صفحات

۱۳۹۷ آذر ۳, شنبه

دروغ نهادین و نهادهای دروغین
ابراهیم هرندی
بزرگترین دروغی که در گذارِ تاریخ به ایرانیان گفته شده است و بیشترین سرمایه برای نهادینه کردنِ آن از سرمایه های ملی ما هدر داده شده است این است که پس از انقلابِ مشروطیت، دستاوردهای آن انقلاب در ادارۀ امور کشور بکار بسته شد و از آن پس تا کنون ایران حکومتی داشته است که مردم به گونه ای در آن درگیر بوده اند.
اما حقیقت این است که ساختارِ اداری – سیاسی کشور از آن دوره تا کنون، از نهادِ نخست وزیری و وزارتخانه های گوناگون و مجلس و انتخابات و شوراهای اداری و شهری و کارگری و قوای سه گانه گرفته تا فرویایه ترین منشی اداری هر اداره و یا سازمان، به صحنۀ تیارتِ بی مزۀ و پُرخرجی مانند بوده است که بازتابی باخت – باخت اندر باخت برای هر دیکتاتور و مردمان ایران و نیز کسانی داشته است که این تیارت را برای مجاب کردن آن ها براه انداخته بوده اند. این دروغِ نهادینِ بزرگ، نهادهای دروغینی نیز پدید آورده است که تا کنون کارشان فریب هر ایرانی از هنگام زاده شدن تا لبِ گور بوده است. اگرچه این چگونگی آغازی سیاسی داشته است، اما اکنون به گرفتاری ای ذهنی راه برده است. گرفتاری ای که هر ایرانی را در دورِ باطلی از بیهودگی می اندازد و تا واپسین نفس، سرگشته و گمراه می دارد.
زبانزد است که سنگ نوشته‌ای بر دیوارِ جنوبی کاخِ آپادانا از زباِنِ داریوش هخامنشی، از خدا می‌خواهد که ایران را از زیانِ دشمن، خشکسالی و دروغ در امان بدارد. ۱ بسیار نیز شنیده‌ایم که این دعای شاهِ هخامنشی، نشان می‌دهد که دروغ در روزگارِ باستان، گرفتاری اجتماعی بزرگی بوده است که شاهِ ایران آنرا در ردیفِ زیان هایی چون دشمن و خشکسالی آورده است. ۲ اگر دروغ گویی، برآِیندِ بیماریِ شحصیت انسان نباشد، کوششی برای دگرگونه و یا وارونه نشان دادنِ حقیقت در راستای سود دروغگوست. ۳ اما هنگامی که دروغ گفتن، شکلی نهادینه بخود می‌گیرد، بازتابِ آن، فریبِ همگانی در راستای مدیریت و کنترل قدرت در جامعه است. آنکه کنجشک را رنگ می‌کند و بجای قناری می‌فروشد، حقیقتی (گنجشک) را، یعنی آنچه هست را بجای آنچه نیست (قناری) برای رسیدن به سودِ بیشتر می‌فروشد. اما نهادی که به مردم در برابرِ رفتار و کردارِ ویژه‌ای، نوید رستگاری و یا بهشت می‌دهد، در پی بهره کشی از آنان در راستای سودِ طبقۀ حاکم در جامعه است.
دروغِ نهادین تازگی ندارد، اما نهادِ دروغین پدیدۀ تازه ای در جهان است. نمونه های ایرانی اش، دولت، حکومت، آموزش و پرورش، مجلس، انتخابات، قوه قضاییۀ، گمرک، زندان، استانداری و همۀ نهادهای مدرنی که از زمانِ رضا شاه تاکنون شکل گرفته است، می باشد. اما چرا دروغین؟ چون که هیچ یک از این نهادها، نقشی را که می بایست داشته باشد، هرگز نداشته است و هریک ویترینی بزک کرده و پوشالی برای فریب مردمِ ایران و رسانه های جهانی بوده است. برای نمونه، نهادِ دولت که باید کارش سیاست گذاری برای اداره قدرت و کشور باشد، پس از انقلاب مشروطه تا کنون، نقشی ویترینی داشته است و کارِی را که باید انجام دهد، حکومتِ پنهانی که در گذشته دست شاه و امروز در دست ولی فقیه است، انجام می داده است. این گرفتاری تا پیش از دوره مشروطه وجود نداشت، زیرا که شاه، قَدَرقدرت و همه کاره بود. برای نمونه، نادرشاه فرمانروای بی چون و چرای کشور ایران بود و هرچه می گفت، می شد و هرچه می خواست، می کرد. مردم نیز پذیرفته بودند که فرمان او سرپیچی ناپذیر است. اما هیچ کس، نه امیرعباس هویدا را در زمان شاه، رئیس دولت ایران می دانست و نه امروز حسن روحانی را. از زمان مشروطیت که سلطنت مشروط شد، هر شاهی که بر سرِ کار آمد، دولتی دروغین نیز ساخت که در ظاهر، از هنجارهای حکومت مشروطیت پیروی کرده باشد. آنگاه اگر رئیس آن دولت، یعنی نخست وزیر و یا هریک از وزیران، از فرمان “همایونی”، سرپیچی می کرد، اگر به تیرِ غیب دچار نمی شد، تا پایان عمر از گستره سیاست بدر می شد. این چگونگی، همچنان پس از انقلاب، دنبال شد. چنین است که ما درسدۀ گذشته، در هرزمان، حکومتی پیدا و حکومتی پنهان داشته ایم. هم نیز دادگستری و یا قوه قضاییه ای پیدا که دفتر و دستک و ساختمان، با تابلوهای آشکار دارد و نهادِ همگونِ دیگری در سایه که بدور از چشم مردم، فتوای قتل صادر می کند و آدم ربایی می کند و زندان های بی نام و نشان دایر می کند و دشمنان حکومتِ پنهان را به تیرِ غیب گرفتار می کند و قتل های زنجیره ای را می اندازد. در هر شهر و شهرستان و بخش و روستا نیز، در برابرِ هر استاندار و فرماندار و بخشدار و شهرداری، امام جمعه ای هست که نماینده ولی فقیه و حکمران حقیقی ست.
داستان نهادِ آموزش و پروزش از این نیز شگفتی آورتر است. این نهاد که قرار است کارخانه شهروندسازی باشد و انسان کنونیِ ایرانی را – زگهواره تا گور – با دانش و بینش و فرهنگ ِمدرن آشنا کند و زنان و مردانی دانا و توانا و اندیشمند و حقوقمدار و روادار و کاردان و آگاه از جایگاه خود و کشورشان در جهان بسازد، در سدۀ گذشته، کارگاۀ تولیدِ پیروان و مقلدان سربراه و خرافی و ساده اندیش برای حکومت های روز بوده است. اگرچه نهادِ آموزش و پرورش در نقشی که حکومت ها برایش رقم زده اند نیز کاری از پیش نبرده است و مردم را رویاروی حکومت واداشته است، اما بهررو، کاربردِ ابزاروارِ آن بدستِ حکومت، برای این نهادِ بزرگ بسیار فرصت سوز بوده است و ما را در گُمای گیجی و ناآگاهی از کیستی خود و چیستی گیرها و گرفتاری هایمان نگاه داشته است.
این نهادها پس از انقلاب مشروطه پدید آمد تا زمینۀ ادارۀ کشور را براساس روش های خِرَدپذیر و قانونمند فراهم کند و از ایرانیان مردان و زنانی امروزی، آگاه، قانونمدار بسازد. شهروندانی که بتوانند دستی در فرآیند ادارۀ کشور داشته باشند. این چگونگی ریشه در نگرش مدرن داشت که از چند سده پیش از انقلاب مشروطیتِ ایران، در اروپا آغاز شده بود و بازتاب های موجندۀ نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگیِ آن همۀ سرزمین ها را فراگرفته بود. گزاره های کانونیِ این نگرش، دوری گزیدن از باورهای افسانه ای کهن و کوشش در ساختنِ جهانی نو، بدست انسان برای انسان برپایه روش های خِرَدمدار بود. جهانی که در آن هر فرد، شهروندی باشد با حقوقی برابرِ شهروندانِ دیگر. البته این چگونگی در اروپا، رویدادی تاریخی با روندی سازگار با شرایط تاریخی آن پاره از جهان بود. از اینرو توانست نهادهای نیرومندی را پدید آورد که یکی از بازتاب های آن، پخش قدرت در میان نهادهای اجتماعی و کُنترل پذیر بودنِ آن است. اما شکلک سازی از این نهادها در کشورهای پیرامونی، دستاویزی برای دیکتاتورهای خودکامه شد و مردم را از حکومت بیزار کرد.
در هر کشور دموکراتیک، زندان نهادی مدنی ست که برای پادافرۀ بزه کاران پدید آمده است. نقش این نهاد، بازآموزی هنجارهای قانونمدارِ رفتاری و کرداری به کسانی ست که یا در گذار از دورۀ آموزش و پرورش خود، آن هنجارها را نیاموخته اند و یا آموخته اند و به آن ها بهایی نمی دهند. از اینرو، زندان باید پیوندی با نهادهای آموزش و پرورش و بهداشت داشته باشد تا با کمک آموزگاران ویژه کار و رفتار- درمانگران بتواند زندانیان را در زدودنِ کژرفتاری و بدکرداری هایشان توانمند کند و فرصت تازه ای بدانان دهد تا بتوانند با نگرش و تاب و توان تازه و شیوۀ رفتاریِ کارآمدتر و قانونمدارتری به آغوش جامعه بازگردند. از این چشم انداز، بازداشتگاه باید اندیشگاهی برای مرور رفتارها و کردارهای هنجارشکن و ستیزجویانه باشد تا فردِ زندانی دریابد که هرگونه رفتارِ قانون شکن، بازتابی باخت – باخت برای او و جامعه دارد و هرگز او را به آرامش و زندگی بهتر نمی رساند. این بازنگری می تواند آغاز زندگی دوباره ای برای بزه کار باشد و دستان او را بسوی امدادگران زندان دراز کند تا با کمک آنان برنامه زندگی تازه ای را برای خود بنویسد.
اما در کشورهای پیرامونی بجای آن که زندان نهادی مدنی باشد، سیاهچالی برای نیروهای اپوزیسیون و کنشگران حقوق مدنی و دگراندیشان و زیستبوم گرایان و دگر آئینان و هنجارشکنانِ جنسی و سیاسی و فرهنگی ست. چنین است که نهادهایی چون آموزش و پرورش و زندان را در کشورهایی مانندِ ایران، باید نمونه هایی از نهادهای دروغین دانست که نه تنها هیچ سودی برای جامعه ندارد بلکه وارونه کاری نقش هریک از این نهادها می تواند زیان های ژرفی داشته باشد. نمونه ای از این چگونگی، برپایی نهادِ آموزشی دانشگاه، با آب و رنگِ دینی ست. دانشگاه، بعنوان نهادی مدرن، سرای نوآوری و پاسخ یابی به پرسش های مردم ِهر سرزمین در پیوند با گیرها و گرفتاری های آن هاست. جایی که درآن دانش پژوهان امیدوارند که با پژوهش و پالایش، به پاسخی تازه و روشنگر در پیوند با موضوع در دستِ بررسی خود برسند.۴ از اینرو، دانشگاه نمی تواند از چشم اندازِ هیچ دین و آئین و ایدئولوژی ویژه ای کارکند زیرا که پژوهش های علمی هیچ خط ارزشی ویژه ای ندارد و هیچ پژوهنده ای نمی تواند و نباید امیدوار باشد که آزمایش و یا پژوهشِ او گواهی بر راستی و درستیِ ارزش های دینی و یا ایدئولوژیکِ او باشد. با این حساب، شما بگویید که چسباندنِ پسوندِ “اسلامی” به دانشگاه و برپا کردنِ “دانشگاهِ اسلامی”، چه معنایی دارد؟
دانشگاه، نهادِ ساختن کارشناس برای جامعه مدرن است. کارشناسی که با دانشی که در رشته ویژه ای می آموزد، بتواند نیازهای ویژه ای را در پیوند با آن رشته پاسخ دهد. اما دانشگاه اسلامی چه هدفی را دنبال می کند؟ پاسخ این پرسش را از زبان آقای ولایتی بخوانید:
“به گزارش روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی، رئیس هیات امناء و موسس دانشگاه آزاد اسلامی روز پنجشنبه ۱۲ مهرماه در همایش مدیران استانی گزینش دانشگاه آزاد اسلامی با تاکید بر این که آموزش عالی باید بر اساس اصول و ارزش های اسلامی، دینی و منطبق بر دیدگاه‌های انقلاب و مقام معظم رهبری پیش رود گفت: باید دانشگاهی داشته باشیم که منطبق بر دیدگاه‌های جمهوری اسلامی ایران باشد و نباید در این زمینه تعارف کرد و باید دانشگاهی اسلامی و دینی داشته باشیم هر چند که بعد از انقلاب دانشگاه‌ها در شرایط به مراتب بهتری قرار گرفته‌اند.
ولایتی در مورد نقش دانشگاه آزاد اسلامی در تربیت جوانان و دانشجویان گفت: دانشگاه آزاد اسلامی باید دانشجویانی متخصص، متدین، احیا کننده ارزش‌های انقلاب و اسلام را تربیت کند و بی تردید کسی که اعتقادات مردم و ارزش‌های انقلاب را زیر سوال می‌برد جایی در دانشگاه آزاد نخواهد داشت و لذا در مورد مسائل اعتقادی و اسلامی با کسی تعارف نداریم و در این جهت گزینش و ارزشیابی در خط مقدم قرار دارند و در این زمینه باید اهتمام جدی داشت.
وی با تاکید بر این که آرزوی ما این است که دانشگاه آزاد به بالاترین جایگاه علمی، دینی و اسلامی برسد، افزود: مقابله با ترویج ارزش‌های ضد اسلامی و انقلابی بسیار مهم است و امیدواریم روزی دانشگاه پرچم دار علم، عمل و ارزش‌های دینی، اسلامی و اعتقادی باشد”.۵
نهادهای دروغینی که در پی انقلاب مشروطه در ایران پدید آمد، بازتاب دروغ نهادین بزرگی ست که همچنان پایدار است و تا زمانی که آسمانخراشِ کژبنیادِ آن ویران نشود، هر رویداد و روندی در ایران بازتابی باخت- باخت برای همۀ گروه های درگیر در سیاست خواهد داشت. آن دروغ نهادین نیز این است که پس از انقلاب مشروطه، قدرتِ سیاسی به مردم واگذار شده است و از آن پس، نمایندگانِ برگزیدۀ مردم با سیستمِ پارلمانی کشور را اداره می کنند. البته این چگونگی تنها ویژۀ ایران نیست و حکومت های دو لایه ای که رویه ای پیدا و لایه ای پنهان دارند را در بسیاری از کشورهای آسیایی و آفریقایی می توان دید. گاه حکومتی نظامی با شیوه ای این چنینی خود را دموکراتیک می نمایاند، مانندِ پاکستان، تایلند و میانمار در آسیا و یا سودان، مصر و لیبی در آفریقا. این حکومت ها هرساله میزانِ درخوری از درآمد سالیانه کشور را خرجِ ساختن پارلمان و وزارتخانه و نهادهای دیگر می کنند و آن نهادها را از بستگان و هواخواهانِ خود بجای نمایندگانِ مردم پُر می کند. اما ویژگی ایران در این است که مردمِ آن کشور انقلابی برای برچیدنِ بساط دیکتاتوری و برقراری حکومتِ قانونی کرده اند که اکنون بیش از یک سده از آن می گذرد.
پیش گیری از برقراریِ نظم قانونی در ایران با برپایی حکومت های دورویه پس از انقلابِ مشروطیت سبب شده است که بسیاری از گیرها و گرفتاری های سیاسی، بازتاب های زیانمندی بر گسترهای ذهنی و روانیِ مردم داشته باشند. نمادهایی از این بازتاب ها؛ نابودی پنداره ها، انگاره ها، گزاره ها، پذیره ها و باورهای همگانی که پیش نیازِ فرهنگ ملی هر کشور است می باشد. این چگونگی، شیرازۀ باهمی را گسسته است و اکنون روزبروز ما را از یکدیگر دورتر می کند. روزگارِ ما، روزگارِ آگاهی های جنسی، قومی، فرهنگی و زبانی ست. از اینرو نمی توان با خاموشی دربارۀ این آگاهی ها، به انکار آن ها پرداخت. این خاموشی، دستِ دشمنان ایران را برای آتش افروزی و آشوب در گوشه و کنارِ ایران بازتر می کند. اگرچه اکنون کسانی که خود را نمایندگان خودگماشتۀ اقوامِ ایرانی می دانند، نمی توان و نباید نمادهای خیزش تجزیه طلبان اقوام ایرانی دانست، اما گرایشِ کنونیِ بخش هایی از جامعه به ریشه های قومی، قبیله ای و مذهبی را نیز نمی توان ساخته و پرداختۀ دشمنان ایران دانست.
در افسانه های کهنِ یونانی آمده است که چون پاندورا، نخستین زنِ جهان، جعبه ای را که زئوس، پادشاهِ خدایان بدو بخشیده بود و از او خواسته بود که هرگز درِ آنرا باز نکند، باز کرد، همۀ زشتی ها و پلشتی ها از آن به بیرون گریختند و همه جا را فراگرفتند. تنها چیزی که در آن جعبه ماند، “امید” بود.۶ برای ایرانیان، حکومت اسلامی همان جعبه جادو بود.
یادداشت ها:
۱. خدا این کشور را، از دشمن، از خشک سالی، از دروغ حفظ نماید.
۲. به گفتۀ هادی خرسندی، طنزآورِ نامدارِ روزگارِ ما؛ “البته شاید همین گفتاورد هم از زبانِ داریوش نیز دروغ باشد!” بهررو، این گفتاردِ زبانزد را باید در پسزمینۀ تاریخی آن بررسید. اکنون در روزگار ما دیگر نمی توان به مردم هیچ سرزمینی، برچسبی این گونه باردار و ارزشداورانه زد. ایرانیان به همان اندازه دروغگو و یا راستگو هستند که مردمان سرزمین های دیگر. وانگهی، تعریفِ دروغ، بُرداری فرهنگی دارد و ای بسا آنچه در جایی ناراست و ناروا پنداشته می شود، در جایی دیگر روا و راست و پذیرفتنی انگاشته شود. نیز می توان گفت که دروغ در هر جامعه، پیوندی یکراست با میزانِ آزادی و ترس دارد. هرچه فرد در جامعه آزادتر باشد، هراس ِ کمتری از بازتاب ها و برآیندهای گزینش ها، رفتارها و کردارهای خود دارد و نیاز اندکتری نیز به پنهان کاری و سخن ناراست گفتن و یا نوشتن.
فراتر از آن همه، پژوهش های تازه ای در روزگارِ ما نشان داده است که دروغ گویی، بخشی از استراتژی مراوده و داد و ستدِ اجتماعی و مراوده با دیگران است و هر فرد، دستِ کم روزی بین یک تا دو دروغ می گوید. نگاه کنید به لینکِ زیر:
۳. برای آگاهی بیشتر دربارۀ دروغگوییِ بیمارگونه؛ نگاه کنید به لینکِ زیر:
۴. البته پاسخ یابی علمی همیشه گونه ای امیدواری ست زیرا که هرگز با اطمینان نمی توان گفت که پژوهشی که برپایه سنجه های علمی دنبال می شود، به پاسخی خواهد رسید.
۶.
از: گویا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر