صفحات

۱۳۹۸ آذر ۹, شنبه

ناقوس مرگ نظام بصدا در آمده است!


فیروز نجومی

سخنانی از امام خمینی در رسانه های اینترنتی در آبان ماه 88  انتشار یافت که در آنزمان گفته میشد، هیچگاه در زمانی که ایراد گردید پخش نشد. باز پخش آن سخنان شاید هم که زیاد تصادفی نبود.  چرا که رژیم دین، برهبری فقیهی که در تحصیل اجتهاد وامانده بوده است، در همان نقطه عطفی از حکومت دین قرار گرفته بود که امام “مقدس” بمناسبت آن این سخنرانی را ایراد کرده بود.
آن نقطه عطف، بحرانی بود سیاسی که نفس حکومت تازه تاسیس دین را گرفته بود، بحرانی که درون مایه دین را در حالیکه بر اریکه  قدرت جلوس یافته بود، بمنصه ظهور میرساند. یعنی که در شرایط ی که دین و قدرت در تاریخ کشور و، حتی در تاریخ اسلام پس از نزدیک به سی سال حکومت ” خلفای راشدینن،” برای نخستین بار باهم یکی و یگانه و یا.در یکدیگر ادغام گردیده بودند. دین، قدرت و قدرت دین شده بود، بدشواری کسی میتوانست یکی را از دیگری جدا سازد، و یا بتواند بگوید در چه نقطه ای دین آعاز و یا پایان میگیرد، و یا مسئولیت و مدیریت با دین است و یا قدرت، رویدادی که نظم جهان را دگرگون ساخت.

بجرات میتوان گفت، دینی که مظهر آن امام خمینی بود، فقیهی برخاسته از حوزه های علمیه، دینی نوظهور بود: دین “اسلام ناب محمدی،” دینی که دیگر در عبادت و یکتا پرستی، زهد و تقوا و رسیدن به مرتبه “اجتهاد” و دوری از آلودگی های جهان مادی، بویژه  وسوسه قدرت خلاصه نمیشد، دینی که هرگز مجبور نبود، به شیوه “رسالت،” شمشیر بر کشد و سر مخالفین و معترضین را بر زمین افکند. چنین تصور و یا برداشتی، کم و بیش، تصور و برداشتی بود، هر چند اشتباه آمیز، همگانی و در آن بحث و حدلی نبود.
اما، دیری نگذشت که معلوم شد که اسلام ناب محمدی،  اسلامی ست که باصل  خود بازگشته است، به آنچه که در آغاز بوده است، به دین “تسلیم” و “اطاعت،” به دین فرمانروایی و فرمانبری،به دین “جهاد” و “شهادت،” دین  دفاع از “توحید” و جنگ بر علیه “کفر” و ” باطل.” یعنی که دینی سراسر خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی. پس حرف صلح و همزیستی، حرف تعامل و رواداری، حرف حق و حقوق بشری و از همه بدتر، حرف “ازادی،”  نه تنها در سرای دیگر، در بارگاه الهی،”گناه” محسوب میشد بلکه بازتاب کفر و باطل در سطح کشور و جهان بشمار میرفت و باید نابود میگردید.
بنابراین، آگر انتشار سخنرانی امام خمینی، تقریبا پس از گذشت 28 سال در آبان 88، در زمانیکه، رای خداوند آخوند خامنه ای مبنی بر انتخاب محمود احمدی نژاد بریاست جمهوری، مورد چالش اقشار وسیعی از جامعه  قرار گرفت و میرفت که تاج و تخت ولایت را واژگون سازد، هشداری به خیزش میلیونی جماعت بود که ولی فقیه در حفظ نظام، در بکارگیری قهر و خشونت، کشتار و خونریزی، حد و مرزی را نمی شناسد. نگاهی دوباره بآن سخنرانی در شرایط کنونی، میتواند ما را به فهم کنش و تصمیم خشونت بار ولی فقیه مبنی بر افزایش ناگهانی قیمت بنزین توانایی بیشتری ببخشد، تدبری که کارشناسان اقتصاد و سیاست، بر آنند نه تنها  تاثیری بر حل و رفع و رجوع مسائل و مشکلات اقتصادی که در نتیجه تحریمات امریکا تشدید یافته است، نمیگذارد بلکه برون رفت از بحران را بسی بسیار دشوار و غامض تر میسازد، یعنی که هم بر تورم افسار گسیخته میافزاید و هم بر میزان نقدینگی و کاهش پول ملی.
امام در سخنانی که هیچگاه پخش نشد، از «گرفتاری ها» و «ضایعات» ی که با آن دست به گریبان شده بود، سخن میراند، گرفتاریها و ضایعتی که دل او را پر زخون ساخته بود. امام در این سخنان، خطبه  سیاسی و روضه شهادت را با هم با زبر دستی  مخلوط نموده و مرزهای دین و قدرت را در هم فرو میریزد. امام بحرانی بودن شرایط را چنین تعریف میکند:
مدتها ست یا عزای عمومی اعلام میکنیم یا تشیع جنازه میکنیم یا اینها قتل عام میشوند. ما انقلاب را راه نبردیم. کار ما این شده است که پاسدار های ما اینطور کشته میشوند.
اگرچه امام معصوم است و خطا ناپذیر، با این وجود امام خمینی با آه و افسوس بسیار به خطاهای خود اعتراف میکند و اظهار میدارد که ما باید اشتباهات گذشته را جبران کنیم. که اگر این خطاها را نکرده بودیم دچار این گرفتاریها نمیشدیم. امام به سرزنش خود میپردازد و میگوید:
ملت انقلابی عمل میکند و ما نکردیم. ما مقصریم یا قاصر- در پیشگاه ملت جواب باید بدهیم…مردم ریختند… لانه فساد را بیرون کردند به پیروزی رسیدند. وقتی امر بدست ما افتاد انقلابی عمل نکردیم.
بنابراین، مهمترین خطایی که امام خود را برای ارتکاب بدان سرزنش میکند، آنست که «انقلابی» و «قاطعانه» عمل نکرده است. اما تنها در متن سخنرانی است که در می یابیم که منظور او از انقلابی و قاطعانه عمل کردن، چیزی نیست مگر رساندن قهر و خشونت و بیرحمی باوج خود در سرکوب “مشرکین” و “منافقین” و مزدوران “شیطان” بزرگ – که بعدا به یکی از ویژگی های برجسته “خط” امام تبدیل گردید.
امام، در ادامه سخنانش اظهار میدارد(نقل به مضمون) که یکی از آن خطاهای جبران ناپذیر، گوش فرا دادن به «مصلحت اندیشان» بوده است -که حرف های غربیها را میزده اند و تقاضای عفو مخالفانی را داشتند که دست شان بخون آلوده نبوده است. او این عفو و بزرگواری و بخشایش را یکی از آن خطاهایی بشمار میآورد که سبب بوجود آمدن بحران و گرفتاریها و ضایعاتی سنگینی شده بود که از آنها زودتر سخن گفته بود. امام خاطر نشان میسازد، هم اینان اند که “فتنه” و «توطئه» میکنند.  کمی بعد امام اعتراف میکند که:
 اگر از همان آغاز پیروزی انقلاب مثل انقلابات دیگر جهان عمل کرده بودیم و درها را بسته بودیم…تمام رفت و آمدها را منقطع کرده بودیم و تمام این گروه ها را خفه کرده و منحل کرده بودیم و با شدت عمل میکردیم این گرفتاریها برای ما پیش نمیآمد.
گویا امام از بکار گیری طبع ملایم و خوی نرم خود، سخت پشیمان شده و احساس ضعف نموده و افسوس میخودر که چرا تیغ و تازیانه را از همان آغاز بکار نگرفته است و یا در بکار گیری قهر  و خشونت و بیرحمی، تردید نشان داده است.
حال، آیا این اشتباه، اشتباهی که امام خمینی بدان اعتراف میکند، همان اشتباهی نیست که رژیم دین برهبری آخوند خامنه ای را وا داشته است که از ارتکاب بدان بهر قنیمتی اجتناب نماید؟ چنانکه گویی اگر به توصیه امام خمینی یکبار دیگر سر اطاعت و فرمانبری فرود آورند و دروازه های کشور را بسته، راه های ارتباطی را در در درون و با بیرون از کشور قطع نموده و با “قاطعیت” انقلابی، دست به قهر و خشونت و بیرحمی بزند، بی مهابا تا میتواند معترضین را بخاک و خون کشانده، آنها را زخمین و مجروح و زیر ضرب و شتم به غل و زنجیر و اسارت در آورده مورد شکنجه و تجاوز قرار دهد، میتواند خیزش سراسری اخیر مردم را خاموش نمایند. ذهی خیال باطل!
حال آنکه، امام خمینی بعداز آن سخنرانی، چندین بار خشونت و بیرحی را باوج خود رساند و هر بار با موج دیگری از سر پیچی ها و نافرمانی ها روی در روی گردید. وحشت از مخالف و منافق بحدی گریبان او را گرفته بود که از بر افکندن هیچ سری بر زمین دریغ نداشت. جلادهای شقی و بیرحمی همچون جلاد معروف صادق خلخالی که براستی حجت دین اسلام بود و معروفتر از او جلادن و یا قضات سه نفری “مرگ،” ابراهیم رئیسی، مصطفی پور محمدی، طلبه های جوانی با کمتر از 24 سال سن و حجت الاسلام علی رازینی بودند که بفرمان امام خمینی بیش از 4 هزار زندانی سیاسی را در حالیکه دوران محکومیت خود را بسر میبردند، بجرم ایستادگی بر سر “موضع” خود، بدار شریعت آویختند، تعدادی فراتر از 90 نفری که حجت الاسلام جلاد خلخالی در ترکمن ظرف چند روز بدار شریعت آویخته بود و بدان در برابر رسانه ها افتخار میکرد.
اما، برغم این نسل کشی، نسلی که میتوانست بواسطه شهامت و تعهد انقلابی، نقطه پایان را بر حکومت اسلامی بگذارد، چیزی طول نکشید که در 18 تیر 75  جنبش دانشجویی هنوز جان بخود نگرفته، در عین طفولیت سرکوب و بخاک و خون کشیده شد. رژیم دین خیال را آسوده داشت که هژمونی نظام دیگر هرگز بچالش کشیده نشود. بر این تصور که تا زمانیکه نظام، مشی انقلابی امریکا ستیزی را ادامه داده و نظم جهانی را با دست یابی به غنی سازی هسته ای دچار اخلال نموده و در منطقه دست به آتش افروزی بزند، چه کسی میتواتند بخود اجاز دهد که به چالش اراده مطلق ولایت اندیشه کند.
اگرچه، سکوت و خاموشی چند صباحی بطول انجامید با این حال ناگهان از درون نظام، جنبشی بعرصه ظهور رسید، که به لحاظ شکوه و عظمت، تنها با خیزشهای مردمی در قبل از 57 قابل مقایسه بوده و هست. جنبش سبز که با اهدافی اصلاح طلبانه و “رای من کجاست” آغاز گردیده بود پس از یکسال سرکوب، بزن و  بکوب و ببر و سر به نیست کن، با شعار “ولایت باطل” است، سر بزیر خاکستر فرو برد و زمینه را برای جنبشی هموار نمود اساسا ساختار شکن و آخوند ستیز، جنبشی که جرقه آن بدست حاکمان خطه خراسان، امام جمعه علم الهدی و متولی آستان امام هشتم، ابراهیم رئیسی زده شد، به جنبشی تبدیل شد که کف مطالبات مردم را تا گذار از حکومت اسلامی ارتقا داد، مطالباتی که در جنبش اخیر، برغم اعتراض بافزایش قمیت نفت، ماهیت آخوند ستیزی خود را حفظ نمود.
. اگر امام خمینی برای تحکیم و تداوم نظام دست به کشتار افراد احزاب، سازمانها و گروه هایی زد که اساسا دگر اندیش بوده و در دین باوری آنها شک و تردید بسیاری وجود داشت. رژیم کنونی، تحت رهبری آخوند خامنه ای، کسانی را هدف گلوله های آتشین شریعت قرار داده و یا به زنجیر میکشد و شکنجه میکند که از اقشاری برخاسته اند که اساسا انقلاب اسلامی بنام آنها برپا گردید، اقشار “مستضعفین” و یا “پا برهنه گان،” اقشاری که خود را روزی از یاران نزدیک امام و بنیان انقلاب اسلامی میدانستند.. رژیم دین، گلوله های آتشین خود را بر قلب و شقیقه کسانی می نشاند که از سر محنت و تنگدستی، از سر حقارت و خواری، حکومت آخوندی را به چالش کشیده اند. گزارشها همه از آن حکایت دارند که اگرچه جنبش اعتراضی را اینبار افزایش قیمت بنزین رقم زد ولی میتوان آنرا ادامه جنبش آخوند ستیزی ای خواند که در 96-97 بوقوع پیوست.  اینبار، حکومت اسلامی، برهبری ولی فقیه آخوند خامنه ای که پیشا پیش خود را برای رو در رویی و سرکوب معترضین آماده ساخته بود، بیرحمانه تر، خشن تر از همیشه بسرکوب خونبار معرضین دست زد.
برغم تجربه تاریخی خود، ، حکومت آخوندی هنوز فکر میکند میتواند مردم را با قهر و خشونت، با رعب و وحشت آفرینی، به تسلیم و اطاعت و فرمانبری، وادار نماید. حال آنکه ناقوس مرگ حکومت آخوندی بصدا در آمده است و در گوش همگان طنین افکن گردیده است. یک خیزش و یک سرکوب قهرآمیز و خشونت بار دیگر، تردید مدارد که موجودیت و هستی قشر مفتخوار آخوند را تهدید به نیستی و بر چیدن بساط روحانیت، خواهد کرد.
سخنانی که هیچگاه پخش نشد
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر