صفحات

۱۳۹۶ دی ۱۱, دوشنبه

جنبش مردمی و مردمگرایان تو خالی
 پاسخی به اصلاح طلبان حکومتی

رضا علامه زاده
با وسعت گرفتن جنبش اعتراضی هموطنان‌مان در ایران که از شمال تا جنوب و از شرق تا غربِ سرزمین پهناورمان گسترده شده، کسانی که در این سال‌های سکوت و اختناق با تکیه بر روابط آشکار و نهانی که با پایگاه‌های قدرتِ اهریمنی رژیم اسلامی داشتند، با انتقاد از این یا آن جنبه‌ی کم‌اهمیت از عمل‌کردِ دولتیان، توانسته بودند خودشان را به‌عنوان افراد شجاع و وطن‌دوست و مردمگرا در ذهن بخشی از مردم جا بزنند دیگر ناچار شدند دست به قلم برده و دستشان را رو کنند.
اینجا اشاره به کسانی مثل عطاالله مهاجرانی ندارم که با این توئیتِ کوتاه به استقبال جنبش مردمی رفته است: [BBC وVOA با شور و هلهله و تشويق تظاهرات ايران را پوشش مى‌دهند. اگر كشور و ملت ايران را مى‌شناختند در می‌يافتند كه موج بی‌ريشه فرو می‌نشيند.]
مهاجرانی باید خشمگین شده باشد چون خود آلوده به همان اسلامی است که در شعار مردم این‌گونه آمده است: "اسلامو پله کردین، مردمو ذله کردین!".
اما از برخی‌های دیگر به راحتی نمی‌توان گذشت.
صادق زیباکلام که در میان این دسته دکان پر رونق‌تری در سال‌های سکوت داشته است حالا در مقاله مفصلی لّبِ کلامش را اینگونه بیان می‌کند:
[نمی‌توانم مسیر معترضان را تأیید کنم. می‌دانم این تأییدنکردن و همراهی‌نکردن با راهی که می‌روند و شیوه‌ای که برای بروز اعتراض‌‌های خود برگزیده‌اند، چقدر اسباب بغض و نفرتشان از نگارنده یا اصلاح‌طلبان دیگری که به رفتار خیابانی آنها اعتراض دارند، خواهد شد؛ اما نمی‌توانم با مسیر اشتباهی که فرزندانم از فرط سرخوردگی از شرایط برگزیده‌اند، به واسطه خوشایند این گروه یا آن تفکر موافقت کنم. نگارنده در مخالفت با شعار «عبور از روحانی» به‌طور مفصل به معضل تاریخی «قبض‌وبسط دموکراسی» در جامعه ایران پرداخته‌ام. همه سخن نگارنده با معترضان، تکرار همان موضع است که مشکل یا گمشده همه ما، کم‌رنگ‌بودن نهاد دموکراسی در جامعه ماست؛ اما مسیری که برای نشان‌دادن اعتراض‌ها انتخاب شده، نه‌تنها ایران را به سوی دموکراسی نمی‌برد، بلکه با کشاندن پای نیروهای دیگر به میان، باز یک گام دیگر به عقب خواهیم رفت و این تکرار همان تراژدی «قبض‌وبسط دموکراسی» در تاریخ معاصر ما خواهد بود. نمی‌دانم این تجربه تلخ تاریخی را چندبار باید تکرار کنیم؟]
از این استاد با اسم و رسم می‌پرسم: مسیر معترضان که مورد تائید شما نیست کدام است؟ این‌که معترضان در مواردی خشونت ورزیده‌اند؟ یا این‌که شعار "مخالفتِ با عبور از روحانیِ" شما را به چیزی نگرفته‌اند؟ شما که موارد درگیری در تظاهرات را دیده‌اید آیا موارد راهپییمائی هزاران هزار نفر در ده‌ها شهر مختلف را با شعارهای نافیِ حکومت اسلامی و ولایت فقیه ندیده‌اید؟ چرا نظرتان را در این موارد که بسیار پررنگ‌ترند بیان نمی‌کنید؟ شما که با دیدن یک صحنه‌ی خشونت‌بار، آینده ایران را مثل سوریه می‌بینید چرا از شنیدن شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" آینده ایران را مثل ژاپن و کره جنوبی نمی‌بینید؟
اجازه بدهید من با شما روراست باشم! استاد گرامی شما بیش از این‌که از دیدن خشونت در خیزش مردمی هموطنان ما نگران شده باشید از شعار "اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا" نگرانید چون تا کنون نام و نانتان را از همین بازیِ مضحک به دست آورده‌اید.
آقای عباس عبدی هم که در هر موضوعی صاحب‌نظر است و ابعاد اطلاعاتش به چیزی نزدیک به غیب‌گوئی پیامبرانه می‌ماند ریشه این اعتراضات را در دولت‌های عربی مرتجع می‌بیند و می‌نویسد:
[با این حال برای این که ساکت نباشیم و در عین حال که از حق اعتراض همه مردم و در هر زمینه‌ای دفاع می‌کنیم، باید با تمام توان نسبت به اغتشاش و تخریب، واکنش تند نشان دهیم. گمان نکنیم که این مساله فقط مشکل عده‌ای افراد در حکومت است. این انتقامی است که کشورهای مرتجع منطقه می‌خواهند از ایران بگیرند و لحظه‌شماری می‌کنند که تمدن ایرانی را نیز در وضعیت لیبی و سوریه و عراق ببینند. مشکل آنان فقط دولت و حکومت ایران نیست، مساله آنان تمدن و تمامیت ارضی ایران است. مساله ما نیز باید همین باشد. هیچ خطری را کوچک فرض نکنیم.]
آقای عبدی خواهان واکنش تند نسبت به معترضان است چون کشورهای مرتجع منطقه با تمدن ایرانی دشمنی دارند! ای بابا! جناب عبدی آنان که با تمدن ایرانی دشمنی دارند چهار دهه است که بر مسند قدرت در ایرانند و شما یکی از دست اندرکارن تمامیت آن بوده و اخیرا تنها هوادار یک دسته از آن هستید. آنان که به حفظ تمدن ایرانی اهمیت می‌دهند و به آن می‌بالند حالا در اعتراض به حکومت ضد ایرانیِ مورد حمایت شما، در خیابانند و با شعار "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران" شما را چنان نگران کرده‌اند که خواستار واکنش تند علیه آنان شده‌اید.
در جامعه‌ای که کمترین امکان اعتراض برای مردمش فراهم نیست و نوشتن چند خط حرفِ اعتراض‌آمیز نسبت به حکومت در یک سایت شخصی، شکنجه و زندان و حتی مرگ می‌تواند در پی داشته باشد، عجیب نیست مردمی که سدِ سکوت را شکسته‌اند و تنها راه رساندن صدایشان به بیرون را خشمگینانه به‌خیایان‌ریختن یافته‌اند، در مقابلِ نمادهای این حکومتِ ستمگر مثل عکس سیدعلی خامنه‌ای یا یک بسیجیِ موتورسوار که تا دیروز برای بیرون بودن دو خالِ مو به مادر و خواهرشان گیر داده است، با خشونت برخورد کنند. فهم این نکته به‌معنای تائید خشونت‌گرائی نیست. هیچ حرکت گروهی در منظم‌ترین شکلِ آن، حتی در اروپای دارای آزادی بیان و اجتماعات، از بروز درگیری‌هائی در این سطح به دور نبوده است. بزرگ جلوه دادن این نکته و ندیده گرفتن اصلی‌ترین جلوه این حرکتِ مردمیِ گسترده در سراسر کشور، یعنی اعتراضاتِ وسیع مردمی با شعارهای به‌معنای واقعی "ساختارشکنانه"، برازنده‌ی هیچ انسانِ عاشقِ آزادی ایران از یوغ حاکمیتِ ولایت فقیه نیست.
در این روزهای سرنوشت‌ساز، آنانی که به صرف دیدن صحنه‌های خشونت‌باری که در برخی از این گردهمائی‌ها رخ داده است خودشان را نگران ایجاد جنگ داخلی و سوریه‌ای شدن ایران جلوه می‌دهند باید چشمشان را بر این واقعیت عریان باز کنند که آن‌چه ایران ما را بر لب پرتگاه جنگ رسانده نه این مردم بیزار از حاکمیت اسلامیون در ایران، بلکه خود این حاکمیت است.
از قلمفرسائی و تکرار اطلاعاتی که به راحتی در دسترس همه هست پرهیز دارم وگرنه ده‌ها نمونه از به خطر انداختن تمامیت ارضی کشورمان ایران، ایجاد جنگ داخلی و خارجی را می‌توانم نام ببرم. اتفاقا یکی از دلائل شوریدن مردم، آگاهی‌شان از همین خطرات جدی است که تنها با سرنگونی رژیم ولایت فقیه امکانِ گریز از آن برای ما ایرانیان فراهم است.
آنان که دل‌نگرانِ سوریه‌ای شدن ایرانند متوجه نیستند که دارند مسئولیتِ فاجعه‌ی بزرگ انسانی که در سوریه رخ داده است را به گردن مردمِ معترضی که هفت سال پیش بر علیه یکی از جانی‌ترین دیکتاتورهای زمانه به خیابان آمدند میاندازند نه به دوش اسد و رژیم ضدانسانی‌اش، و بی‌عملی جامعه‌ی جهانی، و حمایتِ جانی و مالیِ همین رژیم اسلامی ایران و روسیه‌ی متجاوز. اگر کمی گرایش مردمی در این دل‌نگرانان وجود می‌داشت باید با یادآوری سرنوشتِ قذافی و صدام حسین و بن علی، ولی فقیهِ مورد حمایتشان را از لیبیائی و عراقی و تونسی شدنِ ایران می‌ترساندند!
رضا علامه‌زاده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر