صفحات

۱۳۹۷ شهریور ۱۶, جمعه


«درد مشترک» و «جبر تاریخ»

به اتحاد براندازان منتهی می‎شود

گفتگو با سام واثقی

گفتگوگر: حامد محمدی

پيشگفتار: به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اجتماعی وضعیت کنونی جامعه‎ ی ایران مشخصه‏‌های «دوران گذار» را دارد. از یک‌سو حکومت به عنوان رکن اساسی قدرت در حال ریزش است و به موازات آن فاصله‌ی اعتراضات مدنی گسترده کم و شمار آنها زیاد می‌شود و حکومت تنها با سرکوب می‌تواند آنها را بطور موقت خاموش کند. 
دانیل دفو (1660 تا 1731)نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی که به خاطر انتشار رمان «رابینسون کروزوئه» به شهرت جهانی رسید می‎گوید «بدترین بلایی که تا کنون دامنگیر بشر شده استبداد کلیسایی است». بر اساس این تعریف جامعه‌‏ی ایران نیز چهل سال است گرفتار استبداد بدخیم مذهبی شده که ولی فقیه کارگزار آن است و ملایان و نظامی‎ ها صحنه‌گردان آن. سام واثقی* نویسنده، ناشر و مشاور بین‌المللی امور اقتصادی و تکامل پایدار مقیم سوئد، در گفتگو با کیهان لندن به واکاوی مفهوم «جنبش» پرداخته و ضمن بررسی ماهیت جنبش‎ اعتراضی که از دی‎ماه سال 1396 آغاز شده و جنبش براندازان نام‎گرفته به تاثیر «اعتبار»، «حیثیت»، «انگیزه» و «درد مشترک» در اتحاد علیه نظام‌های سیاسیِ بدخیم می‌پردازد.

***
پرسش: صرف تظاهرات و کف خیابان بودن را جنبش نمی‌دانند. شما چه فاکتورهایی را در اعتراضات دی‌ماه به بعد می‌بینید که آن را جنبش و همچنین یک جنبش نوین نامیده‌اید؟

پاسخ: برای درک مفهوم جنبش، چه اجتماعی و سیاسی و چه اقتصادی، که بُعد وسیعی از جامعه را می‎تواند در بر بگیرد باید به انگیزه‎های آن رجوع کنیم. وقتی می‎گوییم جنبش یا حرکت، باید یک محرک داشته باشد و این محرک عموماً انگیزه‎های آن است، که برگرفته از یک سری نیازهایی است، متعلق به گروهی که این جنبش را آغاز کرده‌اند و کسانی که در ادامه به آن می‎پیوندند و رشد این جنبش را ایجاد می‎کنند.

این انگیزه ‎ها و نیازها در آغاز جنبش ممکن است بسیار ناهمگون به نظر آید، ولی وقتی جنبش بیشتر پیش رفت ریشه‎های آن عمیق‎تر می‎شود. همچنان که در «جنبش براندازان» دخیل بودن ریشه‎های اقتصادی بیشتر آشکار شد و ریشه‎های جنبش با انگیزه‎های آن بیشتر جوش خورد. ادامه این روند می‌تواند به ریزش مخالفین این جنبش هم بیانجامد و آنها هم به این حرکت بپیوندند. در واقع نیروی محرکه جنبش «انگیزه‎»‌های آن است، که شاید در ابتدای مسیر ناهمگون و پراکنده باشد، اما در صورتی که جنبش انسجام پیدا کند مردم «درد مشترک» را حس می‎کنند، که باعث رشد و انسجام بیشتر می‎شود. سپس به جایی می‏‌رسیم که هرم‎های رهبری ایجاد می‎شود و خود را بازتاب می‌دهد. این را هم نباید فراموش کرد، لزوماً هر جنبشی که محرک داشته باشد، یک جنبش پیروز نخواهد بود.

اما اینکه می‎پرسید چرا این جنبش را نوین می‎دانم، پاسخش دشوارتر و آکادمیک‎تر هم هست. بسیاری از مفاهیم که باعث آغاز این جنبش شد، همچنین انگیزه‎ها و نیازهایی که سبب وقوع آن شد، شاید در گذشته‎ی تاریخ ایران هم بیان شده باشد، اما اگر دقت کنید، می‎بینیم آن بیان‎ها بسیار آبستره (انتزاعی) و در عمل به دور از واقعیت بوده است. مثلاً در انقلاب 57 می‎بینید که «آزادی» مطرح شد، اما وقتی وارد می‎شویم که منظورشان از مفهوم آزادی چه بود و کدام بُعد از جامعه آزادی را به عنوان درد مشترک درک می‎کنند، مفاهیم خیلی رقیق و دست ‌نیافتنی می‎شوند. اما امروز وقتی از آزادی صحبت می‎کنید و می‎بینیم مردم در خیابان شعار آزادی سر می‎دهند، از مفهوم انتزاعی خارج شده و آن را به «انتخاب آزاد» متصل کرده‌اند و می‎خواهند آزادانه انتخاب کنند که چه چیز بخواهند، چه چیز بپوشند، چه چیز بخورند، کجا بروند… و اینکه چه چیز می‎خواهند بگویند، این مفهوم آزادی انتخاب در ابعاد مختلف جامعه را حس کرده‌اند؛ و مهمتر از آن، قشر وسیعی فهمیده که این آزادی‎های مدنی مستقیماً مرتبط با رنجی است که در حوزهء اقتصاد و اجتماعی و سیاسی می‎کشند و از هم جدا نیستند.

در جنبش براندازان یکپارچه شدن مفاهیم انتزاعی بسیار مهم است، و «آزادی» یکی از این مفاهیم است. مثلاً مفهوم دیگر «حیثیت» است، که در جنبش‎های گذاشته چندان به کاربرده نشده اما می‌دانیم که قانون اساسی برخی کشورهای دموکرات و یا اعلامیه حقوق بشر با محفوظ بودن حیثیت انسان شروع می‎شود، که یک مفهوم بسیار بسیار مهم مدنی است و حیثیت مردم باید محفوظ بماند. امروز مردم ایران شاید حتی اگر مستقیماً از واژه‌ی «حیثیت» استفاده نکنند، اما آن را از حالت آبستره‎ خارج کرده‌اند. «حیثیت» و «اعتبار» و «اعتماد» به هم ربط دارند.

به عنوان مثال: ریال شدیداً در حال سقوط است، راه حل چیست؟ ایجاد اعتبار برای پول مملکت و اعتبار برای مردم و اعتبار برای حکومت. امروز مردم درک می‎کنند که این حیثیت و اعتبار ایرانی و ایران در جهان فروپاشیده است.

پرسش: جنبش سبز به دنبال رأی خود در یک انتخابات غیرآزاد و غیردمکراتیک بود اما معترضان متنوع به تدریج در کف خیابان علیه اصل ولایت فقیه هم شعار دادند. تفاوت و اشتراک در انگیزه‎های جنبش براندازان و جنبش سبز در چیست؟ دلیل طرح این پرسش این است که گروهی مطرح می‎کنند جنبش مشروطه، انقلاب 57، جریان کوی دانشگاه و اعتراضات سال 88 و خیزش دی‎ماه 96 به هم پیوسته‌اند. نظر شما چیست؟

پاسخ: به صراحت می‎گویم، چنین نظری ندارم، چون تفاوت‎های اصلی و ریشه‎ای دارند. یکی از آنها مطالبات است. باید ببینیم جنبش، مطالبات خود را از چه کسانی طلب می‎کند. یکی از شاخص‎های جنبش جوانِ براندازان این است که مطالبه‎ای را از کسی بیان نمی‎کند. مردم درست است که در خیابان شعار می‎دهند و نیازهای خود را بیان می‎کنند اما دیگر از رژیم چیزی نمی‎خواهند و حتی شعار می‎دهند «اصلاح‎طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا». یعنی در مطالباتی که مطرح می‌کنند اساسا از رژیم چیزی طلب نمی‎شود و این یک اختلاف اساسی با جنبش سبز است که از رژیم حکومت اسلامی رأی خود را طلب می‎کردند. جنبش سبز مثل بازی شطرنج بود که باید در فضای آن قواعد را رعایت کرد و هر مهره رُل خود را دارد. سران جنبش سبز مهره‎های یک شطرنج بودند. بنابراین خارج از محیط بازی شطرنج، بازی انجام نشد. جنبش براندازی تمام بازی شطرنج را به هم می‎زند و می‎گوید بازی باید به هم بخورد و جامعه به آن درک رسیده که طرح هیچ مطالبه‌‏ای درون این چارچوب امکان پذیر نیست. در واقع جامعه می‎داند در چارچوب نظام حکومت اسلامی به نیازها و انگیزه‎های خود نمی‌‏رسد چه در حوزهء اقتصادی و چه مدنی. یعنی اگر یک اصلاح ‎طلب امروز بگوید ما می‎خواهیم اصلاح کنیم، اساسا به بن‎بست رسیده، چرا؟ چون در قانون اساسی نوشته شده، ما یک‌سری کارها را نمی‎توانیم انجام دهیم.

رهبری در جنبش سبز در چارچوب نظام بود و من اعتقادی به بی‎طرف بودن جنبش سبز ندارم. اضافه کنم، حکومت اسلامی در ابعاد مختلف جامعه در مقطعی از تاریخ حالت «آزمایشگاه» ایجاد کرد و این جنبش سبز هم یکی از آزمایش‎های حکومت اسلامی است و ما چهل سال است می‌‏بینیم سران حکومت اسلامی چه آزمایش‎هایی را روی ملت انجام می‌دهند و این یک مسئله حاد است.

مثلاً در مورد اقتصاد، ابوالحسن بنی‎صدر در اول انقلاب «اقتصاد توحیدی» را مطرح کرد، اصلاً چه بود این نظریه و از کجای دنیا آمده بود؟! نتیجه‌ی این آزمایش بعد از چهل سال معلوم است. یا مثلاً در توهم «دموکراسی» در چهارچوب حکومت اسلامی که نظام دیکتاتوری است و دموکراسی امکانپذیر نیست، ولی وقیحانه یک «آزمایشگاه دموکراسی» ایجاد می‎کنند، به اسم «مردمسالاری دینی» که یک بازی وحشتناک است که با استفاده از اصلاح‎طلبان اجرا شد.

من همه‌ی این انتقادات را با احتیاط و با احترام به مردم می‌گویم، در جنبش سبز عزیزان بسیاری را از دست دادیم، مردم دردهای بسیاری کشیدند، جای احترام هست، مردم با جانشان کف خیابان بودند و خیلی چیزها را هم یاد گرفتند. اصلاً نمی‎خواهم خط قرمز روی جنبش سبز بِکشم چون از جهات تاریخی نمی‎شود این کار را کرد، اما اختلاف‌های اساسی بارزی وجود دارد.

پرسش: پس باور دارید اعتراضات 88 یک جنبش بود اما جنس آن را با جنبش براندازان متفاوت می‎دانید؟

پاسخ: صد درصد، وگرنه شما نمی‎توانید هزاران نفر را هماهنگ به خیابان بیاورید و همه یک چیز را بگویند. و این حالت پروپاگاندایی راهمپیمایی‎های حکومتی 22 بهمن را نداشت. در سال 88معترضان آمدند، ایستادند، زندانی شدند، شکنجه شدند، کشته دادند و از نظر تاریخی جنبش بود، اما یک جنبش هم می‎تواند اشتباه کند و هم منحرف باشد و هم شکست بخورد، اما شک نکنیم که یک جنبش بود.

اعتصاب کامیونداران از دی‎ماه سال 1396 آغاز شد و با اینکه به مطالبات خود نرسیدند در امردادماه سال 1397 تا حد زیادی کمتر شد و به صورت پراکنده دست به اعتصاب می‎زنند

پرسش: آیا هر اعتراضی که از دی‎ماه 1396 به بعد رخ داد، مثلاً اعتصابات کارگری یا کامیونداران، را می‎شود در چارچوب جنبش براندازان قرار داد؟ با این استدلال که اغلب شعارها و مطالبات آنها مشترک است و همان‎ چیزی است که توده‎های مردم در تظاهرات طلب می‎کنند؟ به نظر شما این اعتراضات و خیزش‌ها مطالبات انباشته‎ای هستند که در یک زمان بروز کرده‌اند و یا جنبشی که از دی‌ماه شروع شد سبب انسجام آن شد؟

پاسخ: شما دو جنبه متفاوت جنبش را در نظر گرفتید، یکی خودجوشی آن است و دیگری روند تراکم و انسجام و ساختاری شدن آن. ما باید هر دو را قبول کنیم. انگیزه‎های جنبش براندازان مهم و نیازهای جامعه است و نمی‎شود منکر آن بود که محرکه‎های این جنبش هستند. اما سرآغاز در دی‎ماه، انسجامی که امروز دارد نداشت و این تراکم به مرور ایجاد شد. شکی نیست آنچه شما مطالبات انباشته شده می‎نامید، نیازهایی بوده که در طول سال‎ها بیشتر و بیشتر انسجام پیدا کرده و به نقطه بی‎بازگشت رسیده. اما در عین حال مسئله مهم این است: حتی اگر کلمه «براندازان» را کنار بگذارید، اگر دقت کنیم، می‎بینیم با یک «جبر تاریخی» روبرو هستیم که قابل انکار نیست. این جبر تاریخی به سمت سکولاریسم و دموکراسی می‌‏رود و درک مردم بیشتر شده. در ضمن این نیازها منسجم‎تر شده. چهل سال پیش عده زیادی به حکومت اسلامی باور داشتند، اما امروز به این بلوغ رسیدند که سیستم پاسخگوی نیاز آنها نیست. امروز می‏‌بینیم، مردم عادی مثلاً کشاورزان و کارگران در بیان خواسته‎های خود از روشنفکران جلو افتاده اند. بلوغ جامعه را در ریزش‎های حکومت بخصوص بین اصلاح طلبان را ‌‏‍طلبان می‌‏می بينیم. آنها بیشتر و بیشتر درک می‎کنند که براندازان حق دارند. از دی ‎تا الان انسجام بیشتر شده، هرم‎های رهبری نسبتاً متشکل‎تر شده‌اند. باید در نظر داشت که فشار نهادهای اطلاعاتی و نیروی انتظامی هم بسیار شدید است.

در نهایت این هم مهم است که از کلمه براندازان به عنوان یک واژه مردمی و تاریخی استفاده کنیم، نه به آن معنی که در بسیاری از رسانه‎ها با انگیزه‎های خاص پروپاگاندیستی آورده می‌شود، مثلاً تعبیر به یک گروه آشفته‌ی هرج و مرج طلب که به دنبال آشوب‏ هستند.

پرسش: از نظر شما برانداز چه تعریفی دارد؟

پاسخ: من این را در کتاب «مانیفست اتحاد براندازان» توضیح داده ام. اصولی که براندازان در اتحادشان دارند سه اصل اساسی دارد، اصل اول اتحاد بر سر فروپاشی حکومت اسلامی است. اصل دوم این است که حکومت جانشین باید سکولار باشد و بر اساس دموکراسی ایجاد شود و مهم این است که نیروهای نظامی از ارکان سیاست بیرون بروند و به جایگاه خودشان برگردند. و اصل سوم که باید روی آن تاکید کرد این است، که براندازان معتقدند که یک رفراندوم باید برگزار شود و این رفراندوم باید «بعد» از فروپاشی نظام اتفاق بیافتد. یک دلیل مهم آن انتقال سرمایه و انتقال قدرت است. اگر این رفراندوم پیش از فروپاشی نظام برگزار شود انتقال شفاف سرمایه و قدرت امکان پذیر نیست و در این صورت ممکن است به یک الیگارشی دیگر منتهی شود.

در عین حال یک روند پروپاگاندایی هم علیه براندازان وجود دارد که سعی می‎کند آنها را از مردم جدا کند و القاء می‎کند کهمردم این را می‌خواهند و براندازان آن را می‎خواهند. بخشی از این پروپاگاندا از سوی اصلاح‎ طلبان و امکانات آنهاست. اما حتی اگر از کلمه براندازان استفاده هم نشود، این خواست وجود دارد چون مردم هستند و اگر سیستم نتواند به خواست مردم پاسخ دهد، با توجه به همان جبر تاریخی خواه ناخواه براندازی می‎شود. شما اگر لفظ سران حکومت اسلامی را پیگیری کنید می‏‌بینید به تدریج کلمه براندازی برای آنها نیز جا افتاده است!

ضمناً باید گفت رژیم حکومت اسلامی خودش بزرگترین برانداز است و شرایط براندازی را از بدو آغاز کار در خود به وجود آورده. رژیم در شرایط بحرانی حتی یک بار به نفع ثبات خودش قادر نیست قدم بردارد و در حالت آنارشی قرار گرفته است. این فروپاشی ادامه پیدا خواهد کرد، چون راهکاری برای برون‌رفت ندارد.

ما براندازان باید یاد بگیریم که اراده کنیم و با همبستگی در اقشار مختلف نقش بازی کنیم و طرح‎هایی منطقی ارائه دهیم و سر آنها بحث کنیم؛ طرح‌هایی که قابلیت اجرایی دارند؛ طرح‎های مبارزه‌ی مدنی و طرح‌های پسابراندازی برای انتقال و حکومت. طرح‎هایی که الان ارائه می‎شود پاتوقی است، اما باید جدی شوند و مورد چالش قرار بگیرند. کسانی که طرفدار پادشاهی یا حکومت هستند یا غیره، باید طرح‎ها و آلترنایوهای خود را با دقت نظر و موشکافانه ارائه دهند تا به نقد گذاشته شود و از این طریق متحد باشند. اما اتحاد فقط به این نیست که کنفرانس گذاشته شود و صحبت‎هایی مطرح شود، باید ریشه نیازها و انگیزه‌‏های مردم منظور شود.



پرسش: شما معتقدید جبر تاریخی و اراده و قدرت حرکت مردم هر دو در پدید آمدن این جریان اعتراضی نقش دارند، آیا این امکان وجود دارد سرعت جبر تاریخی که در اراده مردم نیست از قدرت حرکت آنها جلو بیافتد و در ادامه اثر منفی داشته باشد؟ این احتمال آنجا جدی تر می‎شود که نیازهای مشترک وجود دارد اما اراده و انگیزه برای رسیدن به آن یکسان نیست و ظرفیت افراد برای مطرح کردن و تلاش برای رسیدن به هدف یکسان نیست. اینجاست که زمام جنبش به جای اینکه دست معترضان و نخبگانش باشد دست جبر تاریخ و احتمالات و تصادفات می‎افتد و شاید به انحراف کشیده شود.

پاسخ: اینجا باید حساب مانیفست براندازان را جدا کنیم. چون این منشور یک‌سری اصول را بیان می‎کند که براندازان در اتحاد به آن اعتقاد دارند. اما اینکه آیا احتمال دارد جبر تاریخی از توان ساختاسازی و سازماندهی و هرمی شدن جنبش جلو بزند، بی‎شک این امکان هست، ولی باید در ضمن گفت جبر تاریخ چطور می‎خواهد جلو بزند؟ جبر تاریخ جزیی از جنبش است، و تشکل این جنبش چطور می‎خواهد عقب بیافتد؟ در عین حال آن تشکل یا سازمانیابی هم جزیی از جنبش است. در این مورد حق دارید، چون اینها همیشه پا به پای هم پیش نمی‎روند. جبر تاریخ علامت قرمز می‎دهد و تشکل قویتر می‎شود و یا نمی‌‏شود و این تشکل اگر بهتر شود جبر تاریخی قوی تر و راحت‎تر پیش می‎رود. ما فرمولی نداریم که بگوییم چطوری پیش خواهد رفت، اما آنچه مهم است این است که مردم در بیان نیازهای خودشان پیشرفت کرده اند و هرم‎سازی صورت گرفته، مثلاً در همین اعتصابات. در شبکه‎های مجازی عده‎ای همواره از لزوم یک رهبری، حالا یا در داخل یا خارج، حرف می‌‏زنند اما اگر دقت کنید هرم‎های رهبری تحت شرایط بسیار محدود ‌کننده‌ی اطلاعاتی و انتظامی ایجاد شده و در حال پیشرفت است و اینها باید به مرور منسجم‎تر شود.

همگام با نیازها، رهبری ایجاد می‎شود. به نظرم نکتهءاساسی که برای خیلی از ایرانی‎ها نقطه هراس شده این است که نگرانند جبر تاریخی به آشوب منتهی شود، اما باید در نظر بگیریم مردم نسبت به سال 57 محتاط‌تر و آگاه‌تر شده‌اند و وضع به اینکه هیچ کنترلی نباشد نخواهد انجامید. در واقع رابطی که میان این دو روند است همان منسجم‎تر شدن هرم‎های رهبری است. به نظرم در جنبش 6/57 هم هرم‌های رهبری نامنسجم داشتیم و هم چالش‌های پیرامون‌ آن را، و نه از ابتدا یک هرم رهبری منفرد. به عقیده‌ی من از یک مقطع، بخصوص بعد از دی 57 به صورت پروپاگاندای وسیع القا شد که خمینی رهبر است! و مردم را جذب کردند، و هرم‌هایی هم بودند که این را نپذیرفتند. امروز اما، القا رهبریت منفرد به آن شکل امکان پذیر نیست، مردم آن شیوه را دیدند و دیگر نمی‎خواهند.



پرسش: ارائه‌ی مانیفست‎های پیشنهادی برای اتحاد براندازان شاید برای لایه‎های پایین جامعه کاربرد نداشته نباشد اما وقتی حرف از هرم‎های رهبری می‎زنیم با قشر نخبه که آگاه‏‌تر است روبرو هستیم، فکر می‎کنید به اتحاد اینها در این شرایط کمک می‎کند و آنها به هم نزدیک می‎شوند؟

پاسخ: یکی از اهداف من برای نوشتن این مانیفست این بود که معتقدم این هرم‎ها و اتحاد وجود دارد، در حالی که ادعا می‎شود براندازان متحد نیستند. من با این ادعا کاملاً مخالفم، براندازان متحدند چون درد مشترک دارند. اتحاد مردم در درد مشترک است و نظام نمی‎تواند این اتحاد طبیعی را از مردم بگیرد، آنچه وجود نداشت و من رنج می‎بردم، این بود که کسی این درد مشترک را در ساحتاری نوشتاری و نهادینه بیان نمی‎کرد. باید از این درد، پلی به سمت مفاهیم آکادمیک زد و عنوان شود که مردم چه می‎خواهند. تا همین دو سه ماه پیش به براندازان می‎گفتند شما چه می‎خواهید؟ این بیان وجود نداشت، در صورتی که مطالبات و انگیزه‎ها وجود داشت. سه اصلی که به آن اشاره کردم همواره وجود داشت. وقتی در توییتر این سه اصل را منعکس و مطرح کردم، خیلی‎ها آمدند و نظر دادند و پیشنهاد دادند. من در این مانیفست چیزی را نگفتم که بقیه نمی‎خواستند بگویند، بلکه چیزی را گفته‎ام که به نظرم دست‌چینی از اصول برای اتحاد مردم است. به نظرم ما براندازان و مردم هنوز در بیان مشکل داریم و باید واقعاً با شفافیت بگوییم چه می‎خواهیم. فقط شعار دادن و در خیابان بودن کافی نیست. نیاز به یک مانیفست داشتیم و نیاز به نوشتار‌های بیشتری هم هست. و این مانیفست را به زبان‌های دیگر هم ترجمه می‌کنیم تا با این بیان به مردم جهان هم بگوییم چه می‎خواهیم. مانیفستی که بیان مشترک است نمی‎تواند از طرف فرد صادر شده باشد و باید پژواکی از خواسته‎ها باشد، که روی آن تحقیق کرده و در چهل اصل تدوین کرده‌ام. امیدوارم در آینده نوشتارهای بیشتری از براندازان بخوانیم.

به عنوان مثال الان بحث سر شکل حکومت است، گروهی صحبت از پادشاهی، گروهی حکومت و گروهی صحبت از فدرال می‎کنند، اما آیا بیان آنها طرحی دقیق است که واقعا چه شکل انتقال یا حکومتی می‎خواهند؟ حتی سرانی هم که مدعی اپوزیسیون هستند، چیزی ننوشته‎اند که طرح انتقالی یا حکومتی‌شان چگونه است. ما در یک مرحله تاریخی هستیم که باید مانیفست‎ها را به طرح‌های عملی تبدیل و مطرح کنیم و در هر مرحله بگوییم اصولاً چه چیز می‎خواهیم و روی چه چیزهایی باید تمرکز کنیم.

پرسش: روی جلد مانیفست نام کمپین «رز سفید ایران» آمده. ممکن است آن را معرفی کنید؟

پاسخ: «رز سفید ایران» گروهی از استادان و دانشجویان و پژوهشگران داخل ایران هستند که در پشتیبانی از مبارزه‌ی مدنی عاری از خشونت، کمپین‌هایی مثل «صدهزار اسکناس» و «افشا علیه سکوت» را با موفقیت اجرا کردند. من در خارج از کشور سخنگوی آنها هستم و این کتاب را هم به یاری این دوستان منتشر و پخش کردیم. بخصوص در ویرایش‎های آخر این مانیفست هم بسیار یاری کردند. من در نوشتن این کتاب مدام با این مشکل درگیر بودم که آیا من دارم می‎گویم بقیه باید اینطور باشند و یا چیزی است که آنها می‎گویند و من فقط نویسنده‎اش هستم. همین به نظرم کلید موفقیت این کتاب است، که تا به حال بیش از ده‌هزار نسخه خوانده شده و تا کنون فقط نقد مثبت داشته است. از این رو از یاران «رز سفید** ایران» نیز بسیار سپاسگزارم، چون کمک آنها بازتاب خوبی داشت که به نشر موفق این کتاب انجامید.

___________________________________________

* سام واثقی در اوایل دهه‌ی شصت ایران را ترک گفت و به تبعید رفت. پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در آلمان و اخذ دکترای مهندسی فرآیندها و زیست‌شناسی صنعتی، به عنوان مشاور اقتصادی به واحد تکامل پایدار شرکت دیلویت (DELOITE) آمریکا و سپس ارنست اند یانگ (ERNST & YOUNG) پیوست و در طول بیش از یک دهه بازرسی و مشاوره مدیر عاملان ارشد (اگزکیتیو) ده‌ها شرکت‌ بین‌المللی را در زمینه‌ی اقتصاد و تکامل پایدار بر عهده داشته است. وی پس از گذراندن دوره‌ی کوتاه فوق تخصص در رشته‌ی تکامل پایدار در دانشکده‌ی اقتصاد بازرگانی هاروارد (HARVARD BUSINESS SCHOOL) به عنوان مشاور شرکت‌های بین‌المللی و دولت‌ها به مجمع جهانی اقتصاد در ژنو پیوست. از وی کتاب‌های متعددی در زمینه‌ی اقتصاد، تکامل پایدار و ادبیات به زبان‌های مختلف، از جمله فارسی، انگلیسی و آلمانی منتشر شده است.

** «رز سفید» Die Weisse Rose نام جنبش مقاومت مدنی و بدون خشونت علیه نازی‌ها در آلمان بود که توسط دانشگاهیان مونیخ شکل گرفت. «رز سفید ایران» نام خود را با الهام از فعالیت‌های این جنبش برگزیده است.
سایت سکولار دموکراسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر