اسلام اصلاح پذیر نیست ؛ اسلام همین است که می بینیم !
ف . م سخن
بحث اصلاح پذیری اسلام بحث تازه ای نیست. دستکم از زمان قاجاریه این بحث مطرح بوده و به اَشکال مختلف، در سطح جامعه ی فرهنگی مورد تایید و نقد قرار گرفته است.
در مورد اسلام و اصلاح آن اهم نکات، از این قرار است:
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، معتقد است که اسلام راستین چیزی ست که او بدان اعتقاد دارد.
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، در صدد اصلاح اسلام طرف مقابل است.
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، تا زمانی که قدرت سیاسی در اختیارش نیست تلاش می کند اسلام طرف مقابل را اصلاح کند ولی به محض دست یابی به قدرت سیاسی، اصلاح اسلام را از یاد می بَرَد و سرکوبِ اسلامِ طرف مقابل را به مورد اجرا می گذارد.
در تمام بحث ها یک نکته حائز اهمیت وجود دارد:
تمام طرفین دعوا، اسلام خود را راستین و اسلام طرف مقابل را دارای عیب و ایراد و ناخالصی و یا کلا انحراف و نادرستی می دانند.
اگر آن چه «اصلاح دین» خوانده می شود، از چهارچوب های معینی خارج شود، «اصلاح» جای خود را به «تغییر» شکل و ماهیت دین می دهد و دین جدیدی ظهور می کند (مثال بارز آن آیین بهایی ست).
سوال کلی دیگری که مطرح می شود این است که چه مقدار طرفین مدعی حق دارند؟
آیا روحانیتی که مدعی سال ها تحصیل در رشته های دینی و فقهی ست حق بیشتری نسبت به صاحبان آرای غیر روحانی مثل شریعتی و سروش و امثال آن ها دارد؟
و در دوران ما، این سوال اساسی مطرح است که چگونه می توان اسلام رحمانی را در مقابل اسلام جنایتکار و تروریستی که دنیا را به خاک و خون کشیده، قرار داد و از آن دفاع کرد؟
در چند نکته ای که در زیر بیان می کنیم «هیچ تردیدی» وجود ندارد:
-اسلام عبارت است از ترکیب ناهمگون صدها تئوری و نظر که برای «همگی» آن ها، یا در قرآن، یا در تفاسیر قرآن، و یا در سیره زندگی پیامبران و بزرگان دین، نمونه هایی جهت اثبات و تایید وجود دارد.
-برای هر تئوری به همان مقدار که «دلیل» برای اثبات وجود دارد، دلیل برای رد وجود دارد.
-همه ی طرفین دعوا، بخشی از آن چه را که دلیل خوانده می شود قبول و بخشی دیگر را رد می کنند و برای قبول و رد خود دلایل «کافی» ارائه می دهند.
-و خلاصه این که «امکان ندارد» کسی بتواند، حتی با داشتن بیشترین معلومات و آگاهی از زیر و بم مسائل دینی، طرف دیگر را با «گفتار» و «نوشتار» مجاب کند و رد و قبول خود را به او بقبولاند.
اگر فرض های بالا را قبول داشته باشیم، و نتیجه گیری های ذکر شده را منطقی بدانیم، چیزی به نام اصلاح دین ممکن نخواهد بود و شاید بتوان تنها عده ای «دنباله رو» را از یک گروه جدا کرد و به گروه دیگر برد و نه بیش از آن.
میلیون ها ورق کاغذی که در باره ی اسلام و جزییات آن نوشته شده به هیچ وجه من الوجوه قابل تفکیک و ارزیابی برای درست و غلط نیست و هر ورق پاره ای برای هر گروهی می تواند تا حد قداست ارزش و اعتبار داشته باشد لذا بحث در رد و نقد آن کفر و ارتداد به شمار رود.
پس چه باید کرد؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و هر چه که به نام اسلام، در ذهن اکثریت «مردم دنیا» نقش می بندد پذیرفت و به آن تن در داد؟
به ضرس قاطع باید به این سوال پاسخ مثبت داد! البته می توان بیکار ننشست چنان که مصلحانِ دینِ اسلام و باورمندان به اسلام رحمانی بیکار ننشسته اند و تلاش می کنند تا چهره ی وحشی اسلام را با رفتار و گفتار خود به گونه ای دیگر نشان دهند، ولی تا زمانی که شما مثلا در سالن سینما یا داخل قطار «الله اکبر» بگویید و مردم فرار را بر قرار ترجیح دهند، چهره ی اصلاح نشده و وحشی دین در ذهن اکثریت مردم نقش بسته و مصلحان دین در نشان دادن وجه رحمانی آن موفق نبوده اند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر