وطنم !
۱– ملّت گرایی ایرانی
* ملتگرایی ایرانی (ناسیونالیسم ایرانی) چه میگوید؟!
* آیا آنگونه که چپگرایان و کمونسیتها میگویند:
برای روشنتر شدن مسئله، نخست ببینیم آیا میان ناسیونالیسم تازیان، و ناسیونالیسم غرب، و یا بهتر بگویم. برتری مذهبی، و فاشیسم ایتالیا و نازی آلمان، با «ناسیونالیسم ایرانی» (ناسیونالیسم ملّی ایران) جدایی فراوان است؟ یا نه!
آنگونه که «ناسیونالیسم غربی» و فاشیسم، و برتری طلبی اسلامی، و پاناسلامیست، و نژادپرستی بیمنطق سبب نفرت همسایگان، و پیروان کیشهای دیگر، و انسانهای فرهیختهای که همانند ما، مغز در جمجمهشان است و متفکران چشمگیری میانشان دیده میشود، با ما از دیدگاه انسانی فرقی دیده میشود؟ زیرا همگان انسانیم.
به تاریخ چند دههی گذشته خود نگاهی میاندازیم و شیوهی رفتاری دکتر مصدق با جهانیان و حتا انگلیسیها میکنیم و میبینیم ناسیونالیستی که این نخست وزیر ایرانی عرضه کرد، در سه بخش مهم گنجانیده شده بود.
یکم: آنکه هرگونه رفتار سیاسی دولت در راستای منافع ایران، بویژه رفتارهایی که با جامعه جهانی در پیوند بود، با مطالعات کارشناسی شایسته و احتیاط و احترام و خردمندی ویژه انجام شد و هیچ تهدید و برتری در آن دیده نشد.
دومین: دومین درس رویش ملتگرایی ایرانی آن دولت آن بود که براستی یک اقلیت هوشمند چه در مجلس و چه در اجتماعی که آن روز داشتیم بود، با خردمندی و شجاعت و نکته سنجی شخصی و گروهی برنامه ریزی میشد و به اجرا درمیآمد. و دیدیم که با شمار اندک ناسیونالیستهای کاردان و شجاع، چه دگرگونیهای چشمگیر
۲– ملّت گرایی ایرانی
و ارزشمند درون اجتماع پدید آمد، که سرنوشت مبارزات ما را به سود ملت گرایان نیکاندیش و خیرخواه رقم زدند.
بسیاری از مبارزان دیگر برهههای تاریخی ما، با وجود درایت و آگاهی و دارا بودن
قصد و نیت خدمت، ولی چون شجاعت و روشنبینی و خیرخواهی و زمانشناسی به موقع و شایسته را نداشتند، موفق نشدند منافع شخصی وخشم را چاشنی مبارزات خود کردند.
سومین: درسی را که «ناسیونالیسم ایرانی» که با رفتارهای سنجیده مصدق توأم بود، که در مبارزه برای احقاق حق ملت ایران پیش میآمد، با خردمندی و برنامهریزی هوشمندانه، و احترام و توجه به طرف مقابل با آن روبرو میشد، و پا را از جاده انصاف و ادب فراتر نمینهاد.
روزی بهنگامی که میان جمعیت هوادارانِ خود در میدان بهارستان سخن میگفت، یکی از هواداران فریاد زد «مرگ بر انگلستان استعمارگر»
مصدق بی درنگ سخن خود را قطع کرد، و رو به ایرانی شعار دهنده کرد و گفت:
«هرگز نگویید مرگ بر….. خداوند انگلستان را راهنمایی کند»
او معتقد بود که برای یک «ناسیونالیست ایرانی» نخستین کار، توجه و احترام به قدرت و توان و کارآییهای طرف مقابل است، نه هتاکی و ناسزاگویی به او، و احیاناً کوچک شمردن وی.
یک ناسیونالیسم ایرانی باید با عقل و درایت و بینش براو پیروز شود، نه با جنجال و اهانت.
باید سخنان او را مو به مو بررسی کرد و بر روی آنها اندیشید.
او هرگز شمشیر برای کسی نبست، هرگز شعار بیهوده که: «میزنیم، میکشیم» سر نداد. و هرگز دست به خشونت نزد. هرگز به جامعه جهانی، و به دیگر کشورها دروغ
۳– ناسیونالیسم ایرانی
نگفت. هم در دادگاه لاهه، و هم در شورای امنیت سازمان ملل متحد، با اینکه رو در روی انگلستان برای خلع ید قرار گرفت، هرگز به آن دولت اهانت نکرد. او، خود را در مقابل شرکت نفت میدانست. در حالیکه بخوبی میدانست که انگلستان حامی و همه کاره شرکت نفت است.
هرگز و هرگز هیچ رسانهای را به بند نکشید. مخالفان خود را به زندان نینداخت. در دادگاه لاهه و شورای امنیت، فقط به قانونها، جهانی استفاده کرد و دشمن را با خرد خود شکست داد.
این را میگویند: «ناسیونالیسم ایرانی» و همین مسئله سبب شد که در درازای بیستوهشت ماه از فرمانروایی ناسیونالیسم ملّی، نه تنها دولت ایران، و یا دولتمردان ایرانی منزوی نشدند، نه تنها منفورجهانیان نگشتند. نه تنها مورد استهزاء جهانیان قرار نگرفتند، بلکه او، به هر کشوری که رفت از هند و امریکا و مصر، با پیشباز گرم و پرشور مردم و دولتمردان آن کشور روبرو شد، و در همه جا براستی مانند یک قهرمان او را نگریستند.
این است همان معنای راستین «ملّت گرایی و ناسیونالیسم ایرانی» یعنی خردگرایی و شناخت خواست یک ملت، نه یک شخص و نه یک دین و ایدهیولوژی مذهبی یا دینی و یا سیاسی.
ملّت ایران در مبارزه برای استیفای سرمایه ملی خود (نفت) زیر رهبری روشن، با نیرومندترین و خشنترین دشمن آن زمان که ناو جنگی خود را به مرز ایران، و آبهای کشورمان فرستاده بود، با رعایت اصل دموکراسی در درون دژ، بیآنکه درگیری با رقیب بیگانه را، بهانه زورگوییها با مخالفان درون کشور قرار دهد، حقوق بشر را رعایت میکرد. و حکومت آزادی کامل برای مطبوعات ایرانی، حتا مطبوعات چپگرای
۴– ناسیونالیسم ایرانی
وابسته به بیگانه را که بدترین ناسزاها را به رئیس دولت ملی میدادندبا رعایت و متانت و آزادی تحمل میکرد.
سخنرانیهای مصدق عموماً احترام به فرهنگ ایرانی و ملت بزرگوار و ریشه دار ایران بود. در دوران او اقلیتهای مذهبی و دینی همانند دیگر قشرهای مذهبی اسلامی، آزادی کامل داشتند و ایرانیان توجهی به دین یکدیگر نداشتند.
آخوند فلسفی در کتاب خاطرات خود مینویسد: روزی از دکتر مصدق وقت دیدار خواستم به ایشان گفتم: بهائیان پا را از گلیم خود فراتر نهادهاند باید فکری به حالشان بکنید.
دکتر گفت: یعنی میفرمایید ما چه کنیم؟
فلسفیمینویسد: به ایشان گفتم: آنها را از فعالیتهایکسبی وکاری با دخالتهای خود محدود کنید.
دکتر مصدق با صدای بلند خندید و گفت: آقا جان. بهائیان، شهروندان قانونی ایران هستند. مگر میشود حق شهروندی را از یک ایرانی گرفت؟ وظیفه من حفظ حقوق همه، از جمله خود شما است که ایرانی هستید.
کارشناسان و جامعه شناسان همگی بیطرفانه براین باورند که سیستم حکومتی در دوران مبارزات ملت ایران، برای وصول حقوق خود، در زمینه نفت، بهترین نمونه «ملّت گرامی ایرانی» در قرن معاصر بود زیرا در فرهنگِ این گونه ملت گرامی، هرگز اندیشهی گسترش مرزها، جایی نداشت بلکه مردمِ بسیار ……..از سرزمینهای جدا شده از ایران در دوران قاجاریان، در اندیشه بازگشت، و پیوستن به سرزمین مادری خود بودهاند. زیرا پی برده بودند که در چنین حالتی از آنان پیشباز میشود، و با ناسیونالیسم ایرانی روبرو میشوند.
فردوسی بزرگ سرشت ایرانی را بخوبی توضیح میدهد:
«همه یک به یک مهربانی کنید به ایران زمین پاسبانی کنید».
۵– ملّت گرایی ایرانی
امروز نیز «ناسیونالیسم ایرانی» ضمن اینکه هرگز و هرگز، قصد ذرهای تجاوز به هیچ کشور، و دین و آیینی را ندارد، ولی مسلم است که در صورت تجاوز از سوی یک بیگانه به این سرزمین، «با ناسیونالیسم ایرانی»روبرو خواهد شد. مسلمان و غیر مسلمان فرق نمیکند. سرزمین انسان خانهی اوست. دفاع از سرزمین واجب است.
خمینی دجال که خود عضو «اِخوانالمسلمین» و هوادار «پاناسلامیسم» بود، و با هر باور ناسیونالیستی ملّی، و ایران گرایی، سر ستیز داشت، و زمانی که تازه دو-سه روز بود که برخر مراد سوار شده بود، در یکی از سخنرانیهای خودکه فعلاً در بخش سانسور وزارت اطلاعات خاک میخورد، چنین گفت:
«نگذارید بگویم که در زمان آن مرد که این همه از او تعریف میکنید (مصدق) با ما طلبه علم!! چه کردند» سپس به توجه به سن زیادش، دست به ساختن دروغ بزرگی زد و گفت: در زمان او، و به دستور وی طلبه معصوم را از پشتبامهای مدرسه فیضیه به پایین پرتاب کردند!!!
و، یک بار دیگر، به کنایه گفته بود:
این مرد، دین حسابی نداشت و اصلاً در مسلمانی او جای حرف است!
او، با همه وقاحت جرأت نکرد، حتا یک بار، نام (مصدق) را بصراحت در سخنانش بکار ببرد.
حال بی گمان همه میدانند که از روزی که گامهای نحس این ملاّ برخاک ایران فرود آمد، یعنی از همان شبهای نخست، اقامتش در تهران، هر شب و هر شب، آوای گلوله و روش اعدام، از پشتبام اتاق محل خواب او، تا بامداد بلند بود، و ریزش خون، از ناودان های حیاط، از پشتبام، تا بامداد، ادامه داشت.
این است سرشت یک مذهبی قشری هوادار «پان اسلامیست» در مقایسه با «ناسیونالیسم ایرانی»
۶– ملّت گرایی ایرانی
خمینی تا دستش رسید از کسانی که فکر میکرد، «پان ایرانیست» هستند، کشت.
از داریوش فروهر، پروانه فروهر تا اصغر لقایی، منوچهر مسعودی و برتر و بالاتر از همه دکتر محمدرضا………… ملی تهرانی است که با وجودی که در واپسین روزهای رژیم پیشین وزیر آموزش و پرورش بود، در همان روزهای نخست، اعدام شد.
همهی سخنان خمینی را بارها و بارها در روزنامههای ایران خواندهاید که به روشنی میگوید «پان ایرانیستها» «مُرّتد!» هستند و خونشان مباح است. چنین دژخیمی بر ایران، سرزمین آریایی ما «سرزمین ملّتگرایی ایرانی چیره شد»
واپسین سخن آن که، گروهای مختلف، و جمعی از وکیلان مجلس، از شهرداری خواستند که خیابانی را بنام «دکتر مصدق» نامگذاری کند. مسئول این کار در شهرداری، پس از بهانه جوییهای خندهآور و بیجا سرانجام ……….! و گفت: چگونه ما، خیابانی را بنام «دکتر مصدق کنیم» که «حضرت امام خمینی» با او مخالف بود!!!
سرانجام، این خبر را هم بخوانید: که در زمان محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین، میدان کاخ را بنان دکتر مصدق کردند. دو شب بعد گروهی حزباللهی با چکش نادانی و حماقت کاشی آنجا را خرد کردند و آقای خاتمی جرأت هیچ کاری را نکرد که دوباره آنها را، نصب دیوار کند!
دو هفته پیش برخی از نمایندگان مجلس شورا از شهرداری خواستند که خیابانی را بنام دکتر مصدق کنند، مسئول نامگذاری خیابانها پس از مدتی این در و آن در زدن و
بیجا سخن گفتن سرانجام ترکید! و گفت:
«ما چگونه خیابانی را بنام دکتر مصدق بنامیم که حضرت امام با ایشان نظر خوشی نداشت.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر