسان وضدانسانیت همه چیزِمخالفان خود حتی زنان ودختران قابل مصادره اند و میتوانند غنیمت جنگی محسوب شوند.
24 آذرماه1398
15دسامبر2019

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر