صفحات

۱۳۹۷ بهمن ۲۰, شنبه

نقدی بر بیانیه رضا پهلوی در ۴۰ ‌سالگی حصر ایران،

عبدالستار دوشوکی

doshouki.jpg

شاهزاده رضا پهلوی بمناسبت چهلمین سالگرد انقلاببیانیه ای تحت عنوان چهل‌سالگی حصر ایران صادر کرده اند که بر خلاف بیانیه های گذشته ایشان, در برخی از متون انشای "فرشگردی" در آن هویداست. این بیانیه با قدری گرایش احساسات نوستالژیک باستانگرایانه ایرانی بمثابه تنها نوش داروی موجود در بازار آشفته امروز با نگاهی فرشگردانه یا "عقب گردانه" ممکن است به تعبیری نسل نو را در مقابل نسل های دیگر قرار دهد. 

این موضع نامالوف (حداقل برای نگارنده) و به نوعی گسل برانگیز از شخصیتی که خود را همواره فراتر از تقسیم بندی های سیاسی و جناحی و نسلی معرفی می کند, قابل درک نیست.
ناسلامتی اگر قرار بر تقسیم بندی های نسلی و سنی باشد, خود ایشان نیز هماننده نگارنده به نسل ماقبل انقلاب تعلق دارند. اگر منظورشان پویایی فکری و آینده نگری است, که در این صورت باید گفت "ای بسا ایشان می نویسند "و به راستی که هر بحرانی معلول یک انتخاب است. بحران بقایی که امروز با آن روبرو هستیم معلول انتخابی است که انحطاط اندیشه و سیاست در آوردگاه ۵۷ در پی داشت. ضرورت امروز ما معلول همان انتخاب است. انتخابی که نسل نو در کنار اکثریت مطلق ایران ۹۷ کمترین نقشی در آن نداشت". در مورد معلول با ایشان کاملا موافق هستم. اما باید اشاره ای نیز به "عامل" انحطاط اندیشه و سیاست در آوردگاه ۵۷ داشت. قبل از انقلاب کنترل مطلق آموزش و فرهنگ جامعه و ابزار تولید اندیشه و عنان حیطه سیاست در اختیار چه کسی بود که با تلنگر یک آخوند بدانگونه به انحطاط و تباهی کشیده شد؟ حتی خود شخص اول مملکت خطاب به ملت بپاخاسته گفتند که "شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید" و انقلاب را تائید کردند و گفتند که "من نیز پیام انقلاب شما را شنیدم"؛ و با اشاره به ظلم و بی قانونی و فساد قول دادند که آنها دیگر تکرار نخواهند شد. حال چگونه می توان آن صدا را انکار کرد و انحطاط نامید؟
شاهزاده به گونه ای از نسل نو سخن می گویند که گویا اگر ماشین زمان چهل سال به عقب برگردد, این نسل نو با در دست داشتن داده ها و اطلاعات آن زمان ( و نه تجربه و آگاهی چهل سال بعد) اشتباهات "آن نسل نو" را تکرار نمی کرد. بعقیده من اینگونه نیست. جوانان و نوجوانان (نسل نو زمان خویش) و بخصوص دانش جویان که عصاره فکری و علمی جامعه بودند, در خط مقدم انقلاب قرار داشتند. آنها محصول محیط آموزشی و فرهنگ نظام گذشته بودند. اگر به آنها بمثابه "قربانی" و معلول انحطاط اندیشه و سیاست بنگریم, نمی توانیم از این سوال بدیهی و اجتناب ناپذیر فرار کنیم که عامل یا عوامل آن انحطاط اندیشه و سیاست چه کس و یا کسانی بودند. بلی! آیت الله خمینی قلم ها را شکست و مخالفان را به زندان انداخت و احزاب را ممنوع کرد و دستور داد حزب فقط حزب الله باشد و الاغیر! این دستور برای ما نسل نو یا نسل جوان در آن زمان حالت دژاووء (deja vu) یا آشناپنداری چند سال پیشتر از آن را تداعی می کرد که حزب فقط "رستاخیز" باشد و الاغیر!.
نکته دیگری که درک آن برای من مشکل است این است که چطور هزاران نسل قدیمی طرفدار انقلاب که در دهه اول انقلاب و بخصوص در سال ٦٧ اعدام شدند, از جمله خود نگارنده که در اسفند ماه ٥٧ بر علیه حاکمان جدید تظاهرات کردیم و در فروردین ٥٨ صندوق های رفراندوم کذایی را به آتش کشیدیم؛ اکنون جزو نسل قدیمی و معلول انحطاط اندیشه هستیم. اما کس یا کسانی از میان چهل نفر که بعد از چهل سال همانند ژنرال های خودخوانده دستور آماده باش و "عقبگرد" می دهند؛ و حتی بعد از قتل عام وحشتناک سال ٦٧ از آیت الله خمینی تعریف و تمجید می کردند که شواهد آن موجود است؛ جزو نسل پویا هستند که از اشتباه گذشتگان مبرا می باشد؟
بر خلاف درک نگارنده از منش همیشگی شاهزاده گرامی که همواره سعی می کردند از تهییج احساسات باستانگرایی و گذشته گرایی بپرهیزند, اما بیانیه, در پاراگراف به پاراگرف خویش اشاره به نستالژی بازگشت به عهد باستان و " بازسازی کهن‌ترین چهارراه تمدنی تاریخ" دارد. و اینکه با اشاره به مولفه نامفهوم "روان‌پارگی ناشی از اختلال هویتی" انتخاب این مسئولیت را فقط بر دوش نسل نو می داند و بس!
ایشان سپس به مقوله "ایرانستان" اشاره می کند و اینکه شرایط فعلی با "ایرانستان" فاصله چندانی ندارد. مشخص نیست که منظور شاهزاده از "ایرانستان" چیست؟ زیرا مسئولین نظام گذشته نیز می گفتند اگر آن نظام سقوط کند, ایران "ایرانستان" خواهد شد؛ که نشد. مسئولین نظام فعلی نیز بارها تاکید کرده اند که اگر این نظام سقوط کند, ایران "ایرانستان" خواهد شد؛ که نخواهد شد. بیانیه علاوه بر دعوت بقیه در زیر درفش کاویانی نسل نو, مجددا تاکید می کند که فروپاشی هدایت شده رژیم جمهوری اسلامی جزو مسوولیت‌های خطیر سیاستمداران ملی‌اندیش و کنشگران نسل نو است.
با توجه به احترامی که برای شاهزاده قائلم و ایشان را یک سرمایه ملی می دانم , نگارنده می توانست این نقد را بصورت خصوصی برای شاهزاده ارسال کند. اما از آنجایی که این نوشتار به هیچ وجه نقد شخصیت فرهیخته و جایگاه ایشان نیست, بلکه نقد "یک بینش سیاسی نو" است که توسط فرشگردی ها تبلیغ شده است و اینکه به درون متن ادبیات سیاسی شاهزاده ره یافته است. بنابراین نیکوتر آن است که با حفظ احترام و علاقه همیشگی به شاهزاده و جایگاه ایشان, این گفتمان نقدگونه در فضای عمومی انعکاس بیابد. زیرا با اتکاء به تجربه شخصی این را می توانم با قاطعیت بگویم که ناآزمودگی و "جوان" بودن نه عین فضیلت است و نه مصداق معرفت. بسیاری از همین جوانان فرشگردی کمتر از ده سال پیش (آن هم بعد از تجربه تلخ سی ساله جمهوری اسلامی) در جنبش سبز و در کنار میلیون ها جوان دیگر برای بازگشت به "دوران طلایی امام" (بخوان دهه شصت) ادعای فضل و کرامات فراوان داشتند. در ضمن همه آن موتورسواران چماق بدست حزب اللهی که بیرحمانه تظاهر کنندگان را سرگوب می کردند همگی جوان و از نسل نو بودند. لذا نمی توان عملکرد آنها را به همه نسل جوان تعمیم داد,
نگارنده برای جنبش فرشگرد, علیرغم کاستی های آن, احترام قائلم. همانگونه که برای همه مبارزین صرفنظر از سن و جنسیت و قومیت و دین و مذهب و ایدئولوژی و غیره احترام قائلم. انتقاد همیشگی نگارنده علاوه بر احتراز از گذشته گرایی افراطی, بر روی این نکته بوده که نباید گسل و انشقاق جدیدی در بین اپوزیسیون و ملت ایران بوجود آورد. به اندازه کافی گسل و شکاف در بین اپوزیسیون وجود دارد, گسل های جناحی, سیاسی, ایدئولوژیکی, جمهوریخواهی, مشروطه خواهی, چپ, راست, ملی, قومی و غیره. بوجود آوردن یک شکاف دیگر بر مبنای نسل یا سن, نه تنها کمکی به همگرایی و انسجام ملی نمی کند, که برعکس باعث پراکندگی و فراپاشی بیشتر می شود که در نهایت به نفع جمهوری اسلامی است. باید بپذیریم که گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آنکه هست گیرند. بر این مبنا اساس نقد فعلی نگارنده این است که نباید اجازه داد یک شکاف جدید دیگر در بین اپوزیسیون بوجود بیاید. شکاف نسلی! تعمیق و تولید گسل و شکاف در بین مخالفان, شگرد نظام جمهوری اسلامی است. شاهزاده همواره نقش خود را فراتر از همه گسل ها و شکاف های موجود و در راستای ایجاد اتحاد و همدلی همه ایرانیان تعریف کرده اند.شوربختانه حداقل برخی از نکات مستتر در بیانیه اخیر شاهزاده, از این منظر, برای نگارنده قدری نامانوس بود.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
جمعه ١٩ بهمن ١٣٩٧

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر