صفحات

۱۳۹۶ بهمن ۲, دوشنبه

ب

بحثی پیرامون حکومت " جمهوری " 

دکتر محسن قائم مقام
اینکه شکل حکومتی در ایران بهتر است چه گونه باشد همواره در میان روشنفکران وعلاقمندان به ایران مورد بحث گفتگو بوده است. این صحبت در پیش از انقلاب میان نیروهای ملی و چپ وابسته به شوروی یعنی حزب توده وجود داشت و پس از انقلاب در میان نیروهای ملی و طرفداران سلطنت بخصوص طرفداران حکومت دیکتاتوری پهلوی شدت گرفت. باین دلیل بحث و گفتگو پیرامون شکل جمهوری حکومت در این زمان بسیار بجا و بموقع است.
برای اداره امور یک مملکت اشکال مختلفی وجود دارد. جمهوری شکلی ازانواع آنست که در آن قدرت حکومتی صرفآ از آن مردم است  و در آن اداره اموراز طریق انتخابات آزاد در دست مردم قرار میگیرد. منشاء قوانین اراده مردم است و حکومت نه امری شخصی و نه ویژه گروه یا دسته و حزب خاصی میباشد. بعبارتی حکومت در مالکیت حاکمین قرار ندارد.  و در این حکومت ریاست جمهوری موروثی نیست بلکه تنها از راه انتخابات آزاد تعیین میشوند. در سیستم حکومتی جمهوری لزوم به تفکیک قوای سه گانه اجرائی، مقننه وقضائی میباشد. و انتخابات ریاست جمهوری پس از خاتمه دوره های تعیین شده برای ریاست جمهورجدید تکرار میشود.
این امر بسیار رایج است که دیکتاتورها مکررعنوان “جمهوری” برای حکومت استبدادی خود را جعل نموده و مینمایند. و یا این عنوان مکررآ در عمل مورد سوء استفاده و یا سوء تفاهم و سوء تعبیر قرار گرفته است. اغلب اشکال مختلف حکومتی را که ربطی به جمهوری با تعریف بالا یعنی حکومت مردم بر مردم را نداشته را “جمهوری” نامگذاری کرده بودند یا مینمایند. معروفترین این وارونه گوئی همانا “جمهوری دمکراتیک” در کشورهای تابع شوروی و خود شوروی بود که حکومت تک حزبی را حکومت “جمهوری” یعنی حکومتی معرفی میکردند که در آن حکومت تنها مردم حق دارند تا همه امور را شکل دهند درحالیکه اساسآ چنین شکلی در حکومت تک حزبی ایشان وجود نداشت و مردم در هیج امری با اراده خود شرکت نداشتند. عنوان “جمهوری” برای کشورهای دیکتاتوری در هر شکل آن امری رایج بود و هست و حتی شکل موروثی مثل کره شمالی یا سوریه بآنها داده شده است و هنوز از نام جمهوری به جعل استفاده میشود. جمهوری اسلامی نمونه بارز اینگونه جمهوری هاست. در جمهوری اسلامی بنا بر قانون اساسی رژیم همه جریان حکومتی در چنگال ولی فقیه است و مردم در امور و راههائی که برایشان از پیش تعیین شده قدم برمیدارند وعمل میکنند. تنها اراده ولی فقیه بجای اراده مردم حاکم بر مملکت است. و با دینی و مذهبی کردن حکومت شخص مخالف را در “محاربه با خدا” توصیف میکنند و او را به شدید ترین وجهی تنبیه مینمانید! در حالیکه نامگذاری دیکتاتورها برای حکومتشان شرط نیست بلکه مهم آنستکه قدرت حکومتی در دست مردم است یا در اختیار دیکتاتور هاست. واینکه هرحکومتی قوانین خود را موافق خود ترتیب داده است. حکومت “مردم” قانون مردمی میسازد و حکومت استبدادی قوانین استبدادی بروز میدهد.
مشروطه خواهان دنبال حکومت جمهوری نرفتند چون برداشتن شاه با حضور روحانیون و مردمی که بیش از همه دنبال روحانیون بودند عملی نبود. آیت الله نائینی مرجع دینی وقت گفت “حکومت حق روحانیون است و ایشان آنرا به شاه واگذار کرده بودند” لذا روحانیون دنبال برگرداندن قدرت برای خود بودند. چه باز نائینی در توصیف پیروزی مشروطه در دنباله میگوید “روحانیون حکومت را از شاه گرفته و بمردم واگذار کردند.”
 و اما درغروب نهضت مشروطه “جمهوری سوسیالیستی گیلان” برهبری میرزا کوچک خان، آزادیخواه زمان خود تآسیس شد و با عدم حمایت حکومت “سوسیالیستی” شوروی و عملآ با اخلال درآن بتوسط عوامل خود وبا حمله قزاقهای رضاشاه از میان رفت.
رضا شاه پس از کسب قدرت دولت برای درهم ریختن حکومت قاجاریه نقشه داشت که جمهوری برقرار نماید و سپس جمهوری را به سلطنتی بازگرداند و خود شاه شود. دراین میان جریانات زیادی رخ داد که سیلی خوردن مدرس در آن عمده شد و جمهوریخواهی با مخالفت شدید روحانیون که آنرا نماد بی دینی میدانستند روبرو شد. روحانیون درآن زمان با روی کارآمدن آتاتورک درترکیه روبرو بودند که جمهوری اعلام کرده و در برابر روحانیون ترکیه با شدت ایستاده بود وحکومت کاملآ سکولار را درآن اجتماع با تسلط روحانیون برقرارمیکرد. و نیزشاهد دنبال کردن رضاشاه ازهمه قدمهای اجتماعی آتاتورک بودند. لذا وضع ترکیه با حضور آتاتورک، دنباله روی رضاشاه ازاو و بالاخره توهین به مدرس در مجلس بجهت مخالفه با جمهوری کافی برای پایان گرفتن توطئه جمهوریخواهی رضاشاه شد. در دنباله کاررضاشاه با شرکت درمراسم محرم وشرکت در دسته های عزاداری وجلوی ان دسته ها چکمه هایش را بگردن انداختن و کاه و خاک بسرخود ریختن سعی نمود تا اعتماد و توجه روحانیون و اکثریت مردم که مذهبی بودند را بخود جلب نماید. وبالاخره با قدرت نظامی که در دست داشت وحمایت روحانیون که شاه میخواستند از راه رآی مجلس قاجاریه را خلع و خود بسلطنت رسید.
 در دنباله شکل حکومتی در ایران خمینی با بیراهه بردن انقلاب جمهوری اسلامی را براه انداخت. حکومت و نظامی که همه شواهد و آثار دیکتاتوری مذهبی راداشت و دارد و درآن حتی یک نشانه از جمهوریت که قدرت و دخالت مردم درکارها باشد را ندارد همواره خود را به جعل “جمهوری” معرفی می نماید.
برای شناخت بیشتر و بهتر حکومت جمهوری بهتراست در کنار این بحث برخی ازانواع دیگر حکومت ها را نیزمرور نمائیم. ازجمله درخود سیستم جمهوری اشکال مختلفی وجود دارد بطور نمونه شکلی که در آن رئیس جمهور قدرت اجرائی وسیعی در اختیار دارد که برخی از تصمیمات حتی برای جنگ بدون مشاوره با پارلمان را میتواند اتخاذ نماید، اگرچه زمان اجرای عملی تصمیم باید محدود باشد ولی میتواند مانند جنگ ویتنام در امریکا سالها بطول انجامد، نظیر این شکل حکومتی در امریکا وجود دارد. انواع دیگری از اشکال جمهوری در کشورهای اروپائی با اختیارات مختلفی برای رئیس جمهور حاکم است. و در همه این اشکال تفکیک قوای سه گانه و انتخابات برای تعیین ریاست جمهوری دردوره های تعیین شده وجود دارد. شکل دیگر حکومتی دیکتاتوری است که در آن یک یا چند کشور زیرقدرت و رآی یکنفر باقی میمانند. نمونه آلمان هیتلری، موسولینی، استالین و خمینی. گروهی از دیکتاتورها بدون استفاده مالی و تنها بخاطراعمال عقاید خود وحفظ قدرت عمل میکنند مانند دیکتاتورهائی که در بالا نام برده شد. دسته دیگر که گروه های بیشتری از دیکتاتورها را تشکیل میدهند با کمک قدرتی که دراختیارگرفته اند دنبال چپاول ثروت ملی و مردم هم می شوند. ازاین دسته ورثه خمینی که ادامه حکومت اسلامی را دادند، رضاشاه و محمد رضا شاه همراه خانواده و دربارسلطنتی غارتگر پهلوی را میتوان نام برد.
 دیکتاتور ها اغلب با استفاده از مذهب، نمونه جمهوری اسلامی، و یا ایدئولوژی نمونه حکومتهای کمونیستی یا فاشیستی همراه تبلیغات فراوان درمملکت برای توجیه دیکتاتوری و ادامه سلطه و اتوریته دیکتاتوری فضای خفقانی را بوجود میآورند و مردم خاموش نظاره گراین بازیگران کابوس سیاه استبدادی میشوند.
و باز دیکتاتوری سلطنتی یا مونارکی [i]  از همین نوع است که در آن قدرت مطلقه در دست شاه یا ملکه باقی میماند. از شاخه های این نوع حکومت سلطنتی شکلی استکه در کنار آن یک قانون اساسی نوشته شده است. که در آن سلطنت و قانون اساسی حکومت پارلمانی همانطور که در بالا بررسی شد بصورت دو ساختار موازی در کنارهم باقی می مانند. در این شکل و سیستم است که مانند ایران شاه توانست فرصت انجام کودتا و برقراری دیکتاتوری را پیدا نماید.
از انواع دیگر حکومتی الیگارشی است که در آن ساختار و قدرت حکومتی در دست گروه کوچکی قرار میگیرد که از میان ثروتمندان، روابط فامیلی، اشراف، کمپانی های تجارتی، یا از گروههای مذهبی یا نظامی و غیره بیرون آمده اند.  و باز اشکال دیگری از حکومت  وجود دارند که صحبت از آنها به بحث ما نمیافزاید.
در اشاره به سابقه تاریخی این بحث، در دوران شاه گفتگو در میان طرفداران نهضت ملی و جبهه ملی این بود که تفاوت جمهوری و حکومت پارلمانی مشروطه با حضور شاه بدون مسؤلیت سیاسی در این است که محتوی یک حکومت مهم است تا شکل حکومت وگر نه بسیاری از حکومت ها بنام جمهوری درجهان وجود دارند که تنها نام جمهوری برخود نهاده اند و درمحتوی دیکتاتوری کاملی را ترتیب داده اند. بحث آنروزها براین بود که اگرقانون اساسی مشروطه اجرا شود مشکلی اساسی باقی نخواهد ماند. ودرعین آنکه به کاستی های قانون اساسی مشروطه اذعان داشتند درشرایط آنروزمبارزه تقاضای اجرای قانون اساسی مشروطه که در آن شاه سلطنت میکند نه حکومت و اراده مردم حاکم براموراست را بهترین روش مبارزه برای استقرار آزادی و دمکراسی در مملکت میدانستند. و باقی خواسته ها را بزمانی که قدرت بیشتری داشته باشند موکول میساختند.
مبارزه دکتر مصدق برای برقراری حکومت مردم از همین راه و احیای سنت های نهضت مشروطه بود و محدود نمودن شاه به حقوق خود که بنا بود امری تشریفاتی باشد و در حکومت دخالت نداشته باشد برهمین معنی بود. این امر با توجه به قدرت شاه که ارتش را در اختیار داشت کاری بس دشوار بود ومصدق برای انجام آن از قدرت مردم استفاده نمود. واقعیت بر این بود که در نهضت مشروطه و انقلاب مشروطه نیز رهبران روشنفکر مبارزه در حد توانائی خود قدم بر میداشنتد و بسیاری از قوانینی را که درذهن خود داشتند را نتوانستند تدوین نمایند. از جمله در مجلس دوم حق رآی زنان درکمسیون انتخابات به تصویب رسیده بود که سید حسن مدرس روحانی در آن دوران طرفدار مشروطه خواهان از در رسید و با شنیدن حق رآی بزنان آیه “الرجال قوامون علی النساء..” را تلاوت نمود و درکمسیون در جا قانون حق زنان در رآ ی دادن را ملغا کردند. اینکه خمینی آنرا بعد از انقلاب عوض کرد و بزنان حق رآی داد دلیلش این بود که او همیشه بر حسب منافع روز خود قدم برمیداشت وگرنه در شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ یکی از ایراد های عمده اش به شاه حق رآی بخشیدن به زنان بود. دکتر مصدق نیز که برنامه دولتش را نفت و اصلاح قانون انتخابات قرارداده بود حق رآی زنان را خواست اضافه نماید که شش آیت الله عظام برایش نوشتند که اینکار را انجام ندهد و او در آغاز یک مبارزه بزرگ ملی علیه دولت انگلیس نمیخواست با مراجع تقلید شیعه درافتد و آنرا کنار گذاشت. و می بینیم مبارزین نهضت مشروطه و نهضت ملی که بدنبال آن و در همان خط بحرکت آمد با چه مشکلات و موانعی در سیر استقرار آزادی و دمکراسی در ایران گرفتار بودند. و اینکه سلطنت طلبان ادعا میکنند مصدق طرفدارسلطنت بود خلط مبحث است چه همه آزادیخواهان از صدر مشروطه به بعد در حد توانائی خود قدم بر میداشتند و در دوران مصدق اجرای قانون اساسی مشروطه میتوانست دست آورد بزرگی برای مردم و حکومت مردم باشد. با حضور ارتش که همیشه در اختیار شاه قرار داشت، چون او فرماندهی کل قوا را در دست داشت  که رضا شاه آنرا مرسوم کرده بود. چه با تکیه به قدرت ارتش حتی با پیروزی مردم و مصدق در سی تیر هم شاه باقی ماند. تنها مصدق جلوی محاکمه قوام را گرفت تا مسؤل اصلی کشتار مردم که شاه بود کنار نماند و برائت او حساب نشود.
 دنباله بحث حکومت جمهوری حزب توده دردوران فعالیت علنی بر طبق قوانین مملکتی قدم برمیداشت و حتی در سرمقاله “مردم” ارگان حزب افراد خود را “مسلمان و محمدی” معرفی میکرد. ولی در فعالیت غیرعلنی خود تقاضای “جمهوری دمکراتیک” را داشت که تنها در کشورهای وابسته به شوروی اجرا میشد و در آن کشورها حکومت تک حزبی بر قرار بود که نه تنها هیچ حزب و دسته ای بجز حزب کمونیست نمیتواست حضور داشته باشد بلکه  افراد در جامعه نیز تنها میبایست احکام حزب کمونیست رابپذیرند و به آن عمل نمایند. افراد حزب توده در روز های ۲۶ تا ۲۸ مرداد ۱۳۲۸ شعار جمهوریخواهی میدادند و اسناد ۲۸ مرداد نیز نشان میدهد که س آی ا[ii]  نیز برای تحریک مردم و بخصوص روحانیون گروههائی را برای سر دادن  باینگونه شعارهای جمهوریخواهی در سراسر شهر تهران بکار گرفته بود.
طرفداران ادامه دیکتاتوری پهلوی با ماسک آزادیخواهی و زدن نعل وارونه دو موضوع اساسی در مبارزه با جمهوری اسلامی در این دوران بمصلحت خود طرح میکنند. یکی اینکه “امروز فقط اتحاد” و اینکه هیچکس یا هیچ گروهی نظری در باره حکومت آینده ندهد و بگذارند مردم در آینده نوع حکومت را تعئین نمانید که چه گونه نظامی را میخواهند. لذا علنآ هر کس شعار جمهوری خواهی بدهد مورد تعرض ایشان قرار میگیرد که “اتحاد” امروز را خدشه دار نکنید! این شعار که شبیه شعار “همه باهم” بعبارتی “همه با من” خمینی است آگاهانه میخواهد جلوی هرگونه انتقادی ازایشان و دیکتاتوری گذشته را بگیرند. در حالیکه نه تنها جمهوریخواهان حق دارند بلکه وظیفه دارند که آگاهی ها و تجربیات خودشان از اینکه حکومت در آینده بهتر است چه گونه باشد را با صراحت بیان نمانید و اگر اینکار پای پیشرفت طرفداران ادامه دیکتاتوری پهلویها را لنگ میکند توفیق مضاعف است. دوم آنکه طرفداران دیکتاتوری گذشته و دوستداران آقای رضا پهلوی مکرر تکرار میکنند که ما میتوانیم حکومت پارلمانی و دمکراسی داشته باشیم و سلطنت هم در کنار آن وجود داشته باشد و حکومت های اروپائی و انگلیس را شاهد میگیرند که در انگلستان، هلند، دانمارک و کشور های اسکاندیناوی هم دمکراسی پارلمانی دارند و هم شاه و ملکه و سلطنت در عمل استکاکی را ایجاد نکرده است.
پاسخ به این موضوع که چرا نمی شود در ایران هم سلطنت داشت وهم دمکراسی پارلمانی مشکل نیست. حضور سلطنت در مملکت یک ساختار موازی را در کنارحکومت پارلمانی میسازد. با تجربه تاریخی که در مملکت خود داریم سلطنت همیشه خود در رآس هرم حکومت استبدادی قرار داشته است و اغلب شاه فرمانروای مطلق بوده است. جدا از احمد شاه قاجار که شاه مشروطه باقی ماند بعد از استقرار مشروطه نیز محمدعلی شاه علیه مشروطه قیام کرد و مجلس را با کمک روسها به توپ بست و رضاشاه هم حاکم مطلق شد و دیکتاتوری محمد رضاشاه بعد از ۲۸ مرداد جزئیاتش هم برملا شده است. لذا بااین سابقه تاریخی و فرهنگی که مردم ناآگاه را تلقین کرده بودند که  ما ” دیکتاتور صالح” لازم داریم و هنوز می بینیم سازندگی های دوران رضا شاه را که همگی از مصوبات مجلس دوم بود و بکمک فرهیختگان کشور انجام گردید و کار بزرگی محسوب میشود را یکجا بحساب حضور دیکتاتور صالح قلمداد نمابند و نقش مخرب دوران سیاه دیکتاتوری که نفس ها را در سنیه ها حبس کرده بود و اجازه رشد و حضور ثمرگزار شهروندان و اجازه رشد فکری مردم در مملکت را در سیطره دیکتاتوری گرفته بود را بفراموشی بسپارند. دانشگاه تآسیس شده بود ولی دهان دانشجویان را بسته بودند وگرنه جایشان در زندانهای رضاشاهی بود.
قرار دادن ساختار سلطنت با این سنت های خودکامگی در کنار حکومت پارلمانی کورکورانه به برقراری دیکتاتوری بعد از دیکتاتوری در مملکت کمک کردن است. تاریخ و فرهنگ اروپائی که سلطنت در کنارحکومت پارلمائی دارند  با ایران متفاوت است. در عهد معاصر شما هیچ شاه یا ملکه ای را در اروپا سراغ ندارید که دنبال کودتا بوده باشد. در اینجا وارد این صحبت نمیشوم که در اروپا هم این ساختار موازی اشکالات خود را داشته است و ملکه انگلیس را ثروتمند ترین فرد انگلیس نموده است و فکر ضد سلطنت در آن کشور ها بخصوص انگلیس کم نیست و فعالیت علنی دارند. ولی نه باین دلیل که شاه و ملکه دنبال کودتا علیه حکومت پارلمانی هستند!
بحث پیرامون حکومت جمهوری و شرح انواع  حکومت بیشتر از آنچه در بالا بررسی شد میتواند ادامه یابد ولی بنظر میرسد بحثی که صورت گرفت با توضیح مختصری از تاریخ سیاسی اجتماعی مرتبط گذشته نزدیک و حال حق سخن را برآورده باشد . و بالاخره در جای خود این بحث کوششی است که علاوه برمطالعه حکومت جمهوری مروری نیز بر نقش بازیگران صحنه سیاست امروز از جمله طرفداران بازگشت دیکتاتوری پهلوی را نمایان تر نماید.
ژانویه ۲۰۱۸

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر