نفت، شاه، «انقلاب اسلامی» و دیگر هیچ!
(بخش پایانی)
علی میرفطروس
*کیسینجر در سال ۱۹۷۴ (=۱۳۵۳): «...دراینجا [آمریکا] برخی بر این عقیده اندکه یا باید شاه دست از سیاستهای نفتی خود بردارد و یا ما باید او را عوض کنیم».
*محمدرضاشاه: «به محض اینکه ایران حاکمیّت مطلق ثروتهای زمینی خود را بدست آورد، بعضی از وسایل ارتباط جمعیِ دنیا مبارزهای وسیع علیه کشور ما آغازکردند و مرا پادشاهی مُستبدخواندند!»
اشاره:
بخش نخست این مقاله، موردتوجه و عنایت بسیاری ازخوانندگان عالیمقدار قرارگرفته است. طبیعی است که هرنظریّه یا فرضیهء تازهای میتواند دارای ضعفها وکمبودهائی باشد. طرح مفروضات این مقاله تنها برای بازاندیشی پیرامون رویدادبزرگی است که دراواخرقرن بیستم میلادی، ایران رابه قرنهای نخستِ هجری (۷-۸میلادی) سوق داد، سقوطی که پروفسور «اسکات کوپر» -به درستی-آنرا «سقوط بهشت» نامیده است.
«انقلاب اسلامی» نمونهء برجستهای ازیک جنبش پوپولیستی بودکه درآن، عقل نقّاد به عقل نقّال سقوط کرد و تودههای ناآگاه و «ماه زده» پیشآهنگ رهبران سیاسی وروشنفکران شدند. به قول خلیل ملکی: «درعصرحاضر قدرتهای توتالیتربطورمصنوعی این روح تودهای را به وجودآورده و آن را درخدمت هدفها و تبلیغات خود قرارداده اند...هرکس وقتی درتوده منحل شود، یک احمق از[او] ساخته میشود». (نامههای خلیل ملکی، صص۱۲۰و۳۵۴). «انقلاب اسلامی»، نمونهای از زوال عقل و اندیشهء رهبران سیاسی و روشنفکران دریک جنبش پوپولیستی بود.
ما دربخش نخست مقاله برخی مؤلّفههای ۱۹گانهء نظریّه یا فرضیّهء خودرا ارائه کردهایم، اینک ادامهء این مؤلّفه هارا درزیرملاحظه میکنید.
***
۵-چنانکه درکتاب درخشان پروفسور «رهام الوندی» نیکسون، کیسینجروشاه بررسی شده، دوران نیکسون، دوران طلائی روابط شاه باکاخ سفیدبودکه طی آن، شاه نه به عنوان یک «مُهرهء دست نشانده» بلکه به عنوان شخصیّت و شریکی مستقل وقابل احترام نگریسته میشد. باماجرای «واترگیت» واستعفای نیکسون این دوران طلائی به پایان رسیدو جانشین او-جرالدفورد-درسال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) با دعوت از شاه به آمریکاکوشیدتا برکدورتها ونگرانیهای کمپانیهای نفتی ومردم آمریکا دربارهء افزایش روزافزون قیمت نفت پایان دهد.
مذاکرات شاه در آمریکا با موفقیّتها وموافقتهای نِسبی همراه بود، امّادرآخرین لحظات اقامت درآمریکا، شاه دریک مصاحبهء مطبوعاتی باردیگربرافزایش قیمت نفت تا سقف ۲۰-۲۵٪ تأکیدکرد. موضعگیری شگفت انگیز شاه باعث شدتاروزنامههای معتبرآمریکااین عنوان را تیترِنخستین صفحات خود قراردهند:
- «آمریکا در زمان بازدید شاه، تسلیم شد».
ازاین هنگام مخالفان شاه درکاخ سفید به تلاشهای شیطانی خود برای سرنگونی شاه افزودند.
۶-درچنان شرایطی بودکه به مسئلهء سرنگونی شاه درمحافل بالای دولت آمریکا اشاره میشد: دریکی از جلساتِ شورای امنیّت ملّی آمریکا درسال۱۹۷۴ (۱۳۵۳) «هنری کیسینجر» -باوجودرابطهء دوستانه و ستایش آمیزش باشاه- به نظرِ برخی دولتمردان آمریکا اشاره کرد:
- «اگرشاه بخواهدخط مشی کنونی خودراادامه دهدوسیاستی راکه درچهارچوب سازمان کشورهای صادرکنندهء نفت[اُوپک] اتخاذکرده، تغییرندهد، ممکن است این تصوّربرایش حاصل شودکه نفوذش درمنطقه دائماً افزایش خواهدیافت...تردیدی نیست که شاه اکنون سیاستی اتخاذکرده که بتواندفشاربیشتری برماواردآورَد، چه بساممکن است روزی فرارسدکه ما دیگرسیاست شاه را به سودخودتشخیص ندهیم. شاه این سودا را درسرداردکه کشورش را به یک قدرت بزرگ تبدیل کند، نه به کمک مابلکه بااستفاده ازوسایل دیگری، ازجمله، همکاری بیشترباهمسایگان روس اش...دراینجا[آمریکا]برخی براین عقیده اندکه یابایدشاه دست ازسیاستهای خود بردارد ویامابایداورا عوض کنیم». (۱)
۷- در روز ۱۷ بهمن ۱۳۵۳ شاه در پاسخ به سخنان کیسینجر در مصاحبه با تلویزیون آمریکا گفت:
- «چشم آبیها باید از خوابِ خودپسندی بیدار شوند، من پدرخواندهء اسرائیل نیستم»!
۸- اینگونه استقلال طلبیها وسرکشیها باعث شدتابرخی ازدولتمردان آمریکااز «حملهء نظامی به ایران» یادکنند... شاه در پاسخ به تهدید «حملهء نظامی به ایران» اعلام کرد:
- «هیچ کشوری قدرت حمله به ایران را ندارد».
قدرت نمائیهای شاه- البته - بی پایه نبودزیراکه درآن سالها ارتش ایران، نیرومندترین ارتش منطقه بود و میرفت تابه پنجمین ارتش نیرومند جهان تبدیل شود. درواقع، همسایگی بااتحادجماهیرشوروی سوسیالیستی ورؤیای دیرینهء روسها برای دستیابی به آبهای خلیج فارس، حملهء متفقین به ایران و خلع وخروج رضاشاه ازایران (شهریور۱۳۲۰)، سودای صدّام حسین درحمله به ایران و اشغال «خوزستان عربی»!! و دیگرمسائل استراتژیک منطقه، باعث شده بودتا تجهیز ارتش ایران به مدرن ترین سلاحها و جنگندهها و حتّی داشتن رآکتوراتمی بوشهر، ازهدفهای اصلی شاه باشد. شاه درپاسخِ به روزنامه نگاربرجستهء آمریکائی «باربارا والترز» گفته بود: «ایران دوبار، در جنگهای جهانی اول و دوم-باوجودِ بیطرفی-اشغال شده است و او اجازه نخواهد داد چنین اتفاقی باردیگر تکرار شود» ...و دیدیم که باهمین سلاح هاو جنگنده هابودکه ارتش ایران توانست دربرابر جنگ ۸سالهء صدّام حسین علیه ایران مقاومت کند. درهمین رابطه، «مایک والاس»، روزنامه نگارمعروف تلویزیون آمریکابهنگام گفتگوباشاه وقتی از واژه «خلیج» به جای «خلیج فارس» استفاده کرد، شاه با عصبانیّت بسیار ازاو انتقادکرد و «مایک والاس» را وادار نمودتا در برابر دوربینهای تلویزیونی اذعان کند که این خلیج، در دوران تحصیل او، «خلیج فارس» بوده و هم اکنون نیز «خلیج فارس» است.
ازاین گذشته، تسلّط ایران بر گلوگاه نفتی جهان (تنگهء هرمز)، ورود ارتش ایران به جزایرمهم واستراتژیک ابوموسی و تُنبهای کوچک و بزرگ و تثبیت حاکمیّت ایران برآنها (۹ آذر ۱۳۵۰)، پیروزی درجنگ ظفار (۱۳۵۴)، تحمیل قراردادصلح الجزایر به صدّام حسین برسرمالکیّت آبهای «اروندرود» (اسفند۱۳۵۳)، و...براعتمادبه نفس و غرورِنظامی شاه افزوده بود.
۹- طبق اسنادسازمان برنامه و بودجه ایران (تهران، ۱۳۵۵): شاه میخواست که تا سال ۱۳۷۰ ایران از استانداردهای رفاه اجتماعی، بهداشت، سطح زندگی و پیشرفت کشورهای اروپائی برخوردارشود و تا سال۱۳۸۰ ازنظر صنعتی و رفاه اجتماعی همتراز فرانسه، انگلیس و ایتالیا گردد. ازاین رو، توسعهء زیرساختهای صنعتی وطرحهای عظیم اقتصادی واجتماعی، تاسیس کارخانهء ذوب آهن اصفهان، تراکتور سازی تبریز، ماشین سازی اراک و تولیدات کارخانههای ایران ناسیونال، ارج، آزمایش و...صدور این تولیدات به کشورهای منطقه، رکودصنایع اروپارا دامن میزد و بی تردید موجب نارضائی صاحبان صنایع دراروپا و آمریکا بود.
صادرات ژیان به امارات در اوایل دههء ۱۳۵۰
سیاستهای توسعهء صنعتی کشور، تجهیزارتش ایران به مدرن ترین و پیشرفته ترین سلاحها (درمقابله باحملهء احتمالی صدّام حسین به ایران)، انجام اصلاحات گستردهء اجتماعی (خصوصاً تامین بهداشت، دارو و درمان رایگان درشهر و روستا، تحصیل رایگان برای همگان ازدوران ابتدائی تا دانشگاه، راهسازیها و توسعهء شبکههای صنعتی و تولیدی و غیره) و درنتیجه، نیازمالی شدید شاه به درآمدهای نفتی باعث شده بودتا تاشاه قیمت موجودِ هربشکه نفت را درحدقیمت یک بُطری آب «إویان» بداندو لذا بامتحدکردن کشورهای نفت خیز و رهبری «سازمان کشورهای صادر کننده نفت» (اوپِک) کوشیدتاضمن خاتمه دادن به اجحافهای درازمدّتِِ کمپانیهای نفتی وافزایش ۴برابرقیمت نفت دراجرای اهداف بلندپروازانهء خود اقدام کند. درهمین دوران روزنامههای ایران گزارش دادند که باتلاشهای شاه پول ملّی ایران (ریال) درکنارِدلار و دیگرپولهای معتبرجهانی، در فروردین ماه ۵۷بعنوان ارزِ بین المللی شناخته شد.
شاه شاید میتوانست باعقب نشینی موقت و پائین نگهداشتن قیمت نفت، برغوغاها و توطئههای کمپانیهای نفتی چیره شود، ولی واقعیّت این بودکه باتوجه به بیماری شاه، وی احساس میکردکه زمان به نفع وی نیست و اوفرصت زیادی ندارد تا طرحهای بلندپروازانهاش را تحقّق بخشد؛ طرحهای بلندپروازانهای که او آنرا «رسیدن به دروازهء تمدّن بزرگ» مینامید و برخی ازکشورها آن را خطرناک میدیدند.
پروفسور «اسکات کوپر» - براساس مذاکرات ومکاتبات محرمانهء شاه وسفیروقت ایران درواشنگتن (اردشیرزاهدی) بامقامات دولت آمریکا- نشان داده که پس ازماجرای «واترگیت» واستعفای نیکسون، پایگاه سیاسی-اجتماعی جرالد فورد (معاون وجانشین نیکسون) به شدّت آسیب دیده بودولذا، وی افزایش روزافزون قیمت نفت ونارضایتی عمومی را به نفع مبارزات آیندهء ریاست جمهوری خود نمیدانست وازاین رو، زیرفشار مشاوران ارشدش، در نامهء بسیار تندی به شاه (به تاریخ ۷آبان۱۳۵۵=۲۹اکتبر۱۹۷۶) نسبت به پیامدهای بالابردن دوبارۀ قیمت نفت به شاه هشدار داد. او به شاه اخطارکرد که: افزایش دوبارهء قیمت نفت برای اقتصاد جهانی فاجعه بار خواهدبود زیرا «وضعیّتِ ترازِ پرداختهای بسیاری از کشورها در حالت بحرانی باقی خواهد ماند، در حالی که در مورد کشورهای در حال توسعه که منابع انرژی ندارند، حقیقتاً ناامید کننده خواهد شد. درحقیقت بسیاری از کشورها عملاً به نقطه پایان تواناییشان در قرض گرفتن خواهند رسید» و قیمتهای بالای نفت میتواند «فشار عمدهای بر نظام مالی بین المللی وارد کند» و اقتصاد جهانی را دوباره وارد رکود کند. فورد به شاه هشدارداد که «صبرش در برابر رفتار پرخاشگرانۀ شاه تمام شده است...».
شاه بتاریخ ۱ نوامبر ۱۹۷۶ =۱۰آبان۱۳۵۵درپاسخ تندی به نامهء رئیس جمهور آمریکا تأکیدکرد که بحرانهای مالی انگلیس و آمریکا وفرانسه بخاطرافزایش قیمت نفت نیست وما نمیتوانیم بخاطر بحرانهای مالی شما با کاهش قیمت نفت خودکشی کنیم. بحرانهای مالی موجوددرآمریکا بخاطراین است که برنامه استقلال انرژی دولت فورد شکست خورده است». شاه درپایان نامهاش به رئیس جمهور آمریکا-بالحنی تهدیدآمیز- نوشت:
- «اگر وجود ایرانی خوشبخت و به لحاظ نظامی مقتدر مخالفانی در کنگره و دیگر کانونهای قدرت[درآمریکا] دارد، منابع فراوان دیگری برای تأمین نیازهای ما وجود دارد و زندگی ما در دست آنها نیست. اگر این کانونها مسئولیت پذیر نیستند جای تأسف است اما باید مسئولیت پذیر شوند...هیچ چیز بیش از لحن تهدیدآمیز کانونهای خاص قدرت و شیوههای پدرمآبانه واکنش ما را تحریک نمیکند».
این سخنان، دشمنان شاه درکاخ سفید رامصمّم تر ساخت تا برای راحت شدن ازاین «یاغی» و «شرِمطلق»، سرنگونی شاه را در دستورکارِخود قراردهند. سردمداراین طرح شیطانی «ویلیام سیمون» (وزیر دارائی و سلطان انرژی در دولتهای نیکسون و فورد) بودکه همراه با «دونالد رامسفلد» (یکی ازسردمداران بعدی حملهء آمریکا به عراق درسال۲۰۰۳) باکمپانیهای نفتی وعربستان سعودی پیوندداشت، طرحی که «هنری کیسینجر» آنرا «منجربه روی کارآمدن یک رژیم افراطی درایران» میدانست.
۱۰- ملک «فهد» (سلطان عربستان) باوجودتظاهربه دوستی و ارادت عمیق به شاه، ازاقتدارسیاسی و قدرت روزافزون نظامیاش درمنطقه نگران بود. در یادداشتهای اسدالله علم از صدر اعظم اتریش نقل شده که وقتی از کشورهای عربی بازدید میکرد، صدراعظم اتریش به سفیر ایران گفته بود:
- ترس اعراب از ایران بیش از اسرائیل است (ص ۸۲).
دربخش دیگری ازیادداشتهای علَم میخوانیم:
-شاه پیغام میدهد که به سفیر امریکا بگو: عربستان پنجاه و یکمین ایالت خود شماست (ص ۱۲۷).
۱۱- درسال ۱۹۷۵شایعهای مبنی براحتمال اشغال مناطق نفتی عربستان توسط ارتش ایران، برنگرانیهای «ملک فهد» (سلطان عربستان) افزود، شایعهای که چه بساازسوی ویلیام سیمون و تیم او درکاخ سفید بگوش رهبران سعودی رسیده بود.
درچنان شرایطی، باتلاشهای شاه کنفرانس «دوحه» برای افزایش هرچه بیشتر قیمت نفت در۱۷دسامبر۱۹۷۶=۲۶آذر ۱۳۵۵ تشکیل شد. دراین کنفرانس عربستان سعودی- دریک توافق محرمانه با آمریکا- با حرکتی غافلگیرانه درمقابل چشمان بهت زده شاه و دیگر اعضای اوپک، اعلام کرد که تولید نفت خود را از هشت میلیون و ششصد هزار بشکه در روز به یازده میلیون و ششصد هزار بشکه افزایش میدهد.
بااقدام غافلگیرانهء عربستان سعودی، رژیم شاه (که برای اجرای پروژههای عظیم صنعتی واقتصادی-نظامیاش به درآمدهای نفتی وابسته بود) دچاریک شوک عظیم مالی شدبطوری که شاه درگفتگوبااسدالله عَلم گفت:
-ما ورشکست شدهایم! ما با یک حرکت عربستان کیش و مات شدهایم!
این سخن شاه- البته- به معنای ورشکستی مالی و اقتصادی ایران نبودزیرا شاه به کشورهای مختلفی وام داده بودو درصنایع بزرگی (مانندشرکت صنعتی عظیم گروپِ آلمان وخریدِرآکتوراتمی ازفرانسه) سرمایه گذاری کرده بود و میتوانست، با بازگرفتن این وامها و سرمایهها و یا با وام گرفتن از «صندوق بین المللی پول»، بحران مالی موجودراازسربگذراند، امّا به نظرشاه، درپُشت «کودتای نفتی عربستان سعودی وآمریکا» طرح دیگری بودکه براساس سخنرانی کیسینجر-درسال۱۹۷۴-سرنگونی رژیم شاه را هدف قرارمی داد.
۱۲- دوسال پیش ازحوادث ۱۳۵۷وسقوط شاه، دراوایل سال ۱۹۷۷کتاب «سقوط۷۹» اثر «پُل-آردمَن» (متخصّص امورمالیِ بین المللی ودلال کمپانیهای نفتی) درآمریکا منتشرشد. شباهتهای حیرت انگیزحوادث و قهرمانان اصلی کتاب (یعنی محمدرضاشاه و پادشاه عربستان سعودی)، این نظررا تقویت میکندکه این کتاب، به سفارش کمپانیهای بزرگ نفتی و به منظورتضعیف روحیه یامقاومت شاه تدوین و منتشرشده بود!
۱۳-چنانکه دیدیم، شاه ازحامیان حزب جمهوریخواه و ازدوستان نزدیک «ریچارد نیکسون» به شمارمی رفت که گویا درانتخابات ریاست جمهوری آمریکا به ستادانتخاباتی «نیکسون» کمک مالی کرده بود. بااین سابقه، انتخاب کارترِ دموکرات ازهمان آغاز میتوانست برای شاه «مسئله ساز» باشدبطوری که نمایندهء کارتر در سازمان ملل، شاه را با «آدولف آیشمن» مقایسه کرده بود.
باچنان درکی ازشخصیّت شاه، در ۲۳ آبان سال ۱۳۵۶ سفرشاه به آمریکا-برای بهبودروابط بادولت کارتر-باحوادث بی سابقهای همراه بود. به روایت دکترامیراصلان افشار، سفیرسابق ایران درواشنگتن و ازهمراهان شاه درسفربه آمریکا:
-درهیاهوی تبلیغاتی روزنامهها و رادیو-تلویزیونهای غربی علیه شاه وگزارشهای اغراق آمیزآنهاعلیه «شاه دیوانه ودیکتاتور»، تبلیغات و تظاهرات سازمان یافتهء «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درخارج ازکشور» و مقالات و سخنرانیهای تند برخی ازنویسندگان سرشناس ایرانی، ازجمله دکتررضابراهنی، مواردی بودندکه به اقدامات مقامات دولت کارترعلیه شاه، «حقّانیّت» میداد. حملهء خشونت بارِگروهی بنام «سازمان کمونیستی احیاء» به رهبری فردی به نام «محمدامینی» به صفوف هواداران شاه -باچوب وچماق وچاقو -و انفجارگازهای اشک آور درمحوطهء کاخ سفید، نشان دادکه دولت کارتر علاقهای به شاه و ادامهء حکومت وی ندارد».
سنای آمریکا در نوامبر سال ۱۹۷۷ ضمن اعتراض به نحوهء انجام این تظاهرات خشونت بار، دولت کارتررامتهم کردکه عمداً و آگاهانه از تظاهرات خشونت بارِمخالفان شاه جلوگیری نکردتارژیم شاه را درافکارعمومی، ضعیف و متزلزل جلوه دهد.
۱۴- درسالهای ۱۳۵۴-۱۳۵۵ آیت الله خمینی نه تنها سودای رهبری ورسیدن به قدرت سیاسی نداشت بلکه -چنانکه گفته ایم-بخاطرپیری و کهولت سن خواهان بازگشت به ایران بود. ازاین گذشته، حتّی دراوایل سال۵۶-۵۷ برخی از سرویسهای اطلاعاتی آمریکا وانگلیس معتقدبودند: «ایران در موقعیّت انقلاب و یا حتّی ما قبلِ انقلاب قرار ندارد».
۱۵- فاجعهء هولناک آتش زدن سینمارکس آبادان، واقعهء خونین میدان ژاله، آتش زدن مسجدکرمان، حملهء مسلحانه به افسران گاردجاویدان در رستوران پادگان لویزان و غیره...، به شاه نشان داد که دشمنان وی برای رسیدن به اهداف خود تا چه حد میتواننددست به جنون وجنایت بزنند. این حوادث هولناک، ثبات روحی شاه و تصمیم گیریهای مناسب وی را برای عبورازبحران دشوار کردند.
اینکه وقایعی مانند کشتارمیدان ژاله یاحمله به نیروهای گاردجاویدان و...تا چه حد کارِ چریکهای نفوذی فلسطینی بوده؟، سئوآلی است که میتوان باپیگیری ماجرا به آن پاسخ داد، زیرا که در زمان آشوبها و آشفتگیها، روزنامه هااز ورودِ مقدارزیادی اسلحهء قاچاق به ایران خبردادند. دکترابرهیم یزدی که پیوندهای سیاسی-سازمانی دیرینی باگروههای چریکی فلسطینی داشته، تأئیدمی کندکه برخی از گروههای فلسطینی خودرا درانقلاب ایران، سهیم وشریک میدانستند. (یزدی، شصت سال صبوری و شکوری، ج۲، ص۳۱۷).
حسن ماسالی، عضوفعّال کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درخارج ازکشور و ازمسئولان اصلی «جبههء ملّی» (بخش خاورمیانه) درآن دوران، ضمن اشاره به ارتباط و ملاقات خود «باخمینی واطرافیان او»، ازملاقاتهای خویش با رهبرلیبی، معمّر قذّافی و دیگررهبران مخالف شاه درمنطقه، یادمی کند و مینویسد:
- «درکل حدودهشتصدهزاردلار[ازدولت قذّافی]کمک مالی گرفتیم». (نگاه کنیدبه: ماسالی، حسن، نگرشی به گذشته و آینده، ج۱، ص۳۹۳).
۱۶-شاه این سخن چرچیل را ازیادبرده بودکه: «انگلستان درمنطقه، دوستان دائمی ندارد، بلکه منافع دائمی دارد»، ازاین رو، وقتی طرحها و نقشههای سرنگونی شاه توسط سرویسهای موثّق امنیّتی (مانندالکساندر دو مارانش، رئیس سازمان اطلاعات و امنیّت فرانسه و دوست نزدیک شاه) به آگاهی وی رسید، شاه -درناباوری یاخوشبینی حیرت انگیزی این طرحها را «خیالبافی» دانست بااین توجیه که: «وقتی که من بهترین دوست آمریکا و غرب در منطقهء استراتژیک خاورمیانه و بهترین سپرِ دفاعی غرب دربرابرکمونیسم شوروی هستم، آمریکائی هاچرا میخواهند مرا سرنگون کنند؟». بااینحال، در آشوبهای سال ۱۳۵۷ شاه معتقدبودکه «ویلیام سولیوان» -سفیرآمریکادرایران- درک درستی ازمسائل جاری ایران ندارد وگزارشهای نادرست و مغرضانهای به وزارت امورخارجهء آمریکا ارسال میکندکه تحت سرپرستی «سایروس ونس» -یکی ازمخالفین سرسخت شاه-اداره میشد. وقایع هولناکی مانندسینمارکس آبادان و میدان ژاله- و نیزپیامها و توصیههای ضدونقیض- «روال عادی حکومتِ شاه رامختل کرده بودند» آنچنانکه در هنگامهء وقوع حوادث۱۳۵۷ شاه بجای تشکیل «کمیتهء بحران»، تصمیم گرفت تا باسفربه آمریکا و ملاقات بادولتمردان کاخ سفید آیندهء سیاه و «وحشت بزرگ»ی را که باسقوط حکومت وی کشورهای خاورمیانه شاهدآن خواهندبود باکارتر درمیان بگذارد. سال هابعد، بنیادگرائی اسلامی درایران و ظهور «القاعده» و «داعش» درمنطقهء خاورمیانه، نشان دادکه پیش بینیهای شاه، درست بوده است.
امیراصلان افشار (رئیس کُل تشریفات دربار و همراه شاه) ضمن اینکه سفرشاه به آمریکارا «دام یا فریب بزرگ» میداند، درگفتگوبانگارنده میگوید:
-درحالیکه تمام مقدّمات سفرشاه (حتّی تهیّهء هدایا برای برخی ازدوستان شاه) و برنامهء ملاقاتهای وی درآمریکا پیش بینی شده بود، کارتر دریک تماس دوستانهء تلفنی ازشاه خواست که «درمسیرِآمدن به آمریکا، ابتداء به مصررفته و ضمن دیدار با انورسادات، گزارشی ازمذاکرات صلح مصر و اسرائیل-که شاه درتدارک آن نقش فراوان داشت- تهیه کندتا درسفربه آمریکا آنرا به وی (کارتر) ارائه دهد». بدین ترتیب: در۲۶دی ماه ۱۳۵۷ شاه را ازایران به مصرکشاندند ولی پس ازمذاکره باانورسادات، سفیر آمریکادرقاهره ناگهان به شاه و همراهانش خبردادکه «دولت آمریکا، فعلاً ورودشاه به آمریکارا صلاح نمیداند». خبری که باعث حیرت و حیرانی شاه و همراهان وی شد.
۱۷- این «دام یافریب بزرگ» زمانی روی دادکه دو هفتهء پیش ازآن (در۴ ژانویه ۱۹۷۹ =۱۴ دی ۱۳۵۷) ژنرال «هایزر» فرستادهء مخصوص دولت آمریکا درسفرمخفیانهای به تهران، ضمن گفتگو با فرماندهان بلندپایهء ارتش، آنان را به تسلیم یاانفعال دربرابرحوادث جاری دعوت میکرد، توصیهای که درنبودن ستون فقَرات ارتش (شاه) بازگشت آیت الله خمینی به ایران (۱۲بهمن۱۳۵۷) را ممکن ساخت و رَوَندتظاهرات ضدسلطنتی، فروپاشی رژیم پادشاهی (۲۲بهمن۱۳۵۷) وسپس، استقرارحکومت اسلامی (۱۲فروردین ۱۳۵۸) را تسریع کرد.
۱۸-شاه درکتاب «پاسخ به تاریخ»، ضمن اشاره به دشمنیهای «ویلیام سیمون»، تاریخ امپراطوری عظیم نفتی را «تاریخ غیرانسانی» مینامدو مینویسد:
- «از۱۳۳۷که شکیبائی من دربرابرتحمیلات وسوءاستفادههای شرکتهای بزرگ نفت بپایان رسیدوما درمقامی بودیم که میتوانستیم باآنان -جدّاً-به مقابله بپردازیم، اندک اندک حوادث و وقایعی غریب و شگفت انگیز وقوع یافت...به محض اینکه ایران حاکمیّت مطلق ثروتهای زمینی خودرابدست آورد، بعضی ازوسایل ارتباط جمعیِ دنیا (خصوصاًبی بی سی) مبارزهای وسیع علیه کشورما آغازکردند ومراپادشاهی مُستبدخواندند...سخنان موهن و تهدیدآمیز[ویلیام]سایمون، وزیردارائی آمریکا علیه من، باعث شدتامطبوعات آمریکا مرا مسئول اصلی افزایش قیمت نفت و گناهکار اصلی بدانند...رویّهء بنگاه سخن پراکنی انگلستان (بی بی سی) نیزشگفت انگیربود. ازآغاز۱۹۷۸برنامههای فارسی این بنگاه، صریحاً و علناً درمخالفت وضدیّت بامن تنظیم میشد، گوئی یک دست نامرئی، همهء این برنامهها را تنظیم ورهبری میکند». (پاسخ به تاریخ، صص۲۶۵و۲۱۲-۲۱۴). جالب اینکه دریک تحقیق منتشرشده، مسئولان «بی بی سی» به دخالت خود درحوادث ایران و نیزبه موضع انتقادی خودنسبت به رضاشاه ومحمدرضاشاه اعتراف کردهاند.
۱۹-باتوجه به سوء قصدها و توطئههای مختلف علیه شاه وسپس بیماری وی و احساس کمبودوقت یا «مبارزه بازمان»، اینک میتوان به سخنان دریغ انگیزِ وی تأمّل بیشتری کرد:
- «مبارزهء من، بازمان بودکه شایداکنون همه متوجهء مفهوم وهدف آن بشوندودریابندکه چراانقلاب درسال ۵۷ وقوع یافت وهمه چیزرامتوقف کرد... باید صمیمانه اعتراف کنم که خواستم ملّت کهنسال ایران راباشتابی که شایدبیش ازتوانش بود، به سوی استقلال، همزیستی، فرهنگ، رفاه، یعنی آنچه که تمدن بزرگ میخواندم، پیش ببرم. شایداشتباه اصلی من همین شتاب بود. میخواستم پیش ازپایان ذخایرنفتی کشور، کارسازندگی ایران رابه سرمنزل مقصودبرسانم. البته دراین رهگذرمخالفان بسیارداشتم که کوشیدندمراازپای درآورند، درشماراین[دشمنان]بایدبیش ازهمه از دار و دستهء شرکتهای بزرگ نفتی نام برد...بیش ازپیش، معتقدم که آمریکا، حقیقتاً، نقش بسیار بزرگی درسقوط من ایفاء کرده است». (پاسخ به تاریخ، ص۲۸۰) ...بهمین جهت بودکه برای عبرت دیگران، ایران را بعنوان قربانی انتخاب کردند و به ویرانی آن برخاستند....». (صص۲۰۹-۲۱۰، ۲۶۵، ص۲۸۰).
نتیجه:
رویداد۱۳۵۷ وسرنگونی رژیم شاه، موضوعی است چندبُعدی ولی باتوجه به نقش کمپانیهای نفتی درتاریخ سیاسی ایران معاصر و استقلال طلبیهای شاه دربرابر آنهادرسالهای ۱۳۵۳-۱۳۵۷، بررسی این رویدادسرنوشت ساز ازاین زاویه، چشم اندازتازهای دربرابرپژوهشگران خواهدگشود. همسایگی ایران بااتحادجماهیرشوروی، تحوّلات سیاسی درافغانستان و خطرحضورارتش سرخ در آن کشور، ایجاد «کمربندسبز اسلامی» درمقابله باشورویها را لازم وضروری میکرد. بااینحال، نامیدن رویداد۱۳۵۷ به عنوان «انقلاب اسلامی» فاقددقّت نظر وچالش برانگیزاست چراکه باتوجه به اصلاحات اجتماعی گستردهء دوران رضاشاه وخصوصاًمحمدرضاشاه، روحانیّت و مذهب -به عنوان یک آرمان حکومتی-در ذهن وضمیرایرانیان حایگاهی نداشت.
***
اگراین پازلها را کنارهم بگذاریم، آن وقت فرضیّهء «کودتای انقلابی علیه شاه» عقلانیّت و توجیه بیشتری خواهدیافت. *
پانویسها:
۱- (برای منابع سخن کیسینجر نگاه کنیدبه:
Nahavandi;H:Mohammad Réza Pahlavi : le dernier Shah / 1919-1980,éd Perrin,Paris,201334,p432
ترجمهء فارسی، ص۶۳۵).
*این مقاله، خلاصهای است ازچند گفتگوی نگارنده باآقای علیرضامیبدی درشبکهء جهانی تلویزیون پارس (سال۱۳۹۴/۲۰۱۵) که اینک بااضافاتی بصورت مکتوب منتشرشده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر